شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام

13:25 - 1400/04/29

حضرت مسلم برادرزاده امام علی (ع)، صاحب رای و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. امام حسین ع او را به کوفه فرستاد. چندین هزار نفر با او بیعت نمودند، اما عبیدالله بن زیاد با وعده و تهدید انان را متفرق کرد.مسلم تنها ماند و دستگیر شد وغریبانه به شهادت رسید.

جناب مسلم بن عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رای و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام ان حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد . اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و انان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

پدر مسلم، عقیل فرزند ابوطالب از نسب‌شناسان قریش و فصحای عرب بود. مادرش بنابر روایتی از زنان نبطی و از خاندان (فرزندا) بودو بنابر روایاتی دیگر کنیزی بود به نام علیه (و بنابر روایتی حلیه) که عقیل او را از شام خریده بود. چهره مسلم بن عقیل شباهت زیادی به پیامبر داشت. برخی از منابع او را شجاع‌ترین و نیرومندترین فرزندان عقیل معرفی کرده‌اند. (ویکی شیعه)

پیامبر اکرم (ص)، علاقه فراوانی به عقیل داشت و همواره به او احترام می گذاشت. گاه که نزد پیامبر اکرم (ص) می امد رسول خدا (ص) ضمن احترام به او می فرمود: (افرین بر تو باد ای ابایزید! چگونه ای؟) پاسخ می گفت: (پروردگار تو را به خیر و سلامتی دارد ای اباالقاسم! خوب هستم). روزی امیرالمومنین (ع) از پیامبر اکرم (ص) پرسید:

(ای رسول خدا (ص)! ایا عقیل را دوست می داری؟) پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:

(اری به خدا! او را به دو جهت دوست می دارم یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر دوستی ابوطالب با او). سپس در اینده روشن فرزند برومند او مسلم (ع) نگریست و فرمود: (و اما فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو کشته می شود و اشک دیده مومنان بر او فرو می ریزد و فرشتگان مقرب درگاه خدا بر او درود می فرستند) سپس اشک در چشمان مبارکش حلقه زد؛ انقدر که بر سینه اش فرو چکید. انگاه دست به سوی اسمان بلند کرد و عرض نمود: (از انچه پس از من بر سر خاندانم می اید به خدا شکایت می اورم).

امام سجاد(ع) نیز علاقه فراوانی به خاندان عقیل داشت. روزی از ایشان پرسیدند: (چرا در بین پسر عموهایتان بیشتر علاقه به فرزندان عقیل دارید تا فرزندان جعفر؟) فرمود: (هرگاه فداکاری انان را در راه حسین بن علی (ع) به یاد می اورم دلم می سوزد و به حا لشان رشک می برم) (پیام زن اذر 1388- شماره 213)

مسلم با رقیه دختر امام علی(ع) ازدواج کرد و از این رو، داماد امام علی(ع) بوده است. در برخی منابع، زنی از طایفه بنی عامر بن صعصعه نیز همسر وی ذکر شده است.

در واقعه کربلا، در چند مورد به فرزندان مسلم اشاره شده است. از جمله اینکه زمانی که خبر شهادت مسلم را در مسیر بین مکه و کوفه به امام حسین(ع) دادند، علی اکبر(ع) پیشنهاد داد که برگردند و بی وفایی کوفیان را یاداوری کرد. فرزندان مسلم با این نظر مخالفت کرده و امام را به ادامه راه تشویق کردند. همچنین، نام تعدادی از فرزندان وی در زمره شهدای کربلا یاد شده است.از ان میان شهادت عبدالله بن مسلم و محمد بن مسلم در کربلا در منابع کهن ثبت شده است.

منابع تاریخی درباره نام و تعداد فرزندان مسلم اختلاف نظر دارند. در گزارش های ضعیف تر که در منابع متاخر ثبت شده، نام تعداد دیگری از فرزندان مسلم بن عقیل، از جمله عون، مسلم، عبیدالله، جعفر و احمد نیز در شمار شهدای کربلا امده است. در برخی منابع نیز از دو طفل مسلم (محمد و ابراهیم) یاد شده که پس از شهادت امام حسین(ع) اسیر و به دستور عبیدالله بن زیاد در کوفه زندانی شده و پس از گریختن از زندان به شهادت رسیده اند؛ اما برخی منابع انان را فرزندان کسانی دیگر دانسته اند. در برخی منابع نام های دیگری برای تعدادی از فرزندان مسلم ذکر شده است؛ مانند ابراهیم، عبدالعزیز، علی، مسلم و دختری به نام حمیده یا ام حمیده.

گفته شده است عبدالله بن مسلم، و بر اساس برخی دیگر از روایات، عبدالله و علی، از رقیه دختر امام علی(ع) بوده اند. (ویکی شیعه)

از جمله درخششهای مسلم بن عقیل علیه السلام در دوران خلافت امیر المومنین علیه السلام ، حضور او در جنگ صفین در سال 37 هجری است.

در این جنگ، امام میمنه سپاه خود را به امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، عبد الله جعفر و مسلم بن عقیل علیه السلام سپرد و در میسره نیز محمد بن حنفیه، محمد بن ابی بکر، هاشم بن عتبه (هاشم مرقال) را گمارد و قلب سپاه را نیز با عبد الله بن عباس، عباس بن ربیعه، مالک اشتر، رفاعه بن شداد بجلی، سعید بن قیس و عدی بن حاتم اراست. همچنین عمار یاسر، عمرو بن حمق، عامر بن واثله کنانی و قبیصه بن جابر اسدی را در کمین جای داد.

