چکار کنم به همسرم علاقه مند بشم
دختری هستم که سه سال پیش پسرخالهام که از بچه گی به نام هم بودیم به خواستگاریم آمد،اما چون سابقۀ اعتیاد داشت پدرم گفت ما بهش اعتماد نداریم باید یه مدت بگذره تا بهمون ثابت بشه که کاملا ترک کرده بعد جواب مثبت میدیم. از اولین باری که اومدن خواستگاری ارتباط تلفنی ما به طور پنهانی شروع شد. کم کم ما بهم علاقه مند شدیم به حدی که چندبار پدرم به ارتباط ما پی برد و کار به دعوا و کتک کاری رسید اما من باز هم به ارتباطم ادامه میدادم.
هرماه میومدن خواستگاری باز هم پدرم همان جواب را میداد. تا این که دفعه آخر که پدرم متوجه شد که هنوز با پسرخالهام ارتباط دارم دعوای مفصل کرد و کلی تهدیدم کرد. بعد از آن دعوا ارتباطم را کلا با پسرخالهام قطع کردم، با اینکه شدیدا بهش علاقه داشتم. میدونستم برای این که بتونه پایبند به ترک کردنش باشه، فقط و فقط من میتونم کمکش کنم.
اما بخاطر تهدیدای پدرم و اشکهای مادرم کلا بیخیال عشق و عاشقی شدم. تصمیم گرفتم همه چی رو بسپارم به پدرو مادر،م بزارم اونا برام تصمیم بگیرن. تا اینکه آخرین باری که پسرخالم اومد خواستگاریم پدرم مستقیما گفت دخترم گفته پسرخالمو نمیخوام ما نمیتونیم اجبارش کنیم! درحالی که این حرف من نبود. اما با خودم عهد بسته بودم سکوت کنم و سکوت کردم.
خلاصه دو ماه بعد از این قضیه پسر عمهام که از لحاظ سن و شغل کاملا شبیه پسرخالهام بود با این تفاوت که پاک بود و سابقه اعتیاد نداشت به خواستگاریم آمد و پدرم از من نظر پرسید و من که تصمیم گرفته بودم همه چیز را به آنها بسپارم گفتم هرچی شما بگین. و با یک چشم به هم زدن مراسم نامزدی برامون ترتیب دادن و من با این که هیچ علاقهای به پسر عمهام نداشتم نامزدش شدم.
اولش همه چی خوب بود تا اینکه دو ماه بعد از نامزدیم خبر نامزدی پسرخالم به گوشم رسید. قلبم داشت از جا درمیومد... تصمیم گرفتم با پسرخالم حرف بزنم ببینم اوضاع روحیه اون چطوره. به بدبختی شمارشو پیدا کردم، بهش زنگ زدم. زد زیر گریه و گفت فقط بخاطر دل پدرومادرش راضی به این ازدواج شده. هیچ علاقهای به نامزدش نداره. (هنوز نه من عقد بودم نه اون) بهم پیشنهاد داد بیا هر دومون نامزدیمونو بهم بزنیم.
خلاصه از اون تلفن دیگه به سرم زد به هر طریقی شده نامزدیمو با پسر عمه ام بهم بزنم. از هر راهی وارد شدم نتونستم. نامزدم شدیدا بهم علاقه داشت و به هیچ طریقی راضی به جدایی نمیشد،پسرخالمم مثل من اصلا موفق به بهم زدن نشده بود، خلاصه تصمیم گرفتیم دیگه باهم در ارتباط نباشیم چون اونجوری هردومون عذاب میکشیم.
خلاصه الان هشت ماه از آخرین تماسم با پسرخالم میگذره (الان هم من عقد کردم و هم اون) خیلی سعی کردم به نامزدم علاقه مند بشم ولی نتونستم، هر روشی رو که فکرشو بکنین امتحان کردم نشد. اون خیلی دوسم داره خیلی بهم محبت میکنه ولی من نمیتوم بهش ابراز علاقه کنم. البته اینم بگم اصلا بهش نگفتم دوسش ندارم. زباناً زیاد بهش میگم دوسش دارم اما در واقع اصلا دوسش ندارم. خیلی دارم اذیت میشم. واقعا نمیدونم چیکار کنم؟
***جواب:
سلام
وضعیت مشکلی داری چه ادامه بدی و چه طلاق بگیری هر دو طرفش ممکنه خسارت زیادی برات به همراه داشته باشه البته خسارت طلاق شاید سنگینتر باشه بخاطر اینکه بر فرض طلاق بازم معلوم نیست بتونی به پسر خاله ات برسی و ممکنه مجبور بشی بدون علاقه با فرد دیگری ازدواج کنی یا اینکه تا آخر عمر مجرد بمونی، اینا غیر از آبرو ریزی و خسارات مالی است که برای خانواده ات به همراه داره بنا بر این من به هیچ وجه جرات نمیکنم بهت توصیه کنم که طلاق بگیری.
