بچه دار نمیشم و نمیخوام کسی بفهمه

10:43 - 1400/01/16
بچه دار نمیشم و نمیخوام کسی بفهمه

 

من دختری 24ساله مذهبي و مقيد ، از یک خانواده مذهبی و دارای مدرك لیسانس هستم . مشکل من این است که من به هیچ وجه بچه دار نخواهم شد .از این موضوع غیر از خودم فعلاً هیچ کسي خبر ندارد . یعنی خودم نخواستم که در خانواده کسی از این موضوع با خبر شود . زمانيکه این موضوع  را فهمیدم مادرم بيماري قلبی داشتند .دکترها سفارش كرده بودند  که نباید زیاد فکرکند ومسائل  استرس زا وناراحت کننده برایشان مضر است .البته الان دیگر بهبود يافته است .ترس از به خطر افتادن سلامتي مادر باعث شد ، بار مشکلم را  خودم به تنهایی به دوش بكشم. دوران دانشجویی من فقط غم وغصه بود .با اینکه وانمود ميكردم خوشحالم ولی درونم اصلا این طور نبود.خیلی وقتها از کلاسهايم میزدم تا نزد دکتر بروم .هزینه دکتر را  خودم از پس انداز  دانشگاهم پرداخت ميكردم ، تا کسی متوجه نشود. اوایل اطرافيان فكر مي كردند  ، بدليل اينكه در  رشته وشهرمورد علاقم قبول نشدم خیلی افسرده هستم . ولی مشکل اصلیم آن نبود.
شبهايم همیشه با گریه سپری می شد وتنها ، دردهايم را  خدا میدانست . نماز شب براي حفظ آرامشم كمك می نمود  ولی بازمشکلاتم باقی است .حتی این مشکلم در درس هايم نيز  تاثیر گذار بود .من که با رتبه سه رقمی وارد دانشگاه شده بودم وخیلی ها فکر میکردند، نخبه هستم  با معدل زیر 15 لیسانس گرفتم .واقعا برايم آزار دهنده بود و نمي توانستم تمركز كنم. از طرفي دکترمعالجم گفته بود که برای اینکه مشکلی براي ازدواج نداشته باشم باید تحت عمل جراحي قرار بگيرم. با این عمل پرده بکارتم از بین خواهد رفت واین هم  یه مشکل دیگر ...

رضايت خانواده براي عمل لازم بود و نمي شد پنهان كرد. اينبار این موضوع را به مادرم گفتم.  واقعاً تلاش كردم تا مادرم را راضی کنم. به دليل اينكه در فرهنگ ما به اين موضوع خيلي توجه مي كنند مادرم ميگفت : بگذار بماند بعد ازنامزدیت . بدليل اينكه  دکترمعالجم گفتند،  گواهي صادر خواهندكرد  مبني بر اينكه  بکارت طي عمل پزشکی زايل گرديده است ، توانستم رضايت خانواده ام را براي عمل جراحي جلب كنم. بيماري مادر را با دکترم درميان گذاشتم و براي حفظ سلامتي مادر بازهم  سفارش کردم که  مادرم از موضوع باردارنشدنم باخبر نشود.ایشان هم موافقت کردند.شاید بگوئيد که باید خواهرم را در جريان مي گذاشتم ، ولی چون فهمیدن او هم فایده ای نداشت و از ترحم بيزارم از گفتن اصل موضوع امتناع كردم .

