میترسم نظرش عوض بشه

11:51 - 1399/12/13
نگرانم برگرده

میترسم نظرش عوض بشه

سلام، من دختر 23 ساله ای هستم که تقریبا 8ساله که پدر و مادرم از هم جدا شدند.هر دوشون ازدواج کردند و من الان با مادرم زندگی میکنم.4سال پیش پسر دوست مامانم بهم ابراز علاقه کرد و از اون جایی که من اون موقع شهرم با ایشون متفاوت بود به دیدنم اومد.خانواده ها نمی دونستند.

رابطمون فقط اس ام اس بود.به محض اینکه خانواده ها از رفتار ما متوجه ارتباط پنهونی شدند ایشون رابطه رو با گفتن اینکه علاقه ای نداره و اینا تموم کرد.من سخت درگیر مشکلات روحی شدم اما ادامه تحصیل دادم ایشون رفت سربازی.بعد برگشتنش از سربازی چون ذهنم درگیرش بود بهش زنگ زدم و ایشون خوشحال شدند اما ارتباطی شکل نگرفت.

با اومدن ما به شهر ایشون رابطمون با اس ام اس از جانب اون شکل گرفت دقیقا 3 سال بعد از اولین رابطه مون.حدود یکسال ایمیل و اس ام اس تا اینکه متوجه شدم مادرشون میدونه.من مشکل درونی دارم نمی خوام الان ازدواج کنم به شدت دوستش دارم و از لحاظ طبقه و فکری به هم میخوریم.ولی مبهم بودن حرفام و ضد ونقیض بودنم ایشون رو آزار داد و رابطمون قطع شد.

تنها نگرانیم اینکه ایشون باز بعد مدتی برگردند.میخوام بدونم چیکار کنم.اونم الان از لحاظ مالی شرایط ازدواج نداره.من دوست دارم ایشون به زندگیش برسه و فقط نگران برگشتشم.

متشکرم

جواب:

با سلام، شما با عاشق شدنتان طالب شده‌اید و اون مطلوب در حالی که دختر مطلوب است نه طالب، و وقتی شما به سمت او بروید ممکن است به ضرر شما تمام شود وفرصت سوء استفاده برای پسر بوجود بیاید.

و البته این که شما گفتید مشکل درونی دارید و فعلا قصد ازدواج ندارید و همچنین می‌گویید اون هم به لحاظ شرایط مالی آمادگی ازدواج نداره، راهش این است که برای ازدواج اقدام کنه و اصل ازدواج قطعی بشه تا بعد از مدتی با فراهم شدن شرایط ایشون، و برطرف شدن مشکل درونی شما برای اصل ازدواج اقدام کنید

اگر شما تکلیف خود را مشخص نکنید ممکنه در طول این مدت بخاطر علاقه‌ای که به طرف دارید خواستگارانی که دارید را رد کنید. و فرصت‌های خوبی را از دست بدهید و چون بهش علاقه مند شدین برای فراموش کردن اون سختی های زیادی را باید تحمل کنید به اضافه اینکه ممکنه روز به روز علاقه تون تشدید بشه پس برای رهایی از این دو راهی و سردرگمی بهتر است هرچه زودتر تکلیف این رابطه را مشخص کنید.

اما توصیه های من به شما :

شما الان قصد ازدواج نداری اما دوست داری با این پسر ازدواج کنی  با این وصف اگه فکر می‌کنی که به درد هم می‌خورید، وقتی برگشت بهش بگو دوستی و رابطه بی هدف به درد نمی خوره و مضره و باهاش سرد برخورد کن و بهش بگو اگه به ازدواج فکر می‌کنی بیا جلو و گرنه رابطه باید تمام بشه اگر جلو نیامد شما رابطه را قطع کنید و البته باید شما هم او را فراموش کنید.

اگه همانطور که گفتید، شرایط مالی ازدواج رو نداره، می تونه با خانواده بیاد جلو تا اصل ازدواج مسلم بشه و توافق بشه که تا زمان فراهم شدن شرایط مالی هر دو طرف صبر کنن.

البته اینکه گفتی به شدت دوستش داری این نباید مانع از این بشه که عاقلانه تصمیم بگیری و بدون در نظر گرفتن علاقه او را محک بزن ببین واقعا به درد هم می‌خورید یا نه. و صرف عشقی که نسبت به او دارید تصمیم نگیرید چون ممکنه بعدا در زندگی با مشکلاتی روبرو شوید.

در مورد ضد ونقیض‌ها و ابهاماتی که شما در صحبت هاتون داشتید اگه به خاطر مشخص نبودن تکلیفتون بوده میتونید این رو بهش بگید

موفق باشید

ویرایش

به محض اینکه خانواده ها از رفتار ما متوجه ارتباط پنهونی شدند ایشون رابطه رو با گفتن اینکه علاقه ای نداره تموم کرد.من سخت درگیر مشکلات روحی شدم اما ادامه تحصیل دادم ایشون رفت سربازی.بعد برگشتنش از سربازی چون ذهنم درگیرش بود بهش زنگ زدم ...

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
19 + 0 =
*****