وجه مشترک میان دیدگاههای دانشمندان غربی و اندیشمندان اسلامی در مورد نیاز به دین این است که انسان برای پاسخگوئی به بعضی از سؤالاتی که درک آنها برای عقل انسانی نا ممکن است، باید به یک امر ماورائی پناه ببرد و آن همان دین می باشد و بدون دین، پاسخگوئی به این گونه سؤالات غیر ممکن میباشد و بی دین قادر به پاسخگوئی به این سؤالات نبوده و پیآمد آن، مشکلات روحی و بیماریهای روانی است که منجر به مشکلات عدیدهای از جمله به بیهویتی و خودکشی میشود که الآن جوامع غیردینی با آن دست و پنجه میزنند و مثل خوره جوامع پر زرق و برقشان را از درون با چالش رو برو ساخته است.
نمونه هائی از این سلسله سؤالات عبارتند از:
من کی ام؟ من از کجا آمده ام؟ چه کسی مرا بوجود آورده؟ به چه علّتی مرا بوجود آورده اند؟ آیا خدا وجود دارد؟ خدا کجاست؟ آیا ما انسانها محکوم به زندگی کردن هستیم؟ هدف از خلقت، واقعاً چیست؟ آیا مرگ پایان همه چیز است؟ آیا واقعاً روح و دنیای ماوراء وجود دارد؟ بهشتی که خداوند در کتب آسمانی وعده داده است ، کجاست؟ آیا پایانی برای جهان وجود دارد؟ به کجا خواهم رفت؟ و ....
اگر به این پرسشها، پاسخ مناسبی داده نشود عواقب خیلی خطرناکی برای انسان متصور خواهد بود که هیچ مکتب غیر دینی قادر به مقابله با آن نخواهد بود و ما به عینه در مکاتب مارکسیستی و سایر مکاتب غیر دینی بارها و بارها شاهد شکتهای روحی و روانی بودهایم فلذا بنا به تأیید اندیشمندان و دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی فقط و فقط دین عهده دار پاسخگوئی به این گونه سؤالات میباشد.