مجموعه اشعار درباره حضرت معصومه (ع)

09:30 - 1400/03/20

-

hazrat-masoumeh

دو شعر از محمدعلي مجاهدي براي حضرت معصومه(س)

من به پابوسي تو آمده ام
شهر گلدسته هاي رنگارنگ
شهر قم، آشيان آل الله
شهر علم و ديانت و فرهنگ

گنبد دلگشاي تو از دور
در ميان مناره ها پيداست
امتداد حضور آينه ها
در نگاه ستاره ها پيداست
 
آه بانو، بگير دست مرا
که به جز تو مرا پناهي نيست
مي توان با تو تا خدا کوچيد
کز حرم تا بهشت راهي نيست
 
در پگاهي که با دو دست نياز
به ضريحت دخيل مي بندم
پر و بال دعاي خود را من
به پر جبرئيل مي بندم
 
بس که شب ها ستاره مي شمرم
آسماني شده ست دامن من
کز گناه است عاشقي کردن
گنه عالمي به گردن من
 
قطعه اي از بهشت خوب خدا
آشکارا به منظر حرم ست
طاير پرشکسته دل ما
تا هميشه کبوتر حرم ست
 
 
ترکيب بند کرامت
  «1»
  اينجا فروغ عشق و صفا موج مي زند
نور خدا به صحن و سرا، موج مي زند
 
اينجا که طور جلوه و سيناي ايزدي ست
از هر کرانه نور خدا موج مي زند
 
اينجا مطاف اهل زمين ست و آسمان
وز شهپر فرشته فضا موج مي زند
 
لبيک از زبان اجابت توان شنيد
در اين فضا که نور دعا موج مي زند
 
اينجا که رشگ هشت بهشت ست و هفت چرخ
از شش جهت فروغ ولا موج مي زند
 
از جلوه جلال تو اي مظهر کمال
نور صفا در آينه ها موج مي زند
 
در کوي تو که ساحل امن ست و عافيت
درياي بيکران صفا موج مي زند
 
اي کعبه اميد که در بارگاه تو
نور اميد در همه جا موج مي زند
 
دستي به دستگيري دلها دراز کن
وين عقده ها ز کار دل خسته باز کن
 
«2»
  اي مظهر شرافت و اي مايه حيا
اي بر سر عفاف و ادب سايه حيا
 
اي همدم عطوفت و اي همنشين مهر
اي زينت شرافت و پيرايه حيا
 
اي اسوه شرف که تو را پروريده اند
هم مادر کرامت و هم دايه حيا
 
اي قله رفيع نجابت که بوده اي
رکن عفاف و مکرمت و پايه حيا
 
هم زائران کوي تو، همپايه شرف
هم محرمان کوي تو همپايه حيا
 
اي مايه اصالت و سرمايه ادب
وي مايه محبت و سرمايه حيا
 
ما وصف خاندان شما خوانده ايم و بس
در سوره کرامت و در آيه حيا
 
من تشنه زلال فروغ محبتم
خورشيد من بتاب که در چنگ ظلمتم
 
«3»
  اي گلشن کرامت تو باصفاترين
گلبوته عنايت تو دلگشاترين
 
اي گوهر عنايت تو در محيط فيض
رخشان ترين، نفيس ترين، پربهاترين
 
اي جلوه صفاي تو در آب، موج زن
وي در ميان آينه ها دلرباترين
 
اي چشمه سار اشک تو در امتداد شب
جاري ترين، زلال ترين، باصفاترين
 
اي خط سير آه تو از فرش تا به عرش
وي کاروان اشک تو بي انتهاترين
 
اي قصه غريبي تو غربت آشنا
وي غصه مصيبت تو جانگزاترين
 
اي مادر کرامت و اي دختر شرف
اي خواهر عطوفت و اي باوفاترين
 
يک مدّ آه فاصله توست با دلم
سوگند مي خورم به تو اي آشناترين
 
يک تير آه دارم و در ترکش دل ست
آن هم مدام شعله ور از آتش دل ست
 
«4»
  اي آستان تو حرم کبريا شده
وي خاک آستانه تو ماسوا شده
 
اي فرش آستانه تو، شهپر ملک
وي خاک راه تو به نظر کيميا شده
 
اي کعبه اميد خلايق که درگهت
رشگ منا و مروه ز سعي و صفا شده
 
اي زائر حريم تو در بارگاه قدس
مشمول فيض و رحمت بي منتها شده
 
اي در تو مات چشم خدابين اوليا
آيينه تمام نماي خدا شده
 
رنگين کمان مهر به چرخ جلال توست
يا قامت سپهر به تعظيم تا شده؟
 
معصومه شفيعه تويي، اشفعي لنا
اي شهره در شفاعت اهل ولا شده
 
گويم مديح تو که ز لطف تو تاکنون
بر روي من هزار در بسته واشده
 
گل هاي طبع من ز نسيم عنايتت
خرم شده شکفته شده، دلربا شده
 
تا بارگاه تو حرم اهل بيت باد
ما را اگر غمي ست غم اهل بيت باد

برگرفته از سايت حوزه

من به پابوسي تو آمده ام***شهر گلدسته هاي رنگارنگ
شهر قم، آشيان آل الله***شهر علم و ديانت و فرهنگ

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 6 =
*****