نمایشنامه بد ‌بینی

13:05 - 1400/03/27

-خوش بینی عامل موفقیت و شادی در زندگی است

نمایشنامه بد بینی 
بابای علی: سلام پسرم چرا این‌قدر ناراحتی؟
علی می‌گوید: آخر بابا خانم معلم گفته باید یک کاردستی درست کنم، یک ماشین با مقوا و چوب، من نمی تونم ماشین درست کنم.

بابای علی: عزیزم این‌که غصه و ناراحتی نداره، بگو چه وسایلی می‌خواهی برایت تهیه کنم، به خواهرت زهرا هم می‌گم کمکت کنه
علی می گه:
 بابا یادت میاد، اون روز که دفتر نقاشی می خواستم گفتی می‌خرم نخریدی؟ امروز هم این رو میگی ولی معلوم نیست کی بخری.
بابای علی:
 عزیزم من که ازت معذرت‌خواهی کردم و گفتم آن روز سرم خیلی شلوغ بود به همین خاطر فراموش کردم. دیدی که روز بعد برایت خریدم.
علی: نخیر اگر من رو دوست داشتید همان روز اول برایم می‌خریدید، همه بچه‌ها روز اول  کلاس دفتر داشتند، فقط من نداشتم
بابای علی:
 حالا اشکال ندارد امروز بیا زودتر بریم وسایل کار دستی را بخریم . زهرا! زهرا! دخترهنر مندم  برای ساختن ماشین به علی آقا کمک می کنی؟
 زهرا می گه:
 باشه بابا جون درسهایم را بخونم چشم به علی آقا کمک می کنم
علی می گه:
: بابا، زهرا فقط به فکر خودشه فقط می خواهد خودش رو پیش شما عزیز کنه  وگرنه هیچی بلد نیست که کمکم کنه.
بابای علی:
 نه عزیزم اگر تو این حرف‌ها رو بهش نزنی اوهم بیشتر تشویق میشه تا کمی بیشتر به تو کمک کنه.
علی: نه من می دونم که کاردستی من خراب میشه و خانم معلم به من نمره صفر می‌دهد به‌خاطر همین هم هست که این‌قدر ناراحتم
مامانم می گه: علی جون این چه حرفیه؟ تو میتونی یک کاردستی خیلی خیلی قشنگ درست کنی فقط کافی هست سعیت رو بکنی
(علی با بابا می روند و وسایل را خریده بر می گردند)
زهرا می‌گه: بیا داداش جون این نقاشی یک ماشین است که می تونی روی مقوا بچسبانی و ببری
بابا می گه: این هم چسب اکلیلی این هم پرگار برای کشیدن چرخ ها خوب شروع کن ببینم چه کار می کنی؟
 علی با خودش صحبت میکنه و میگه:
 خوب ، حالا دیگه فقط باید چرخ هاش رو از اینجا به اینجا بچسبونم، اینم سپر ماشینم، اینم برف پاک کن، اینم چراغ های قشنگ و بزرگش.
مامان به علی میگه: خسته نباشی پسرم چه ماشین قشنگی؟ بیا عزیزم وقت نهار است باید زودتر غذا بخوری مدرسه ات دیر نشود.
علی: مامان، بابا ،فقط دعا کنید بچه‌های حسود مدرسه کار دستی ام را خراب نکنند
مامان : نه عزیزم ، این‌قدر نگران نباش.
علی:خدا حافظ من رفتم
مامان و بابا:خدا نگهدارت پسرم
 علی از مدرسه برمیگردد خیلی خوشحال و خندون و میگه:
مامان جون مامان جون مژده بده، مژده بده، کاردستی من بین همه کاردستی ها اول شده  ببینید چه جامدادی قشنگی جایزه گرفتم
 مامان میگه: آفرین عزیزم دیدی گفتم پسر باهوشم میتونه قشنگ ترین ماشین دنیا رو بسازه
زهرا می‌گه:
 آفرین به تو داداش گلم آفرین
 بابا می گه: بیا توی بغلم پسر زرنگم، دیدی گفتم وقتی آدم خوش بین و امیدوار باشه و تلاش کنه میتونه همیشه موفق بشه
 علی میخنده و میگه:
 بابا جون یعنی میشه من هم توی همه کارها م موفق بشوم؟
 بابا باخنده میگه:
 بله عزیزم تو همین حالا هم تو همه کارهات موفق هستی، اگر به آینده خوش بین باشی میتونی یک مرد عالی مثل بابات بشی.
#دانش_آموزی
#بد بینی
#نمایش نامه

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 1 =
*****