همسر بد اخلاق

00:56 - 1392/06/20
رهروان ولایت ـرسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:«هر مردی که بدخلقی همسر ش را تحمل کند،خداوند پاداشی به او می دهد،همانند پاداشی که به ایوب به جهت گرفتاری اش داد. و هر زنی که بد خلقی شوهرش را تحمل کند،خداوند پاداشی همانند پاداش آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون) به و می دهد.»
اخلاق

خوش اخلاقی ،در محیط خانواده لازم است؛ولی کافی نیست. در خانواده علاوه بر خوش اخلاقی،زن و شوهر باید از مهارت تحمل بد اخلاقی بر خوردار باشند،چون اولا،ممکن است همسر،با وجود همه این سفارش ها،خوش اخلاق نباشد.
ثانیا،هر انسان خوش اخلاقی ممکن است بر اثر هیجانات نفسانی یا مسایل زندگی یا اتفاقاتی ناگوارای که ممکن است برای هر شخصی به وقوع بپیوندد،بد اخلاقی کند.بنابر این ،زن و مرد ،نه تنها به طور یکسان موظف به خوش اخلاقی می باشند،بلکه موظف اند بد اخلاقی یا بد خلقی همسر خود را نیز تحمل کنند، که این خود راهی برای طی نمودن کمال و سعادت به شمار می رود زیرا که بعضی از علمای قدیم  با وجود عظمت و مقام علمی که داشتند ،بد خلقی همسر خود را تحمل می کردند و بعضا موفقیت خود را در گرو همین تحمل و صبرشان می دانستند.
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:«هر مردی که بدخلقی همسر ش را تحمل کند،خداوند پاداشی به او می دهد،همانند پاداشی که به ایوب به جهت گرفتاری اش داد. و هر زنی که بد خلقی شوهرش را تحمل کند،خداوند پاداشی همانند پاداش آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون) به و می دهد.»[1]
به این نکته نیر باید توجه داشت که تحمل سختی اگر  انتخاب گرایانه و با هدفی مشخص و مخصوصا متعالی باشد،آسیبی در پی ندارد ،برخلاف وقتی که ناگزیر و از سر اجباری است.
با و جود آن که زن و مرد هر دو در حفظ خانواده مسئول اند،به نظر می رسد در مراعات اخلاق خوش، وظیفه شوهر به عنوان مدیر خانواده و کسی که جنبه عقالانیتش بیشتر از احساسات و عواطف است سنگین تر از زن می باشد.به همین دلیل،مراعات خوش اخلاقی از بیش از زنان به مردان سفارش شده است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:«ایمان کسی کامل تر است که خوش اخلاق ترو با خانواده اش مهربانتر باشد و من از همه شما با خانواده ام مهربان ترم»[2]

ماجرای واقعی زن خوش اخلاق و مرد بد اخلاق

اصمعی (وزیر مامون) می گوید: روزی برای صیادی به سوی بیابان روانه شدیم. من از جمع دور شدم و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم به این فکر بودم که کجا بروم و چکار کنم. چشمم به خیمه ای افتاد. به سوی خیمه روان شدم،دیدم زنی جوان و با حجابی در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید. بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ای مرد، من از شوهرم اجاره ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازه اش در مال شوهر تصرف نکند) اما مقداری شیر دارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما می دهم. شما بخورید، من نهار نمی خورم. شیر را آورد و من خوردم. یکی – دو ساعت نشستم دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد. زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد. پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید. پیرمرد، بداخلاقی می کرد و نق می زد، ولی زن می خندید و تبسم می کرد و با او حرف می زد. این مرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد. وقتی آمد مرا مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم..
من به او گفتم: خانم، حیف تو نیست که جمال و زیبایی و جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه بد اخلاق فنا کردی؟ آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانیش؟! ثروتش؟! تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد. این زنی که این همه با اخلاق بودف با عصبانیت به من گفت: حیف تو نیست می خواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی. هن لباس لکم و انتم لباس لهن» چون زن دید من خیلی جا خوردم و نارحت شدم، خواست مرا دلداری دهدف گفت: اصمعی دنیا می گذرد، خواه وسط بیابان باشم، خواه در قصر، خواه در رفاه و آسایش، خواه در رنج و سختی. اصمعی، امروز گذشت. من که دربیابان بودم گذشت و اگر وسط قصر هم می بودم باز می گذشت. اصمعی، یک چیز نمی گذرد و آن آخرت است. اصمعی من یک روایت از پیامبر اکرم ص شنیدم و می خواهم به آن عمل کنم. آن حضرت فرمود: ایمان نصفه الصبر و نصفه الشکر. اصمعی، من در بیابان به بداخلاقی و تند خویی و زشتی شوهرم صبر می کنم و به شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که دا به من عنایت فرمود، به این مرد خدمت می کنم که ایمانم کامل شود.[3]

پی نوشت :

[1]الکافی ج2ص 231
[2]صدوق،عیون اخبار الرضا ،ج2 ص 36
[3] برگرفته از کتاب ازدواج و پند های زندگی -مجید احمدی

 

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 4 =
*****