هرچند زبان برای ما یک لطف عادی و غیرقابل اهمیت است، ولی اگر حتی یک ساعت از کار بیفتد بشر در درخواست نیازهایش با مشکل جدی مواجه میگردد.
تکرار زندگی، شگفتانگیز نیست. هرچند شگفتآورترین پدیده جهان باشد. جنگل برای مازندرانیها، دریا برای جزیرهنشینها و شتر برای صحرانوردان شادیآور نیست. هوا برای انسان عادیترین پدیده است. بسیاری از انسانها هوا را لمس نکرده و آگاهی از آن ندارند. سخن نیز چنین است. یعنی شگفتانگیز نیست؛ زیرا که در زمرهی تکرارهای زندگی انسان قرار دارد. سخن چیست؟ چرا در میان سلسلهی جانداران، تنها انسان سخنگو است؟ این ویژگی برای او از کجا پیدا شد؟ پارهای از دانشمندان فرنگ، نظرشان این است که نیاز و احتیاج، این پدیده را برای انسان پدید آورده است؛ اما این نظریه را تجربهای باطل کرد. فرنگیان میمونی را در ویترین قراردادند و آن را گرسنه نگه داشتند و در برابر خوراکیهایی را که دوست میدارد، قرارش دادند؛ مانند موز و نارگیل. میمون چند روز در این قفس شیشهای در حال گرسنگی به سر برد و به سخن نیامد و نظریهی احتیاج باطل شد. اگر این نظریه درست بود، بایستی انسانی لال در جهان یافت نشود. چون بهطورقطع به اظهارات شخصی خود نیاز دارد. اگر این نظریه درست باشد، بایستی جانورانی که دارای هوش سرشار هستند و هزاران سال از عمر آنها میگذرد، مانند اسب، فیل، میمون و دلفین تاکنون به زبان آمده باشند. موجودی که انسان را پدید آوردی به او سخنگویی را ارزانی داشت. قوانین فیزیکی و طبیعی برای سخنگویی انسان بهکاربرده شده تا انسان بهطور ناخودآگاه سخن بگوید. این ویژگی را کسی به انسان داده است که داراییانش بیپایان، قدرت بیپایان و حکمتی بیپایان بوده است.
اقتباس از کتاب نشانه هایی از او( نویسنده: سید رضا صدر)