البته از اون طرف هم خسارت زندگی بی علاقه کم نیست بخاطر اینکه هیچ عشق و محبتی دل تو رو به طرف همسرت نمیکشه و دلخوشی برای ادامه زندگی نداری لذا ممکنه زندگی سختی داشته باشی و شاید تظاهر به علاقه رو هم مدت زیادی نتونی ادامه بدی و دیر یا زود اثر بی علاقه بودن تو به همسر در رفتار و برخوردهات اشکار بشه و تدریجا همسرت نسبت به تو سرد بشه
با توجه به مطالب فوق شاید ادامه دادن خسارتش کمتر باشه منتها اگر بتونی به همسر علاقه مند بشی خسارتش از بین خواهد رفت لذا اگر خواستی ادامه بدی باید به خودت بقبولونی که بهترین راه ادامه زندگی با همسر و تلاش در جهت ایجاد علاقه است چون اگر به این باور برسی که راه بهتری جز این وجود نداره، نتیجهاش این میشه که نهایت تلاشت رو برای آباد کردن این زندگی خواهی کرد و سعی میکنی که دلت رو به سمت علاقه مندی به همسر ببری. و اینو هم بدون که هر چقدر در این زمینه موفق بشی زندگی برات قابل تحملتر و یا حتی شیرینتر میشه
نتیجه دیگرش هم اینه که تدریجا دلت از رسیدن به پسر خاله ات ناامید میشه و همین ناامیدی زمینه کم شدن علاقه ات به او رو فراهم میکنه
در قدم بعدی برای ایجاد علاقه تلاش کن و در این جهت سعی کن زیباییهای شخصیتی و اخلاقی و رفتاریش رو ببینی چون عشق بخاطر زیباییهایی که انسان در دیگری میبینه ایجاد میشه
شاید بگی که من در این زمینه تلاش کردهام اما نتیجه نگرفتم در جواب عرض میکنم ممکنه علتش این باشه دلت هنوز از رسیدن به پسر خاله ات نا امید نشده و به همین خاطر نمیتونی زیباییهای اخلاقی و رفتاری کس دیگه رو ببینی و اونو توی دلت راه بدی، به دلیل اینکه دل زنها طوریه که دو علاقه همسرانه درش وارد نمیشه و لذا تا وقتی دلت باور نکنه به پسر خاله ات نمیرسی، شاید نتونه نقاط مثبت دیگری رو ببینه و نسبت به او علاقه همسرانه پیدا کنه
پس اگر از رسیدن به پسر خاله نا امید بشی ممکنه تدریجا با دیدن حسنهای همسر بتونی بهش علاقه مند بشی
نکته قابل ذکر اینکه باید در زمینه ایجاد علاقه توقعت رو پایین بیاری و حتی به زندگی بی علاقه هم راضی بشی تا اگر علاقه کمی هم ایجاد شد خوشحال بشی و تشویق بشی که بازم ادامه بدی اما اگر توقعت بالا باشه، علاقه و دلبستگی کم قانعت نمیکنه و همین مساله نارضایتی تو رو از زندگی بیشتر میکنه
اگر بعد مدتی تلاش کردن هیچ نتیجهای نگرفتی ناراحت و نا امید نشو به خاطر اینکه گرچه عاشقش نیستی اما ممکنه تدریجا بهش عادت کنی و دوست داشته باشی که در کنارش باشی
صرف نظر از عشق به همسر، موارد دیگری مثل بچه دار شدن هم میتونه دل تو رو به زندگی گرم کنه و زندگی رو برای تو معنا دار کنه و سبب دلخوشیت برای ادامه دادن بشه
همچنین دلسوزی برای همسر هم میتونه در این زمینه موثر باشه یعنی به خودت بگی اون که گناهی نکرده که به پای علاقه نداشتن من بسوزه پس جا داره که دلسوزانه رفتار محبت امیز باهاش داشته باشم
حرف اخر اینکه بعد عروسی با مشغول شدن به کارهایی که بهشون علاقه داری هم میتونی تا حد زیادی از سختی زندگی بی علاقه کم کنی
موفق باشید
خیلی سعی کردم به نامزدم علاقه مند بشم ولی نتونستم، هر روشی رو که فکرشو بکنین امتحان کردم نشد. اون خیلی دوسم داره خیلی بهم محبت میکنه ولی من نمیتوم بهش ابراز علاقه کنم...