چرا یک فقیه، بر دیگران ولایت و حق حاکمیت دارد؟!

22:16 - 1392/06/03
رهروان ولایت- مطابق صریح قرآن فرمانروایی اختصاص به خداوند یکتا دارد و احدی به غیر از خدا شایستگی حاکمیت ندارد. پس چگونه یک فقیه بر دیگران ولایت و حق حاکمیت دارد؟
امام خمینی

مطابق صریح قرآن، فرمانروایی اختصاص به خداوند یکتا دارد و احدی به غیر از خدا شایستگی حاکمیت ندارد. این حاكميّت بلامنازع خداى يگانه، بر تمام موجودات درآیاتی نظیر "الَم تَعلَم انَّ اللَّهَ لَهُ مُلكُ السَّموتِ والارضِ وما لَكُم مِن دونِ اللَّهِ مِن ولِىّ ولا نَصير" [1] (آيا نمى‏دانستى كه حكومت آسمانها و زمين، از آن خداست؟ و جز خدا، ولى و ياورى براى شما نيست.)  و آیاتی مثل " انِ الحُكمُ الّا لِلَّهِ..." [2]و " اللَّهِ مَولهُمُ الحَقّ الا لَهُ الحُكمُ" [3]و...، به صورت صریح بیان شده است.
از آنجا که خدای متعال مالک همه‌ی مخلوقات است و تمام مخلوقات مملوک او هستند پس مقام سلطنت هم اختصاص به خدای متعال دارد زیرا هرکسی که امری را ایجاد می کند آن امر ملک او خواهد بود. پس همانگونه که هر مخترعی مالک اختراع خویش است، خداوند نیز مالک انسان‌هاست چون ایشان را آفریده و از کتم عدم خارج نموده و هستی عطا نموده است- با این که خداوند ایجاد من لاشیء را به احدی عطا نکرده و خالقیت اختصاص به خدای بی‌همتا دارد و فقط قدرت صنع و ترکیب را به دیگران عنایت کرده است- و چون تنها خداوند است که مولا و مالک همه چیز است، بنابراین انسان  با تمام ابعاد و دارائی‌هایش مال خداست حتی چشم، گوش، فکر و...، از همین جهت مالکِ هستی آفرین، تفکر نسبت به هر چیزی را اجازه نداده است؛ مثلا از تفکر در ذات خدا نهی شده است. بنابراین تمامی افعال، حرکات، سکنات و تصرف در تمامی مایملک شما نیز باید به اذن خدا باشد زیرا فقط اوست که مالک حقیقی است لذا انسان را خلق می‌کند و آنجا که اراده می‌کند به کیفر گناهش او را مسخ کرده و تبدیل به میمون می‌کند" کونوا قردة خاسئین" [4]
البته خداوند دوگونه امر دارد: یکی امر تكوينى است كه چنانچه خدا به چیزی امر كند كه موجود شود به مجرد اراده، تحقق خواهد يافت و کسی را یارای مخالفت نیست "إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"  [5]؛ دیگری امر تشریعی است که امر به انجام كارى يا نهى از آن است ولی اطاعت از آن را برای امتحان در اختیار مکلف گذاشته است و چون وابسته به اختيار مكلف است قابل اطاعت و مخالفت خواهد بود.

