در "مسیر سبز" نوعی از مسیحیت اخته شده و بیآزار را شاهد هستیم که رسالتش صرفا گسترش عشق و محبت میباشد. چنین مسیحیتی در شخصیت مسیح مانند جان کافی نمود پیدا کرده که به دور از قیل و قال دنیا به دنبال شفا دادن مردم، به دوش کشیدن گناهان آن و در آخر جان دادن پای صلیبی مدرن است.
"مسیر سبز" اثر سال ۱۹۹۹ به کارگردانی "فرانک دارابونت" و نویسندگی "استفن کینگ" بدون شک یکی از شاهکارهای سینماست. اگرچه بسیاری دوران سینمای کلاسیک را عصر طلایی هالیوود میدانند، از اهمیت و کیفیت فیلمهای تکرارنشدنی دهه ۹۰ میلادی نمیتوان غافل شد. "مسیر سبز" را میتوان یکی از آخرین آثار فاخر این دهه دانست؛ زمانی که هنوز فیلمها با نژادگرایی افراطی کنونی هالیوود فاصله زیادی داشتند، تمام سفیدپوستان به طور پیشفرض شخصیت منفی نبودند (حتی در فضای سنتگرای آلابامای سال ۱۹۳۵) و میتوانستید به عنوان مخاطب بیطرف با شخصیت رنگینپوست فیلم ارتباط برقرار کنید.
اولین چیزی که با شنیدن اسم "استفن کینگ" به ذهن میرسد، فضای ترسناک و پر از وحشت کتابهای اوست که دستمایه دهها فیلم و سریال شدهاند. اما "مسیر سبز" (که به گفته خود نویسنده وفادارترین فیلم به آثار اوست) نه فقط ترس، بلکه تمامی احساسات شما را بر میانگیزد. خشم، ترس، محبت، دلسوزی، تعجب و حتی خنده همگی در مسیر سبز به درستی جای گرفتهاند که این موضوع را میتوان نقطه قوت اصلی فیلم دانست. فیلمساز با استفاده از کنتراست و تضادهای احساسی مانند شفقت مامورین اعدام نسبت به یک موش، هیبت و ظاهر جان کافی در برابر شخصیتش و یا زندانی خوب در برابر زندانبان بد توانسته به خوبی مخاطب را از نظر احساسی تحریک کرده تا برای تاثیرپذیری از فیلم آماده شود. تعلیق در این فیلم مخصوصا در سکانسهای منتهی به صندلی الکتریکی به خوبی استفاده شده و مخاطب را پای فیلم نگه میدارد. البته زمان ۳ ساعته این اثر برای مخاطب فستفود پسند امروزی مناسب نیست و فیلمساز میتوانست حداقل ۳۰ دقیقه از زمان فیلم بکاهد و زودتر به سکانس اوج (جان کافی در خانه رئیس زندان) برسد.
فیلم از لحاظ فنی کم نظیر بوده و کارگردان در زمینه فیلمبرداری به خوبی توانسته از فضای بسته زندان نهایت استفاده را انجام داده و آن را مدیریت کند. حتی در بعضی سکانسها برای بزرگتر نشان دادن جثه جان کافی تخت و صندلی اعدام کوچکتری طراحی شده که دقت و وسواس کارگردان را در طراحی صحنه نشان میدهد. علاوه بر موسیقی دلنشین توماس نیومن، بازیهایی به یادماندنی را از بازيگران شاهد هستیم. از عملکرد تحسین شده تام هنکس و مایکل کلارک دانکن که بگذریم، شخصیتهای فرعی نیز مانند سم راکول (که بعدها استعدادش برای وی جایزه اسکار را به ارمغان آورد) خوش درخشیدند.
بر خلاف فیلم سابق و بیش از حد تحسین شده دارابونت یعنی "رستگاری در شاوشنگ" که فضای آن سیاسیتر بود و دین را صرفا ابزاری برای حاکمان ستمکار معرفی میکرد، در "مسیر سبز" نوعی از مسیحیت اخته شده و بیآزار را شاهد هستیم که رسالتش صرفا گسترش عشق و محبت میباشد. چنین مسیحیتی در شخصیت مسیح مانند جان کافی نمود پیدا کرده که به دور از قیل و قال دنیا به دنبال شفا دادن مردم، به دوش کشیدن گناهان آن و در آخر جان دادن پای صلیبی مدرن است. البته برخلاف یهودای خیانتکار که از گناه خود در حق مسیحش نادم شد، خیانتکار داستان ما یعنی "پرسی" توسط خود مسیح سیاهپوست مجازات شده که چنین کاری حتی از شخصیت "جان کافی" هم بعید بود.
"مسیر سبز" اثر سال ۱۹۹۹ به کارگردانی "فرانک دارابونت" و نویسندگی "استفن کینگ" بدون شک یکی از شاهکارهای سینماست. اگرچه بسیاری دوران سینمای کلاسیک را عصر طلایی هالیوود میدانند، از اهمیت و کیفیت فیلمهای تکرارنشدنی دهه ۹۰ میلادی نمیتوان غافل شد. "مسیر سبز" را میتوان یکی از آخرین آثار فاخر این دهه دانست؛ زمانی که هنوز فیلمها با نژادگرایی افراطی کنونی هالیوود فاصله زیادی داشتند، تمام سفیدپوستان به طور پیشفرض شخصیت منفی نبودند (حتی در فضای سنتگرای آلابامای سال ۱۹۳۵) و میتوانستید به عنوان مخاطب بیطرف با شخصیت رنگینپوست فیلم ارتباط برقرار کنید.