قصد داشتم از اين موضوع ، فقط همسرآبنده ام با خبر شود .بعداز عمل اين موضوع ذهن مرا مشغول كرده ، که اصلاٌ معلوم نیست آینده من چگونه خواهد بود؟ چه کسی میتواند بامن ازدواج کند ؟اصلاً کسی هست که من را با این شرايط قبول کند؟ اگر اقوام بفهمند  چگونه  میتوانم نگاهشان را تحمل کنم؟ من تنها دختری هستم كه  در بین فامیل لیسانس دارم وخیلی ها من را  سرتر میدانند ،  اگر از موضوع با خبر شوند آيا مشكلم را به رخ خواهند كشيد و فکر بد در موردم خواهند كرد؟ بیشتر ازهمه این موضوع كه جواب خواستگارهايم را چه دهم  آزارم میدهد. مخصوصاً خواستگارهايي كه از فاميل و آشنا معرفي ميشوند.نميتوانستم  بگويم که من باردار نخواهم شد. اگر می گفتم مطمئن بودم که از ازدواج با من صرف نظر میکنند وهمه فامیل هم خواهند فهمید و باز سلامت مادرم به خطر مي افتاد. از طرفي ، این حق هر کسی است که از وضع همسرش آگاهی داشته باشد واگر هم كتمان كنم که عقد کلاً باطل است.زمان  دانشجوييم  پسرخاله ام ازم خواستگاری کرد .ولی  بهانه آوردم که فعلا قصد ازدواج ندارم!
اگر مثل سایر دخترها بودم قبول میکردم ولی اصلاً به خودم اجازه ندادم که فکر کنم آیا از او خوشم میايد یا نه ؟ در مورد سایر خواستگارهايم همینطور! فکر میکنم  اصلاً نباید با فامیل ازدواج کنم . چون دستم رو خواهد شد. ولی باز هم من نمیدانم به سایر خواستگارها، مشكلم را  چگونه  بگویم ؟ وقتی یادم می افتد که باید قضیه بکارت را مطرح کنم دیوانه میشوم .بر فرض  که کسی با مشکل بارداریم کنار بیايد ، بااين مشكلم چه خواهد كرد؟آیا من تا آخر عمرم باید مجرد بمانم ؟من که از تنهایی متنفرم .یک سال است که درسم را تمام کردم همه میگويند : چرا ازدواج نمیکنی؟بخدا اگر خودکشی گناه نبود یک لحظه هم به خودم رحم نمیکردم.من که در زندگیم بهترین لذت( لذت مادر شدن)را  نخواهم چشید وخیلی فرصتها را به خاطر این موضوع از دست دادم ،با چه امیدی زندگی کنم؟.بعضي وقتها که خیلی امیدوارانه فکر میکنم با  مشکل بچه داری کنار میايم. با این شرط که اگه ازدواج کنم از شیر خوارگاه بچه بياوریم.  حرفاي دكتر را زمان دلداري به ياد مي آورم كه میگفت : کساني که مشکل تو را دارند، یا با شخصي كه خودشان هم  اين مشكل را دارند ازدواج می کنند ویاهم با کسی که قبلاً يك بار ازدواج کرده است .گزینه دوم که برام کلاً منتفی است . اصلا نمی توانم کنار بیایم و گزینه اول هم که پيدا نمي شود. چون  از کجا بدانند که من چنين مشکلی دارم ؟باز من بد بخت به بن بست میرسم! می خواهم از خودم فرار کنم.بخدا اگر راه حل خوبی باشد به ادامه زندگي خیلی امیدوارمی شوم . ولی به هر طريقي  فکر می کنم یا من نمی توانم کنار بیايم یا  شدنی نیست. در ضمن من یكبار با مرکز مشاوره دینی هم مشاوره کردم ، اصلا نتوانستند راهنماییم کنند .یعنی جواب قانع کننده ای به من ندادند.در آخر میخواهم فقط کمکم کنید.

