چرا حضرت فاطمه(س) به زیارت شهدای احد می رفتند؟

11:50 - 1400/03/06

 آگاه باشید! سوگند به خدا! اگر حمزه و جعفر(ع) زنده وحاضر بودند، آن دو نفر (اولی و دومی) به آن مقام (خلافت) که رسیدند، نمی رسیدند، و اگر حمزه و جعفر بودند، شاهد و ناظر بودند، که آن دو نفر، جان سالمی از میان بیرون نمی بردند و خود را به هلاکت می انداختند.

حضرت حمزه

سوال
 چرا حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله) به مزار شهدای اُحُد، مخصوصا مزار حضرت حمزه سیدالشهداء(علیه السلام) می رفتند؟

پاسخ
طبق منابع تاریخی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله) بر سر مزار شهدای اُحُد می رفت و در آنجا بر مزار حضرت حمزه سیدالشهداء گریه می کرد. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که: «... تَأْتِی قُبُورَ اَلشُّهَدَاءِ فِی کلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَینِ اَلْإِثْنَینَ وَ اَلْخَمِیسَ فَتَقُولُ هَاهُنَا کانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ هَاهُنَا کانَ اَلْمُشْرِکونَ؛ [1] حضرت فاطمه(سلام الله علیها) هفته ای دوبار در روزهای دوشنبه و پنجشنبه به زیارت شهدای احد می رفت و آنها را زیارت می کرد و محل جنگ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) با مشرکین را دقیقا نشان می داد. اما حضرت فاطمه(سلام الله علیها) علاوه بر زیارت اهل قبور، در صدد این بود که یاد شهدای احد و رشادت های آنان و در این میان شجاعت ها و رشادت های بی نظیر امام علی(علیه السلام) و فراریان جنگ احد را در خاطر مردم زنده کند و به نوعی به مردم بفهماند که، کسانی که شما با آنها بیعت کرده اید و از آنها تعبیر به خلیفه حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله) می کنید، همان کسانی هستند که در جنگ احد پا به فرار گذاشتند و از جنگ گریختند و در مقابل این همسرم علی(علیه السلام) بود که یک تنه از جان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله) محافظت کرد تا جایی که ملائک از جانبازی و حمایت او به وجد آمده و جمله «لا فَتی اِلاّ عَلِی(ع) لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار»را سر دادند.

بانوی دو عالم در خطبه فدکیه خطاب به مهاجر و انصار فرمودند: «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی ءُ حَتَّی یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ...وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ؛ [2] هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائی از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر(ص) برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانی که سرآنان را به زمین نمی کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمی کرد، باز نمی گشت و این در حالی بود که شما در آسایش زندگی می کردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر می بردید تا ناراحتی ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد می کردید، و به هنگام نبرد فرار می نمودید.»
 زید بن وهب می گوید به عبدالله بن مسعود گفتم: آیا، به جز علی(علیه السلام) و ابودجانه و سهل بن حنیف، همه در جنگ احد فرار کردند؟ گفت: همه فرار کردند به جز علی(علیه السلام).[3] بزرگان محقّقین و اعلام اهل سیره و تاریخ و حدیث از اهل سنّت تصریح کرده اند که در جنگ احد، در شرایطی که مشرکین بعد از شکست ابتدائی، برگشتند و قصد قتل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) و انهدام قوای مسلمین را داشتند، ابوبکر و عمر نیز چونان دیگران، آن سرور را در دریای دشمن رها کرده و تنها گذاشته و برای حفظ جان خودشان پا به فرار گذاشتند. همچنین ابن عباس نقل می کند که در جنگ احد، تنها کسی که در آن جنگ با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) ماند و استقامت کرد، علی بن ابیطالب(علیه السلام) بود، و همه پا به فرار گذاشتند.[4]
اما اینکه چرا حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بر مزار حمزه سیدالشهداء گریه می کردند، شاید دلیلش این بوده است که در این لحظات سرنوشت ساز جای خالی افرادی چون حمزه را احساس می کردند تاجایی که بعدها امام علی(علیه السلام) بر فراز منبر می فرمود: «أَمَا وَاللهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَجَعْفَراً کَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلاَ إِلَی مَا وَصَلاَ إِلَیْهِ،وَ لَو کانا شَاهِدَیهِما لاتَبَقا نَفسَیهِما؛ [5] آگاه باشید! سوگند به خدا! اگر حمزه و جعفر(علیهماالسلام) زنده وحاضر بودند، آن دو نفر (اولی و دومی) به آن مقام (خلافت) که رسیدند، نمی رسیدند، و اگر حمزه و جعفر بودند، شاهد و ناظر بودند، که آن دو نفر، جان سالمی از میان بیرون نمی بردند و خود را به هلاکت می انداختند.
 «أَمَّا حَمْزَهُ فَقُتِلَ یَوْمَ أُحُدٍ وَأَمَّا جَعْفَرٌ فَقُتِلَ یَوْمَ مُوتَهَ وَبَقِیتُ بَیْنَ جِلْفَیْنِ جَافِیَیْنِ ذَلِیلَیْنِ حَقِیرَیْنِ عَاجِزَیْنِ الْعَبَّاسِ وَعَقِیلٍ وَکَانَا قَرِیبَیِ الْعَهْدِ بِکُفْرٍ فَأَکْرَهُونِی وَقَهَرُونِی؛ [6] حمزه در نبرد احد کشته شده بود و جعفر در نبرد موته، من بودم و دو عامی تندخوی بدبخت ناتوان خوار؛ عباس و عقیل که تازه از کفر به اسلام روی آورده بودند. مردم مرا ناخوش داشتند و رها کردند.»

پی نوشت
۱) الکافی شیخ کلینی، ج ۳، ص۲۲۸.
۲) الاحتجاج مرحوم طبرسی، ج۱، ص۱۰۷.
۳) کنز العمّال متقی هندی، ج۱۰، ص۴۲۵.
۴) المستدرک علی الصحیحین نیشابوری، ج۳، ص۱۱۱.
5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 190.
6) کتاب سلیم بن قیس، ج۱، ص۱۶۰.

هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائی از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر(صلّی الله علیه و آله) برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانی که سرآنان را به زمین نمی کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمی کرد، باز نمی گشت و این در حالی بود که شما در آسایش زندگی می کردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار به سر می بردید تا ناراحتی ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد می کردید، و به هنگام نبرد فرار می نمودید. این همسرم علی(علیه السلام) بود که یک تنه از جان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله) محافظت کرد تا جایی که ملائک از جانبازی و حمایت او به وجد آمده و جمله «لا فَتی اِلاّ عَلِی(ع) لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار» را سر دادند. 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 1 =
*****