کرم ابریشم

23:56 - 1400/04/07

-درخت گفت: اگه بمونی اونجا دیگه بیرون نمی تونی بیای، اونم گفت شما با من چه کار دارید بازم خوابم میاد اینجا خیلی خوبه و پروانه داخل پیله همونجا موند و دیگه بیرون نیومد، دوستش خیلی ناراحت شد و پرواز کرد رفت تو آسمون ها و زندگی جدید خودش رو با خوشحالی آغاز کرد.

یک روز توی جنگل  سر سبز 
دوتا کرم باهم بازی می کردند، از این شاخه به اون شاخه درخت توت می رفتند، 
یک روز یکی از کرم ها رفت روی یه برگ درخت افتاد پایین، روی زمین برگ های خشک شده بود، نمی تونست اونا رو بخوره، باید می رفت بالای درخت تا غذا بخوره.
کرمه پروانه های خوشگلی رو دید که داشتند پرواز می کردند 
درخت گفت: تو هم یه روز مثل همین پروانه ها پرواز می کنی اما باید بزرگ بشی غذا بخوری
کرمه با خودش گفت پس باید برم بالا، رفت کنار درخت،
گفت: به من کمک می کنی 
درخت گفت خوب کرم عزیز سال هاست که کرم های ابریشم میان پیش من و بعضی از کرم ها رو زمین می افتند و خودشون بالا می رند من یه درختم نمی تونم کمک کنم کرم کوچولوحرکت کرد یکم که بالا رفت افتاد، خیلی درد کشید، با خودش گفت من می تونم بالا برم، این دفعه حرکت کرد باز یکم که بالا رفت اما افتاد، کرمه خسته شده بود گرسنه هم بود، اما نا امید نشد، باز سعی خودشو کرد این دفعه تونست به بالای درخت برسه رفت پیش دوستش
هر دوتا کرم باهم بودند تا بزرگ و بزرگ تر شدند دیگه کوچولو نبودند، 
دوتا کرم گفتند حالا دیگه وقتشه بریم تو پیله و بخوابیم، درخت با تجربه به کرمها گفت: داخل پیله خیلی جا خوبی برای استراحت هست بعد اینکه خوابیدید حتما بیدار بشید و از پیله بیرون بیاید، و در دشت ها و آسمون ها پرواز کنید.
سه شبانه روز شروع کردند به پیله بافتن تا دیگه دیده نمی شدند و مثل یه توپ سفید شدند
بالاخره بعد از چند روز
همون کرمی که از درخت افتاده بود اول بیدار شد و با خودش گفت: چه خواب خوبی بود اما اینجا برام خیلی کوچیکه  و بعد با دهن پیله رو پاره کرد
درخت به پروانه سلام کرد و گفت چه بالهای خوشگلی داری حالا می تونی به هرجایی دوست داری پرواز کنی دیگه دنیای تو خیلی بزرگتره خوشحال شد 
تا رفت پرواز کنه یاد دوستش افتاد رفت پیش دوستش صداش کرد گفت پاشو بیا بیرون کرم داخل پیله صدا دوستشو شنید گفت تو برو من خوابم میاد هنوز
 پروانه گفت پاشو تو دیگه کرم نیستی پروانه شدی بیا بیرون پرواز کنیم بیا منتظرتم 
درخت گفت: اگه بمونی اونجا دیگه بیرون نمی تونی بیای، اونم گفت شما با من چه کار دارید بازم خوابم میاد اینجا خیلی خوبه 
و پروانه داخل پیله همونجا موند و دیگه بیرون نیومد، دوستش خیلی ناراحت شد و پرواز کرد رفت تو آسمون ها و زندگی جدید خودش رو با خوشحالی آغاز کرد.
کرم کوچولوی مهربون 
دوست داشت بره تو آسمون 
باید می رفت تو پیله
اونجا بره بخوابه 
تا وقتی بیدار بشه 
تو آسمون ها باشه
یه کرم دیگه ای بود
همونجا موند و خوابید
دیگه بیرون هم نیومد 
تو دشت و صحرا نیومد
خوابش برد و خوابش برد
عمرشو با خودش برد.
خوابش بردو خوابش برد
عمرشو با خودش برد

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 12 =
*****