گاهی به داشتههای مردم نگاه میکنیم و با خودمان میگوئیم که چرا من فلان چیز را ندارم، زبان به گلایه و شکایت باز میکنیم، اما نعمتهای رو که داریم رو قدر نمیدانیم.
امام على عليهالسلام میفرمایند:
شُكرُ المُؤمِنِ يَظهَرُ في عَمَلِهِ، شُكرُ المُنافِقِ لا يَتَجاوَزُ لِسانَهُ؛
سپاسگزارى مؤمن در كردارش آشكار میشود، امّا سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمیرود.[1]
روزى حضرت عيسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت: پروردگارا دوستى از دوستارانت به من بنما، خطاب رسيد به فلان محل برو كه ما را در آنجا دوستى است، مسيح به آن محل موعود رفت زنى را ديد كه نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمين افتاده و زبانش مترنم به اين ذكر است:
«اَلْحَمْدُ للهِ عَلَى نِعَمَائِهِ وَ الشُّكْرُ عَلَى آلَائِهِ»
خدا را بر نعمتهاى ظاهرياش سپاس و بر نعمتهاى باطنياش شكر.
آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد، پيش رفته و به او سلام كرد، زن گفت: عليك السلام يا روح الله! فرمود اى زن تو كه هرگز مرا نديدهاى از كجا شناختى من عيسى هستم، زن گفت: آن دوستى كه تو را به سوى من دلالت كرد، برايم معلوم نمود كه تو روح الله هستى، فرمود: اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده! زن گفت: خدا را ثنا ميگويم كه دلى ذاكر و زبانى شاكر و تنى صابر دارم، خدا را به وحدانيت و يگانگى ياد ميكنم كه هرچه را ميتوان با آن معصيت كرد از من گرفته، اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر ميكردم، اگر دست داشتم به حرام ميآلودم و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع ميرفتم چه عاقبتى داشتم؟ اين نعمتى كه خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.[2]
منابع:
1- غررالحكم، ح 5661 و 5662
2- خزينة الجواهر ،صفحه318