داستانهای عبرت آموز ازجهان پس ازمرگ

14:24 - 1392/06/18
رهروان ولایت ـ مقدس اردبیلی (ملا احمد اردبیلی) به زیارت کربلا که میرفت در یکی از سفرها یکی از زائران که او را نمیشناخت فکر کرد گازر (رختشو) است.و آمده اینجا پول دربیاورد.لباسها خود را به او میدهد و میگوید برو بشور.مقدس اردبیلی قبول میکند و میشوید
جهان پس ازمرگ

موضوع : داستانهای عبرت آموز از جهان پس از مرگ

روح مومنین در وادی السلام نجف و روح کفار در صحرای برهوت یمن

جوانی یهودی در زمان خلافت دو ساله ابوبکر به مدینه می آید و به ابوبکر سلام می دهد السلام علیک یا ابابکر و نمیگوید خلیفه، اطرافیان به او پس گردنی میزنند که چرا احترام نکردی ابوبکر گفت ولش کنید و پرسید سوالت چیست؟

گفت پدر مرده و وصیت نکرده اموال زیادی داشته و جای آنها معلوم نیست اگر جای آنهخا را مشخص کنی هم غلام تو می شوم و هم یک سوم اموال را به تو میدهم و یک سوم هم به مسلمانان می دهم و یک سوم هم خودم بر میدارم ابوبکر گفت ای خبیث مگر غیر خدا هم کسی علم غیب دارد؟یهودی به پیش عمر میرود و همان ماجرا را می گوید و همان جواب را می شنود.از آن دو نا امید می شود.خدمت آقا امیرالمومنین(ع) می آید در حالی که در مسجد در کنار ستون وفود بودند.به ایشان سلام می کند و ماجرا را می گوید.حضرت نامه ای به او می دهند و می گویند این برگه خالی را می بری یمن و سرزمین حضرموت ، بیابان برهوت در آنجا کلاغهای سیاهی می بینی که نوک آنها سیاه است به سمت  تو می آیند و قار قار می کنند اسم پدرت رو صدا بزن و بگو موشع من فرستاده وصی محمد(ص) هستم.جواب تو رو می دهد هر جوابی که داد روی این سرزمین بنویس و به سرزمین خیبر برو و به آن عمل کن.اینکار را  میکند، پدر از او پرسید تو به محل جهنمی ها چرا آمدی؟ گفت میخواستم ببینم گنجها و اموالت کجاست؟ گفت بین آن دیوار مخفی کرده ام آنجا را خراب کنی گنجها را می یابی و گفت وای به حالت اگر مسلمان نشی

کلاغها میروند و یکی از کلاغها پدرش بوده.به خیبر برگشت و گنجها را پیدا کرد آنها را می فروشد و تبدیل به طلا و نقره میکند و نزد آقا علی(ع) می آید و شهادتین را می گوید و می گوید این درهم و دینارها در اختیار شما در هر راهی که خواستید استفاده کنید و حضرت آنها را بین مستمندان تقسیم کردند.[1]

حضرت فرمودند: انا الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و....

-------------------

در شهر سمرقند مسلمانی مریض می شود نذر میکند یک روز جمعه را کار کند و پول آنرا خیرات کند برای پدرش .وقتی خوب شد به نذر خود عمل کرد تا اینکه یک روز جمعه نتوانست پولی بدست آورد با خود گفت چگونه خیرات کنم به روحانی گفت چکار کنم.به او گفت باید کاری پیدا کنی برو بازار (بازار تعطیل بوده)

(در سوره جمعه میخوانیم وقتی نماز جمعه تمام شد برید کسب و کارتان را داشته باشید

  فَإِذَا قُضِيتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(الجمعة/10)

و هنگامي که نماز پايان گرفت (شما آزاديد) در زمين پراکنده شويد و از فضل خدا بطلبيد، و خدا را بسيار ياد کنيد شايد رستگار شويد!)

روحانی به او گفت: آشغال و پوست خربزه ها را جمع کن و آبی به آنها بزن وقتی کشاورزا برمیگردند این پوستها را بنداز جلوی حیوانها و ثوابش را به پدر و مادرت هدیه کن.به دستور عمل کرد .شب پدر و مادرش را در خواب دید در حالی که شاد و خوشحال و قبراق بودند.او را در آغوش میگیرند و تشکر می کنند.و گفتند ما هرچی لازم داشتیم فرستادی و به این خربزه ها هم نیاز داشتیم که رسید .(خدا خلوص نیت تو را قبول کرد)تو ما را خوشحال کردی خدا تو ر ا خوشحال کند.[2]

----------------

مقدس اردبیلی (ملا احمد اردبیلی) به زیارت کربلا که میرفت در یکی از سفرها یکی از زائران که او را نمیشناخت فکر کرد گازر (رختشو) است.و آمده اینجا پول دربیاورد.لباسها خود را به او میدهد و میگوید برو بشور.مقدس اردبیلی قبول میکند و میشوید.وقتی برمیگرداند دیگران میفهمند و دعوا میکنند و داد و بیداد میکنند.مقدس اردبیلی به آنها نهیب میزند و می گوید: حقوق برادران دینی نسبت به همدیگر زیادتر از اینهاست و این وظیفه ی من بوده.

مقدس اردبیلی از دنیا میرود او را در خواب میبینند که لباس شیک بر تن دارد و نوری از چشمانش هویدا بود و از حرم آقا امیرالمونین بیرون می آید .به او میگویند چگونه به این مقام رسیدی؟ گفت: بازار عمل کساده.یعنی عمل هزار تا شرط دارد(اخلاص داشته باشد.ریا نداشته باشد.حق الناس نباشد.حق الله پایمال نشود.....)یعنی اینا از اعمال من نیست.هیچ عملی نفع نبخشید غیر از محبت و صاحب این قبر(امام علی علیه السلام).برای دنیا و آخرت چیزی بهتر و مفید تر از محبت واقعی حضرت علی علیه السلام است.[3]

به عمل کار برآید       به سخنرانی نیست

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(آل عمران/31)

بگو: «اگر خدا را دوست مي‌داريد، از من پيروي کنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.»

حافظ:

باغ مرا چه حاجت سرو و صِنوبَر است؟

شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است؟

در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس

بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است.

امام رضا در حمام بودند کسی به اشتباه فکر کرد که ایشان دلاک هستند و به حضرت گفت مرا بشو.وقتی فهمید رفت تا عذر خواهی کند حضرت فرمودند وظیفه من بود.

در محبت ائمه به اصحاب اینقدر محبت میکردند که نمیتوانستند جبران کنند محبت آنها را

جایگاه مالک برای من مثل جایگاه من بود برای پیامبر

لو کان جبلا فکان ...... در مورد مالک

 

پی نوشت :

1-بحارالانوار جلد41 ص 196

2-در کتاب دین در قصص جلد2 ص 63

3- منتخب التواریخ هست ص181

 

خلاصه سخنرانی استاد شوشتری در کنفرانس آیه های انتظار 92/6/15

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 3 =
*****