از طرفی مقام مالکیت یعنی مقام آمریّت و مقام مملوکیت یعنی مقام طاعت و در مقام مملوکیت میان بندگان هیچ تفاوتی وجود ندارد و در این مقام احدی بر دیگری رجحان و برتری ندارد زیرا همه‌ی نفوس در مقام بندگی با هم مساویند و کسی نمی‌تواند بر دیگری برتری پیدا کند مگر اینکه از ناحیه‌ی مولای حکیم که مالک همه چیز است، چنین مقامی (مقام آمریّت) به او عطا شده باشد.
بنابراین رسالت پيامبر (ص) نیز پرتوى از انحصار فرمانروايى خدا بر عالم هستى است یعنی خدای تعالی مقام آمریت و مقام ولایت و اولویت را به رسول گرامی اسلام عطا فرموده است و اگر جز این بود در مقام طاعت و بندگی هیچ تفاوتی میان پیامبر(ص) و سایرین نبود و بر کسی برتری نمی‌یافت؛ به همین خاطر به پیامبرش فرمان می‌دهد که: " بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما (امتيازم اين است كه) به من وحى مى‏شود" [6]و یا در سوره‌ی ابراهیم می‌فرماید: " پيامبرانشان به آنها گفتند: درست است كه ما بشرى همانند شما هستيم، ولى خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته بداند)، نعمت مى‏بخشد (و مقام رسالت عطا مى‏كند)! و ما هرگز نمى‏توانيم معجزه‏اى جز بفرمان خدا بياوريم‏"[7]
تا اینجا اثبات کردیم که اگر مولای حکیم کسی را به مقام نبوت و رسالت مبعوث نمود و فرمود فقط یک پیغام رسان باش دیگر چنین شخصی مقام اولویت و ولایت ندارد ولی چنانچه یک نفر را اولویت داد و بر همگان ولایت بخشید و مثلا فرمود: " النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏"[8] یعنی (پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است‏) آنگاه بر همگان ولایت دارد و اطاعت از او اطاعت از خداست.
از طرفی مطابق نص صریح قرآن، حق ولایت و سرپرستی دیگران به پیامبر اختصاص ندارد بلکه خدای متعال این حق حاکمیت را بر اساس حکمت به برخی از برگزیدگان خویش عطا فرموده است همانطور که در سوره‌ی مائده می‌فرماید: " إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ" [9]یعنی (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند.)
بنابراین چون حق حاکمیت و ولایت اختصاص به خدا دارد، برای مشروعیت یک حکومت راهی جز نصب مولای حکیم وجود ندارد. چگونه ممکن است کسانی چنین حقی و این چنین مقام باعظمتی را( مقام آمریّت، حق حاکمیت و ولایت) که اختصاص به خدای متعال دارد، از طریق تشکیل شورا و سقیفه و برگزاری انتخابات به دیگران اعطاء نمایند؟! چگونه ممکن است کسی که خود فاقد حقی است آن حق را به دیگران ببخشد؟! چرا که فاقد شیء نمی‌تواند معطی آن باشد.
اکنون سؤال اساسی اینجاست که چگونه ممکن است بسیاری از پیامبران با وجود مقام عصمت، شایستگی ولایت بر دیگران را نداشته باشند اما یک انسانِ غیر معصوم بر دیگران ولایت داشته باشد؟!
آیا اطاعت از ولایت فقیه اطاعت از طاغوت است؟ حق ولایت او از کجا آمده است؟ معیار انتخاب رهبر در عصر غیبت چیست؟
در پاسخ باید گفت که مسأله رهبرى همواره از مهمترين مسائل سياسى، فرهنگى و تربيتى بشر در طول تاريخ بوده و زندگى اجتماعى بشر وجود آن را ضرورى ساخته است و امام علی علیه‌السلام درسخن مشهور خویش این ضرورت را چنین گوشزد می‌فرماید:«لابد للناس من امیر برّ او فاجر...»(مردم ناگزیر نیازمند به امیر وحاکم اند؛چه نیکوکار وچه زشتکار...)[10] ولی به اعتقاد شيعه اگر چه شخص معينى در زمان غيبت حضرت ولى عصر (عج) براى تصدّى حكومت تعيين نشده است ولى از سوى امامان معصوم عليهم‌السلام، معيارهايى براى اين امر بيان شده كه از طرفی این روایات برضرورت تشکیل حکومت اسلامی در هر زمان- اعم ازعصرحضورمعصوم علیه السلام و یا عصرغیبت- تأکید دارد؛ وازطرفی دیگر نشان می‌دهد که مردم موظفند دارنده آن ملاكها و معيارها را به عنوان پيشوا و زمامدار خود برگزينند.
ازامیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده است:«الواجبُ فی حکمِ الله وحکمِ الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت امامُهم او یُقتل...ان لایعمَلوا عملا ولایحدثوا حدثا ولایقوموا یدا ولا رجلا ولایبدؤوا بشیء قبل ان یختاروا لأنفسهم اماما عفیفا عالما ورعا عارفا بالقضاء والسنه یجمع امرهم ویأخذ للمظلوم من الظالم حقه ویحفظ اطرافهم ویُجبی فیئهم ویُقیم حجتهم وجمعتهم و...»[11]
(یکی از واجبات بزرگ دراحکام الهی واسلامی برمسلمانان این است که چون پیشوایشان درگذرد ویاکشته شود،پیش از هرکار، امامی پاکدامن،عالم،پارسا وآگاه به احکام قضایی وسنت پیامبر برگزینند تا جامعه را اداره کند وحق ستمدیده را از ستمگر بازستاند؛مرزهای مسلمین را پاسداری کند،فیء را گردآوری نماید؛حج ونماز جمعه را برپادارد و...»
همچنین روایاتی که به صورت خاص،در مورد شرایط و ویژگیهای حاکم اسلامی در زمان غیبت صادر شده نیز بر ضرورت وجود حکومت اسلامی تأکید دارد؛ از این رو در توقیع شریف امام عصر(عج) آمده است:«اما الحوادث الواقعة، فارجعوا الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم وانا حجة الله علیهم» (درپیشامدهای اجتماعی به راویان حدیث ما رجوع کنید؛زیرا آنان حجت من برشما هستند ومن حجت خدا بر آنان هستم». [12]

