پس از آنکه خدا به طور کامل برای مخاطب توضیح داده شود معلوم خواهد شد که انکار خداوند محصول ذهن های تنبل است.
انکار خدا یکی از نتایج پذیرش مادی گری است. کسانی که این دنیا را در ماده منحصر میدانند، خدا را زائیده ذهن انسان میدانند. هر چند این رویکرد تازگی ندارد اما ریشه آن را میتوان چنین توضیح داد:
چيزى كه در برخى تعليمات دينى و مذهبى مشاهده مىشود و متأسفانه كم و بيش در ميان مومنان نیز هست، اين است كه در ايام کودکی مفهومى با مشخصات خاصى با نام و عنوان خدا به خورد كودك مىدهند. كودك وقتى بزرگ شده و باسواد میگردد، متوجه میشود که چنين چيزى معقول نيست و نمىتواند موجود باشد، چه خدا باشد يا غير خدا. كودك پس از آنكه بزرگ شد، بدون اينكه فكر كند يا انتقاد كند كه ممكن است مفهوم صحيحى براى خدا تصور كرد، يكسره الوهيت را انكار مىكند. او خيال مىكند خدايى را كه انكار مى كند همان است كه خداشناسان قبول دارند. پس چون اين ساخته شده ذهن خود را- كه اوهام عاميانه برايش ساختهاند- قبول ندارد، خدا را انکار می کند؛ ديگر فكر نمىكند خداى به آن مفهوم را كه او انكار مىكند، خداشناسان نيز انكار دارند و انكار او انكار خدا نيست، بلكه انكار همان تصور غلطی از خداست كه بايد انكار كرد.
به هر حال، نکته قابل توجه آن است که سخن از خدا و اثبات آن، یک مقوله کاملا فلسفی و مربوط به عالم وجود است. کسانی که خدا را زائیده ذهن میدانند، متوجه نشده اند که خدا یک مفهوم نیست بلکه یک وجود خارجی و واقعی است که هیچگاه با وسائل آزمایشگاهی و از طریق تجربه قابل انکار و یا اثبات نیست. بلکه حتی میتوان ادعا کرد کسانی که ذهنهای تنبل دارند، خدا را انکار میکنند و طبق حدیثی از امیرالمومنین (علیه السلام) مردم دشمن چیزی هستند که از آن بی خبرند.[1] انسانها از مسیر فطرت خدا را مییابند و این اوهام و خیالات است که مانع از دیدن و رسیدن به این فطرت میشود.
پینوشت:
[1]. نهج البلاغة، حکمت 172.
عوامل متعددی برای توهم انکار خدا وجود دارد. از جمله آنکه برخی از کودکی به صورت صحیح و کامل خدا را نشناخته اند و تنها از شنیده ها و افسانه ها و منابع نادرست خدا را دریافته اند. لذا پس از آنکه به سن فهم و درک رسیده اند، متوجه غلط بودن آن مفاهیم می شوند. حال آنکه از نظر دین، هم آن مفاهیم غلط است و هم این انکار صحیح است اما، نمی تواند ثابت کند که خدا وجود ندارد.