ماهی کوچولوی بازیگوش

13:13 - 1400/04/28

-ماهی کوچولو که اصلا به حرف مامانش گوش نمی داد توی دام ماهیگیر کنار رودخونه افتاد..

روزی روزگاری توی یه رودخونه‌ی بزرگ که ماهی‌های زیاد و زیبایی داشت، یه ماهی کوچولو به همراه مامانش زندگی می‌کرد. ماهی کوچولو خیلی بازیگوش بود. هرچی ماهی‌های بزرگتر بهش می‌گفتن‌، اصلاً توجه نمی کرد و اونا رو مسخره می‌کرد. هر وقت هم با مامانش جایی می‌رفت، تا مامانش حواسش پرت می‌شد، سریع شروع به شیطنت و بازیگوشی می‌کرد. اون از هر فرصتی برای بازی‌کردن استفاده می‌کرد و اصلاً هم براش مهم نبود کِی و کجا بازی کنه و یا اطرافش چه خبره؟
یه روز که ماهی کوچولوی قصه ما حسابی بازی کرده بود، خسته و گرسنه شد. یه چیز خوشمزه‌ای رو توی آب دید. اون با خودش گفت: «به‌به عجب کِرم خوشمزه‌ای توی آبه!». با سرعت خودش رو به کِرم رسوند و اون رو توی دهنش کرد. ولی تا کرم داخل دهنش شد، دید یه چیز نوک‌تیز به لبش گیر کرد و اون رو سریع از آب بیرون کشید. ماهی‌کوچولو که تازه فهمیده بود چه اشتباهی کرده، شروع به گریه کرد و مامانش رو صدا زد. ولی دیگه نمی‌شد کاری کرد و اون رو نجات داد! ماهیگیر قلّاب رو از دهان ماهی کوچولو خارج کرد و اون رو داخل سطل آبی که کنارش بود انداخت. ماهی‌کوچولو که دنبال یه راهی برای نجات از دست ماهیگیر می‌گشت، توی سطل بالا و پایین می‌پرید و تلاش می‌کرد که از سطل آب بیرون بپره. ولی هرچی تلاش ‌کرد، نتونست راهی پیدا کنه. ناامید شده بود و هی با خودش می‌گفت: «کاش به حرف مامان جونم گوش می‌دادم و بازیگوشی نمی‌کردم. کاش دستم رو از دستش ول نمی‌کردم و هرجایی بازی نمی‌کردم.» توی همین فکرها بود که یه نقشه‌ای به ذهنش رسید. اون بدون حرکت توی آب موند و خودش رو به مردن زد. وقتی ماهیگیر به داخل سطل نگاه کرد، دید ماهی کوچولو تکون نمی‌خوره و بی‌حرکت روی آب مونده. دستش رو داخل سطل آب‌برد و ماهی کوچولو رو توی دستش گرفت و بعد از چند لحظه اونو روی زمین نزدیک رودخونه انداخت چون فکر کرد که اون مرده. ماهی کوچولو آروم چشمش رو باز کرد و یواشکی نگاهی به ماهیگیر انداخت. وقتی دید حواس ماهیگیر به اون نیست، آروم خودش رو کنار رودخونه رسوند و با یه حرکت توی آب پرید. اون خیلی خوشحال بود که تونسته دوباره به رودخونه پیش مامان و دوستاش برگرده و از دست ماهیگیر فرار کنه. اون فهمید که باید خیلی مراقب اطرافش باشه و به حرف‌های مامان و دوستاش گوش بده و هرجایی نباید بازی نکنه و هر چیزی رو نخوره وگرنه ممکن مثل اتفاقی که امروز براش افتاد دوباره برای اون بیفته و نتونه نجات پیدا کنه.

.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 6 =
*****