آینه و خورشید

10:59 - 1400/04/05

همچون خورشید که همه جا را نورانی می کند و خداوندی که به همه کس محبت می کند، من هم می توانم به دیگران محبت ببخشم.

مرتضی تازه رفته دبیرستان. دیروز ناهار خونشون بودیم که دیدم ظهر گرما رفته توی حیاط . رفتم کنارش تا ببینم داره چکار میکنه. دیدم یه آیینه به طرف خورشید گرفته و داره نور خورشید رو توی آینه می بینه. نور اونقدر زیاد بود که نمیشد نگاهش کنی. یه آینه ی کوچیکتر دیگه برداشت و به من گفت : بیا نور آینه رو بنداز رو دیوار. کار خیلی قشنگی بود. خیلی حال می‌داد. آینه ی دومی با اینکه کوچیک بود، اما نور خوبی روی دیوار انداخته بود. دوست داشتم زودتر دبیرستانی بشم تا بتونم اینجور آزمایش ها رو خودم انجام بدم. وقتی اومدیم سر سفره، دایی اکبر گفت: آزمایشت تموم شد؟ چی فهمیدی؟ مرتضی گفت. آینه از خودش نور نداره. نور و حرارت رو از خورشید می گیره و به بقیه منتقل می کنه. با آینه میشه نور خورشید رو به هر کجا که بخوای منتقل کنی. هرچی که پایینتر بره، نور و حرارت کمتر میشه. بابام گفت. آینه های شما مثل ما آدما میمونن. خدا این همه خوبی رو تو ی جهان داره. امامای ما مثل آینه ی اولی میمونن که از بقیه ی آینه ها نور و گرمای بیشتری دارن. چون این خوبی ها رو مستقیم از خدا می گیرن. ما آدما مثل آینه های بعدی میمونیم. درسته که مثل آینه ی اول و خورشید، نور و گرما نداریم، اما می تونیم به اندازه ی خودمون از چیزایی که خدا بهمون داده، اطرافمونو زیبا و پر نور کنیم. بعضی از آدما به خاطر مشکلات و گرفتاری هایی که دارن، زندگی براشون سخت شده. ما می تونیم از نعمت هایی که خدا به ما داده، به اونا بدیم. نور خدا رو ما توی زندگیشون بندازیم. همون سر سفره تصمیم گرفتم که منم یه آینه باشم و زندگی مردم و نورانی کنم. همین که رسیدیم خونه، سه تا از ماشینامو که سالم بودن اما ازشون استفاده نمی کردم رو به دوستام بدم. آخه می دونستم بعضیاشون خیلی این ماشینا رو دوست دارن ولی نمیتونن بخرن.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 1 =
*****