پدر و مادرم راضی به ازدواجم نیستن

10:25 - 1399/11/28
مخالفت پدر و مادر با ازدواج

پدر و مادرم راضی به ازدواجم نیستن

من هر کاری کردم تا پدرم و مادرم راضی به ازدواجم بشن ولی نشد که نشد ؛ اول رفتم به مادرم گفتم. گفتم حرفش روی بابام تاثیر گذاره گفت که باشه و در ظاهر حرفی نداشت گفت که خیلی وقته دارم واست میگردمو از این حرفها

بعد از یک ماه سرکار گذاشتن به من گفت که ازدواج الان واست زوده... تصمیم گرفتم به پدرم بگم ولی برخوردی با من کرد که حتی توی خواب هم نمیدیدم خیلی بد. گفت که واست زوده گفتم بابا تو باید کمکم کنی تا بتونم 1یا2سال خودم رو جمع وجور کنم گفت که حالا من چند میلیون به تو دادم خودت خجالت نمیکشی جلو زنت از من پول بگیری بقیش رو میخوای چی کنی!!

بعدشم هرکسی رو که من میگم باید بگیری اونم نه حالا ؛اگر هم میخوای واست زن میگیرم ولی هیچ کاری به کارت ندارم. میگن تا 3 یا 4 سال آینده. 

بخدا دارم از تنهایی میمیرم خیلی ناراحتم تمام دوستام ازدواج کردن یا نامزد دارن. هر شب گوشیم رو دستم میگیرم و برای یه فردی که وجود نداره پیامک مینویسم شدیدا تحت فشار جنسیم طوری شبها گریم میگیره و با استرس شدید همراهه، به خود ارضایی و نگاه حرام مبتلا شدم ،شدیدا غمگینم همه کاری کردم حتی جلوشون گریه کردم ولی انگار از سنگن.

مادرم میگه پسرم باید نفست رو کنترل کنی!! فکر میکنه مشکل من تنها جنسی و نیاز عاطفیم رو درک نمیکنن. اونا دلم رو شکستن چون هیچ کاری واسم نمیکنن هر روز دارم بدتر میشم خودم هم چند تا مورد نشونشون دادم بعد از یه مدت سر گردوندن خودشون رو میزنن به یه راه دیگه.

تصمیم گرفتم شکایتشون رو به آقا امام زمان ببرم چون دلم رو شکستن. شما به بگین من چی کار کنم ؟

***جواب:

سلام

در جواب شما چند مطلب عرض می‌کنم:

اول اینکه: اگر بخوای به این زودی از میدون در بری سرت حسابی بی کلاه می‌مونه بنابر این فکر نا امید شدن و عقب نشینی رو از سرت بیرون کن بخاطر اینکه اگر شل بدی سفت می‌خوری

دوم اینکه: از هر فرصت کوچکی استفاده کن و هر شرایطی رو که گفتند قبول کن پس وقتی پدرت می‌گه: اگر هم میخوای واست زن میگیرم ولی هیچ کاری به کارت ندارم بگو باشه اگر شما کمک نکنی خدا کمک می‌کنه چون تو قرآنش قول داده که بعد ازدواج زندگی کسانی رو که فقیرند تامین کنه،

بعدم دلت رو به خدا ببند و اینو بگو و از گفتنش هم نترس و به کمک خدا اطمینان دارم، بلکه حتی اگر احساس توکل هم بهت ارامش نمی‌ده بازم اقدام کن به این صورت که تصمیم بگیر روی پای خودت بایستی و خودت خرج ازدواج و زندگیت رو بدی به این صورت که اگر دیدی که لوازم زندگی فراهم نشد می‌تونی با طولانی کردن دوران عقد تدریجا شرایط مالی رو جور کنی،

همچنین نگران کمک نکردن پدرت هم نباش اگر به سمت ازدواج بری احتمال اینکه نظرش عوض بشه و کمکت کنه زیاده بخاطر اینکه وقتی ببینه که تو احتیاج داری حتی اگرم انگیزه قلبی برای کمک به تو پیدا نکنه، بخاطر حرف مردم هم که شده قاعدتا بهت کمک می‌کنه مگر اینکه آدم خاصی باشه که دلش تکون نخوره و حرف مردم هم براش مهم نباشه

سوم اینکه: به وعده سر خرمن راضی نشو و هر وقت یه موافقت کوچک کردند و مثلا گفتند یه ماه دیگه تو همون فردا پیگیری کن و بگو چی شد و خلاصه این قدر گیر بده که خسته بشن چون ادم خسته زود راضی می‌شه

چهارم اینکه: در مورد به گناه افتادن خودت و اینکه اونا مسئولند و باید جواب خدا رو بدن بهشون تذکر بده و اگر به صورت مستقیم نمی‌تونی بگی به صورت غیر مستقیم بگو که هرچه من گناه کنم گردن شما است و فردای قیامت پیش خدا سر افکنده خواهید بود

 

خلاصه اینکه گریه زاری رو کنار بذار و فکر کن در میدان مقابله هستی و سعی کن به هر صورت که می‌تونی اونا رو راضی کنی

موفق باشید

ویرایش

بخدا دارم از تنهایی میمیرم خیلی ناراحتم تمام دوستام ازدواج کردن. هر شب گوشیم رو دستم میگیرم و برای یه فردی که وجود نداره پیامک مینویسم شدیدا تحت فشارم...

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 11 =
*****