 

پاسخ:

إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيًّا (3/مریم)قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا (4/مریم) قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (8/مریم)قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا (مریم/9)
ترجمه:آنگاه كه [زكريا] پروردگارش را آهسته ندا كرد گفت پروردگارا من استخوانم سست گرديده و [موى] سرم از پيرى سپيد گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو نااميد نبوده ‏ام ،گفت پروردگارا چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شده ‏ام[ فرشته] گفت [فرمان] چنين است پروردگار تو گفته كه اين [كار] بر من آسان است و تو را در حالى كه چيزى نبودى قبلا آفريده ‏ام .
قبل از پرداختن به جواب خدمت تان عرض کنم که شما هیچ وقت نباید از رحمت خداوند نا امید شوید و وقتی انسان ناامید می شود اولین کسی که از این کار خوشحال می شود شیطان است لذا نباید نا امید شوید و بدانید که همه امورات دست خداست.
اما جواب:
شما مشکل دارید و من منکر این مسئله نیستم ولی این تنها شما نیستید که مشکل دارید بلکه میلیونها انسان از مشکلات جسمی و روحی رنج می برند و شما کمتر انسانی را پیدا می کنید که هیچ مشکلی نداشته باشد خداوند می فرماید:لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ(4/بلد) «براستی که انسان را در رنج آفریدیم» اما با این تفاوت که بعضی از اشخاص با مشکلات کنار می آیند و برخی دیگر مشکلات کوچک را برای خویشتن بزرگ می کنند.
بزرگوار مشکل شما چیزی نیست که قابل حل نباشد! بلکه مشکل شما با راهکارهای علمی کاملا برطرف می شود این در حالی است که شما خودتان را به خاطر یک مسئله قابل حل ازنعمت های دیگر محروم می کنید.شما باید بدانید که «در دل هر مشکلی فرصت برابر یا حتی بیشتر نهفته است» و کافی است شما فرصت را دریابید.
شما باید اقدامات زیر را انجام دهید:
1-این مسئله را قبل از هر عملی باید با خانواده در میان بگذارید برای اینکه اولا خانواده با شما ابراز همدردی می کنند و تحمل مسئله برای تان راحت تر می شود ثانیا:نسبت به ازدواج تان با این شرایط تصمیم می گیرند ثالثا:چه بسا راهکارهایی ارائه دهند که به ذهن شما نمی رسد و حتی ممکن است نسبت به درمان تان اقدام کنند.رابعا:این مسئله جلو سوء استفاده های احتمالی را می گیرد چون ممکن است در صورت مخفی کردن مشکل اشخاص دیگر از این مسئله سوء استفاده کنند.
2-بنده نمی دانم مشکل شما چه چیزی بوده است ولی می دانم که امروزه اکثر مشکلات ناباروری قابل حل می باشد و حتی یکی از متخصصین پژوهشگاه رویان می فرمود امروزه مشکلات نازایی زنان به صفر رسیده و تنها مشکل نازایی مردان فعلا درمان ندارد لذا شما می توانید با مراجعه به متخصصین امر مشکل را حل نمایید.
3-اگر آیات ابتدای پاسخم را خوانده باشید حضرت ذکریا از رحمت خداوند نا امید نشد و خداوند در پیری به وی فرزند عطا کرد و درجواب تعجب ذکریا فرمود این کار برای خداوند سهل است لذا این کار برای خدا آسان می باشد و می تواند برای تان فرزند عنایت کند.شاید بپرسی من اصلا نمی توانم بچه دار شوم و امکان این کار نیست. در جواب باید عرض کنم که ممکن است شما بچه دار نشوید ولی خداوند این قدرت را دارد که مهر بچه ای را آنچنان به دلتان بیاندازد که کمتر پدر و مادری این قدر به بچه خود مهر و محبت داشته باشند.
4-شما گفتید با کسی که یک بچه داشته باشد نمی توانید ازدواج کنید در صورتی که این فکر اصلا درست نیست و شما با این کار هم به لذت مادر بودن دست پیدا می کنید و هم با دست نوازش کشیدن بر سر کودکی یتیم آخرت تان را بیمه می کنید. لذا می توانید با شخص بچه دار ازدواج کنید و یا حتی با شخصی که بنا به دلایلی بچه نمی خواهد یا نمی تواند بچه دار شود ازدواج کنید و همه اینها با توکل بر خداوند دست یافتنی است.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 18 =
*****