انکار علم غیب ائمه

11:48 - 1400/04/09

-آصف بن برخیا که تنها بخشی از علم الکتاب را داشت در چشم به هم زدنی تخت بلقیس را نزد حضرت سلیمان حاضر کرد. ائمه فرمودند تمام علم الکتاب نزد ما و در سینه ماست.

عده ای با آوردن بخشی از روایتی از امام صادق(ع) که فرمود: «از مردمي که ادعا مي کنند ما علم غيب داريم، تعجب مي کنم! به خدا قسم! قصد تنبه فلان كنيزم را داشتم، اما او فرار کرد و من نمي دانستم در کدام اطاق خانه مخفى شده است!» آیا این دلالت بر عدم اطلاع ایشان از غیب ندارد؟ وقتی خود امام اعتراف به عدم آگاهی از غیب می کند، شما چه می گویید؟ برای بررسی و فهم مساله به چند نکته اشاره می کنیم:

نقل ناقص روایت
کسانی که این روایت را نقل کرده اند ادامه آن را نمی آورند. در این روایت درست است امام از خود نفی علم غیب می کند ولی ادامه روایت خواندنی است. سدیر می گوید: بعد از این فرمایش امام، ایشان چون از جاى برخاست و به اندرون منزل تشريف برد، من و ابو بصير و ميسر خدمت او رفتيم و به او گفتيم: قربانت، ما از شما شنيديم كه در باره كنيز خود چنین و چنان فرمودید؛ با اينكه مى ‏دانيم شما علم بسيارى دارید و باز هم نسبت علم غيب به شما نمى ‏دهيم.

قطره ای از علم کتاب نزد آصف بن برخیا و همه آن نزد ائمه 
امام صادق(ع) در این روایت به داستان آصف بن برخیا که به حضرت سلیمان گفت درچشم به هم زدنی تخت بلقیس را از راه دور برای تو می آورم و قرآن در مورد او فرموده: « قٰالَ اَلَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْكِتٰابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ؛[1] کسی که دانشی از کتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد، نزد تو می آورم.» اشاره کردند و فرمودند:« هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ؛[2] دانستى چه علمى از كتاب نزد او بوده؟ گويد: گفتم: به من از آن خبر دهيد، فرمود: علم او به اندازه يك قطره بوده است در درياى اخضر (مديترانه) اين اندازه چيست نسبت به علم كتاب؟» سپس امام (ع) به آیه دیگری از قرآن اشاره کرده فرمودند:« يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً- قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ[3] قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا؛[4] آیا درآن چه از قرآن خواندی این آیه را نیز خوانده ای؟ بگو بس است براى گواه ميان من و شما خداوند و كسى كه علم كتاب دارد» گفتم: آن را خوانده‏ ام قربانت شوم، فرمود: كسى كه همه علم كتاب را دارد بافهم‌‏تر است يا كسى كه جزئى از علم كتاب را دارد؟ گفتم: نه، بلكه آن كه علم همه كتاب را دارد او با فهم ‏تر است، سپس با دست خود اشاره به سينه‏ اش كرده و فرمود: به خدا علمِ كتاب نزد ما است، به خدا همه‏ اش نزد ما است.»

چرا امام از خویش نفی علم غیب کردند؟ چندین پاسخ می توان به این پرسش داد:

1- احتمال تقیه به خاطر وجود مخالفین
ممكن است در آن مجلس كه امام صادق(ع) از خود نفی علم غیب کردند كسانى از مخالفین یا اهل حکومت بوده ‏اند كه بايد از آنها تقيه می كرد.

2- عدم سوء استفاده غلو کنندگان
شاید در مجلس عمومی شيعيان ضعيف العقل و غالیانی بوده‏ اند كه به امام نسبت الوهيت و خدائى مي داده‏ اند. امام در برابر آنها فرمود: من نمي‌دانم كنيزم در كدام اطاق است و منظورش اين بود كه از روى اسباب ظاهری و از آن نظر كه من هم مانند شما بشرى هستم و با قطع نظر ازعلم امامتم اين موضوع را نمي دانم. در نتیجه در مجلس خصوصى اصحاب خاص فرمودند  که نزد من همه علم الکتاب است.[5]

3- ائمه آن چه را خدا بخواهد می دانند
 گاهى حكمت و مصلحت اقتضا مي كند كه يك امر جزئى و كوچك را مانند بودن كنيز در اطاق نداند؛ زيرا علم آنها از طرف خداى تعالى افاضه مى ‏شود و هر چه را خدا به آنها عطا فرمايد مي دانند.[6]

4- ضعف روایت
برخی از شارحین روایت را به دلیل ضعف بعضی از روایان ضعیف می دانند.[7] در سلسله راویان این حدیث؛‌ محمد بن سلیمان وجود دارد که منابع رجالی او را ضعیف و اهل غلوّ دانسته‌اند. همچنین پدر محمد بن سلیمان نیز در سلسله راویان وجود دارد که او نیز اهل غلوّ می‌باشد.[8] علاوه اینکه این روایات با روایات فراوان دیگری که علم غیب را برای امام ثابت می کند منافات دارد.

جمع بندی
دربرخی ازروایات اهل بیت علیهم السلام از خود نفی علم غیب کرده اند. شاید به دلیل تقیه یا سوء استفاده غالیان بوده باشد. ائمه در جمع اصحاب خاص خود را دارای علم الکتاب معرفی می کردند. اما این منافاتی با عدم آگاهی آن ها از برخی امر جزئی و روزمره ندارد؛ چرا که هرچه را خدا بخواهد می دانند.

پی نوشت
[1] نمل، آیه40.
[2] اصول کافی، کتاب الحجه، علم غیب، ح3.
[3] رعد، 43.
[4] اصول کافی، کتاب الحجه، علم غیب، ح3.
[5] شرح اصول کافی مصطفوی، ذیل روایت نفی علم غیب.
[6] همان.
[7] شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج‏6، ص، 32.
[8] https://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa71240

در برخی از روایات وارده شده ائمه از خود نفی علم غیب می کنند و اعلام می کنند از برخی از امور جزئی اطلاع نداشته اند. در عین حال در جای دیگر خود را صاحب علم الکتاب معرفی می کنند. جمع بین این احادیث این است که در جایی که امام از خود نفی علم می کند می تواند به دلیل این باشد که امام در امور جزئی و شخصی اطلاع از غیب ندارد یا برای اطلاع از آن از علم غیب استفاده نمی کند. همچنین به دلیل تقیه یا سوء استفاده شیعیان کم ظرفیت وغالیان از این موضوع چنین می فرماید و در جمع خواص یاران خبر از علم حقیقی خود می دهند.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 18 =
*****