معمای جالب بابا

12:00 - 1400/04/09

خدا درمان تمام دردهای انسان است. با او انسان به تمام خواسته‌هایش می‌‌‌رسد. ممکن است بعضی از آرزوها و نیازهای انسان در این دنیا محقق نشود، اما خدایی که بی‌نهایت است، به بندگانش لطفی بی‌نهایت عنایت می‌کند.

اون روز که رفته بودیم باغ عمو عباس، بابام و عموهام نشسته بودن کنار هم و معما حل می‌کردن. نوبت رسید به بابام. بابام گفت تنها چیزی که می‌شه باهاش همه‌چی رو به دست آورد. عموم خندید و گفت پول. بابام گفت نه. همه چی رو نمیشه با پول خرید. مجید گفت: خب دلار، سکه، طلا. هرچی که شما می‌خوای اسمش رو بزار. بابام بازم گفت نه. عموم پرسید میش‌شه دقیقا بگی با پول چی رو نمی‌تونی بخری؟ عمه لیلا گفت: بزار من بگم. کدوتون می‌تونید با پول 10 سال جوون‌تر بشید؟ یا یک ساعت به عقب برگردید؟ زمان برگرده و کاری که کردید و دیگه انجام ندین. کدومتون می‌تونید وقتی که به خاطر یه کار بد ناراحتید، پول بدین و راحت بخوابید؟ کدومتون وقتی که مامان توی بیمارستان بود، تونستید اون رو از مرگ نجات بدین؟ الان کدومتون می‌تونید پول بدین تا یه روز دیگه مامان توی جمع خودمون باشه؟ انگار مجید و عمو عباس یه ذره شرمنده شده بودن. با یه حالت خاصی گفتن باشه قبوله. حالا جواب معما چیه؟ عمه لیلا گفت به نظر خودم حال خوبه. این‌که همیشه آدم یه هدف خوب، یه خانواده‌ی خوب و یه کار خوب داشته باشه. بابام گفت: اینا خوبه ولی بازم به همه‌چی نمی‌رسی. همه داشتن با تعجب به بابام نگاه می‌کردن و گفتن خب خودت بگو. بابام گفت: راستش من این معما رو خودم ساختم. اولش فکر می‌کردم جوابش کار خوبه. با کار خوب ما به آرامش و راحتی می‌رسیم، حالمون همیشه خوبه و خیالمون همیشه راحته. اما یه ذره که فکر کردم، دیدم بهترین جواب خداست. شاید به بعضی چیزا توی این دنیا نرسی، اما اگه با خدا باشی، قطعاً توی یه دنیای دیگه به همه‌چی می‌رسی. من زهرا اون روز داشتیم با هم بازی می‌کردیم. اما من تمام حواسم به حرف‌های اونا بود. تصمیم گرفتم رابطه‌ای رو که با خدا دارم رو ادامه بدم و هیچ‌وقت اونو از توی زندگیم فراموش نکنم.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****