احکام عادلانه الهی در دین اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد و با بررسي وضع محيطهاي مختلف پيش از اسلام به اين نتيجه ميرسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نمیباشد، بلكه دين آن را با توجه به ضرورتهاي زندگي انسانی محدود کرده و براي تعدد زوجات قيود و شرايط سنگين قرار داده است.
احکام الهی براساس نيازهاي واقعي بشر بوده، نه احساسات، چون ممكن است هر زني از آمدن رقيب در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، تعادلی که تعدد زوجات روشن ميشود، حقیقتی است كه هيچ كس نميتواند انكار كند اینكه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را تشكيل ميدهند. کما اینکه نميتوان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولانيتر میباشد، چون زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست ميدهند، در حالي كه در مردان این طور نيستند و اینکه زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.
از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسر خود را از دست ميدهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آنها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند. با درنظر گرفتن اين واقعيتها در مواردی كه تعادل ميان مرد و زن به هم ميخورد، ناچاريم يكي از سه راه را انتخاب كنيم:
اول مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواستههاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.
دوم مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر ماندهاند، به شكل معشوقه برقرار سازند.
سوم كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنند و از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آنها ايجاد نميشود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.
حالا اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود ميآيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي انسانی مبارزه کنيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه پيروزي ندارد و تمام جامعه انسانی بازنده آن میباشند. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبههاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.
لذا تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد فقط از دريچه چشم همسر اوّل بررسي کنیم، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار بدهیم، کسانی كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان ميكنند، يك مسئله سه زاويهاي را تنها از يك زاويه نگاه ميكنند، چون تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديد همسر اوّل، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، لذا با توجه به مصلحت مجموع باید قضاوت كنيم.
اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم، علاوه بر این زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهرهبرداري جنسي قرار ميگيرند، نه تأمين دارند و نه آيندهاي، کما اینكه شخصيت آنها هم پايمال میشود. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آنها را تجويز كند، پس كساني كه تعدد زوجات را نميپذيرند، ناخواسته به اين مورد تن ميدهند. با نگاه به وضع جوامع مختلف ميبينيم كه عملاً چنين میشود.
لذا تنها راه سوم ميماند كه هم به خواستههاي فطري و نيازهاي غريزي زنان بیشوهر پاسخ مثبت میدهد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.
پس جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب ميشود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برميآمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه ميخواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند.
اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد. لذاست که شهید مطهری میفرماید: تمايل پارهاي از مردان را به تعدد همسر نميتوان انكار كرد، اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي ميكند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته غريزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم ميبيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نميتوان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.[1]
در جواب اینكه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت ميشود، علامه طباطبایی میفرماید: اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است.
در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنانكه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه ميتواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند، ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نميدهد.[2]
مرد در صورت داشتن چند زن در صورتي كه بتواند عدالت بين آنها را رعايت كند، از لحاظ عاطفي مشكلي پيش نميآيد، چون مرد وظيفه دارد با عدالت با زنانش برخورد كند و همه را به يك ديد ببيند و به همه در حدّ توانايي و توان مالي خود برسد و فرقي بين آنان نگذارد، البته اين در صورتي ميسّر است كه زنان هم از اخلاق خوبي برخوردار بوده و با هم سازگار باشند.
پی نوشت :
1. مجموعه آثار، مطهري، ج19، ص 357 - 361.
2. علامه طباطبایی، الميزان، ج4، ص 319.
نظرات
سلام
میدونم این حرف شاید مسخره به نظر برسد اما به نظر من وقتی می گویید یک مردی به دلیل موجهی (نظیر موارد فوق که گفتید مثل عدم توانایی همسر اول) می تواند ازدواج دوم بکند یعنی این که نیازهای بشر را در وهله اول گذاشتید . حال اگر وضعیت معکوس بود چه؟ یعنی اگر مرد خانواده نتواند این نیازهای همسرش را برآورده کند آن موقع تکلیف این خانم چیست؟ آیا درست است که بگوییم چون مرد نان آور خانواده است او حق دارد دو زن بگیرد ولی زن چون نان آور نیست نمی شود !؟( به خصوص آنکه در این دوره زمونه خانم ها می توانند در شغلی مناسب با شان خود کسب درآمد کند)منظورم این است که ما یا باید بگوییم رفع نیاز جنسی مهم و در وهله اول است برای هر دو جنس مونث و مذکر یا باید بگوییم تک همسری در وهله اول قرار دارد . در واقع در این زمینه نمی توان گفت که عدالت در تناسب است بلکه در مساوات است . نمیشه که این نیاز فقط برای مردان مهم باشد که!
احکام الهی براساس نيازهاي واقعي بشر بوده، نه احساسات، چون ممكن است هر زني از آمدن رقيب در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، تعادلی که تعدد زوجات روشن ميشود، حقیقتی است كه هيچ كس نميتواند انكار كند اینكه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را تشكيل ميدهند. کما اینکه نميتوان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولانيتر میباشد، چون زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست ميدهند، در حالي كه در مردان این طور نيستند و اینکه زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.
از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسر خود را از دست ميدهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آنها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند. با درنظر گرفتن اين واقعيتها در مواردی كه تعادل ميان مرد و زن به هم ميخورد، ناچاريم يكي از سه راه را انتخاب كنيم:
اول مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواستههاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.
دوم مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر ماندهاند، به شكل معشوقه برقرار سازند.
سوم كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنند و از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آنها ايجاد نميشود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.