آنچه مسلم است "منظور از حوادثی که به وجود می آید و مردم باید درآن حوادث به عالمان دین مراجعه کنند، بیان احکام ومسائل شرعی وجزئی نیست بلکه امور اجتماعی ورهبری جامعه مسلمین است؛ زیرا امام(ع) مردم را دراصل حوادث به عالمان دینی ارجاع داده است، نه در حکم حوادث؛ یعنی چنانچه امام عصر(عج) می‌فرمود در احکام حوادث به راویان حدیث مراجعه کنید، احتمال می رفت که آنان دربیان حلال وحرام مسائل جزئی وشرعی، حجت و نماینده امام زمان(عج) باشند نه در امورسیاسی واجتماعی؛ ولی امام(ع) مردم را در خود حوادث به عالمان دینی ارجاع داده است."[13]

بنابراین: به اعتقاد شيعه، اساس در انتخاب رهبر، نص و نصب است. رهبران معصوم عليهم السلام از طرف خداوند نصب و تعيين مى‏شوند و جانشينان آنان در دوران غيبت نيز از طرف امامان عليهم السلام نصب و تعيين مى‏شوند که اين نصب يا به طريق خاص است كه نواب خاص ناميده مى‏شوند و يا به طريق عام است كه به آنان، نواب عام گفته مى‏شود. " مطابق این نظریه در عصر غیبت، فقهای واجد شرایط به صورت نصب عام از سوی امام معصوم علیه‌السلام به ولایت و حکومت منصوب شده‌اند؛ بنابراین مشروعیتِ حاکمیّت فقها تنها از ناحیه‌ی شارع مقدس است و مردم نقشی در مشروعیت آن ندارند. مردم فقط در تحقّق خارجی و اِعمال ولایت و کارآمدی حاکمیّت نقش‌آفرینی می‌کنند.[14]
از این رو درقانون اساسى جمهورى اسلامى ايران شيوه‌ی احراز مقام رهبرى را در اصول پنجم و 107 با الهام از رهنمودهاى ائمه معصومين عليهم السلام بيان كرده است. در اصل پنجم چنين آمده است:
 «در زمان غيبت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه در جمهورى اسلامى ايران ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوا آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است.»[15]
البته خدای متعال در قرآن کریم بر پیروزی ولایت‌مداران و فلاح و رستگاری آنان وعده داده است به شرط اینکه در عهد و میثاق خود با ولایت، ثابت و صادق باشند: "وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏" [16](و كسانى كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد باايمان را بپذيرند، پيروزند (زيرا) حزب و جمعيّت خدا پيروز است.)
روشن است که « تعبير به"حزب اللَّه" و"غلبه آن" مربوط به حكومت اسلامى است، نه يك دوستى ساده و عادى و اين خود مى‏رساند كه ولايت در آيه به معنى سرپرستى و حكومت و زمامدارى اسلام و مسلمين است، زيرا در معنى حزب يك نوع تشكل و هم بستگى و اجتماع براى تامين اهداف مشترك افتاده است.» [17]پس «حزب اللّه براى حاكميّت و غلبه‌ی خود بايد تشكيلات، مديريّت، قدرت، وحدت، جرأت و... داشته باشند» که همه‌ی این امور با ولایت‌مداری تحقق می‌یابد. [18] ان‌شاء‌الله.

پاورقی:

1- بقره  107
2- انعام  57
3- انعام  62
4- بقره  65
5- یس  82
6- کهف  110
7- ابراهیم  11
8-  احزاب  6
9- مائده  55
10-  نهج البلاغه صبحی صالح, ص 82
11- بحارالانوار, جلد 86 ص 196(اقتباس از دین و سیاست ص 53)

12- الغیبه، شیخ طوسى، ص291، ح247
13- اندیشه اسلامی 2 , ویراست دوم ص200 و 201
14- همان  ص 215
15- همان  ص 219
16- مائده  56
17- تفسیر نمونه , جلد 4 , ص 433
18- تفسیر نور , جلد 3 ص 313

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 1 =
*****