از شرکت او در این جنگ و نیز قرار گرفتن او در ردیف امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر به خوبی معلوم می شود که سن شریف او تقریبا برابر با ان بزرگواران بوده که نام او در شمار سرداران سپاه امیر المومنین علیه السلام ذکر شده و در سال 37 هجری او جنگجویی تمام عیار و در حد افراد نام برده در میمنه و میسره و قلب لشکر بوده است و شایستگی این را داشته که امیر المومنین علیه السلام او را به این منصب بر گزیده است.

در کتابهای رجالی مختلف نام مسلم بن عقیل علیه السلام در شمار برترین یاران و اصحاب امام مجتبی علیه السلام ذکر شده است که منابع تاریخی نیز بر ان صحه می گذارند. ابن شهر اشوب می نگارد: (از جمله اصحاب خاص و یاران حسن بن علی علیه السلام ، عبد الله بن جعفر، مسلم بن عقیل علیه السلام ، حبابه والبیه، حذیفه بن اسید، جارود بن ابو بشیر، جارود بن منذر، ابو مخنف، لوط بن یحیی و سفیان بن ابی لیلی بودند.

وقتی مردم کوفه از مرگ معاویه اگاه شدند و دانستند که امام حسین (ع) با یزید بیعت نکرده است، بی درنگ درباره یزید به جستجو پرداختند.انگاه بر در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گرد امدند. همین که اجتماع انان کامل شد، سلیمان برخاست و به ایراد سخن پرداخت. وی در پایان گفتار خود گفت: شما اطلاع یافته اید که معاویه به هلاکت رسیده و به سوی پروردگار رفته است تا به سزای اعمال خود برسد. فرزندش یزید به جای او به حکومت رسیده است.حسین بن علی ضمن مخالفت با او و بدان جهت که از چنگال طاغوتیان ال ابو سفیان اموی در امان باشد رهسپار مکه شده است. شما که از شیعیان او و قبلا نیز از پیروان پدرش بوده اید، امروز نیازمند یاری شماست. چنانچه می دانید و اماده هستید وی را یاری دهید و با دشمنانش به مبارزه پردازید، ان حضرت بنویسید و امادگی خود را جهت دعوت به کوفه اعلام دارید. اما چنانچه از پراکندگی و سستی در یاری او بیم دارید، وی را فریب ندهید. همه یک صدا گفتند: ما با دشمن او خواهیم جنگید و در راه او جانفشانی و خود را فدای او خواهیم کرد. بدین ترتیب اهالی کوفه نامه ای برای حسین بن علی (ع) نوشتند و به وسیله عده ای همراه با ابو عبد الله جدلی ارسال داشتند.

زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه السلام رسید، ان حضرت تصمیم گرفت به نامه های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.

مردم شناسی کوفه
روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت

15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع

5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع انان به بیعت

11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به امدن به کوفه

8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی انان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین (ع ) حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.

9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام دار الاماره کوفه

چون مسلم بن عقیل، وارد کوفه شد، به خانه (مختار بن ابی عبیده ثقفی) که از سرشناسان شیعه و داماد نعمان بن بشیر حاکم کوفه بود، وارد شد. شیعیان که از ورود مسلم به کوفه اگاه شدند با شادمانی به حضورش می رفتند و با وی بیعت می کردند. در یکی از نخستین روزها که مردم زیادی برای بیعت دور مسلم حلقه زده بودند. (عابس بن شبیب شاکری همدانی) که در تعهد به تشیع و شجاعت و سخنوری معروفیتی داشت. برخاست و اغاز سخن نمود و گفت:

(سپاس پروردگار متعال که حمد و ثنا شایسته او است. اما بعد: من از مردم به تو چیزی نخواهم گفت و نمی دانم چه در دل دارند و چگونه نظر تو را به خویش جلب کرده اند. اما به خدا سوگند که من تو را از انچه خودم در دل دارم اگاه می کنم و از ضمیر پنهان خودم سخن می گویم. به خدا قسم! هرگاه مرا بخوانید اجابت می کنم. و در کنار شما با دشمن می جنگم. در راه دفاع از شما ان قدر شمشیر می زنم تا خدای را ملاقات نمایم، و در این کار تنها از پروردگار پاداش می خواهم).

سپس حبیب بن مظاهر برخاست و رو به عابس کرد و گفت:

(خداوند به تو پاداش نیک که همان رحمت واسعه او است، عنایت کند. تو انچه در دل داشتی، زیبا و سنجیده بیان داشتی. سپس رو به (مسلم بن عقیل علیه السلام) کرد و گفت: اما من نیز به خدا سوگند که بر همان تصمیم و اندیشه عابس می باشم. (مجله مکتب اسلام، شماره 6؛ سال 82؛ صمیمی، غلامحسین)

ماموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که ایا عموم بزرگان و خردمندان شهر، اماده پشتیبانی از امام حسین علیه السلام و عمل به نامه هایی که نوشته اند هستند یا نه؟ ..خبر ورود مسلم در شهر طنین انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و امد و با امام علیه السلام بیعت می کردند. جمعیت زیادی از مبارزان کوفه با مسلم بن عقیل بیعت کردند و او را به تداوم این قیام الهی امیدوار نمودند؛ تا این که تعدادشان به هجده هزار نفر رسید. در این هنگام مسلم نامه ای برای امام حسین(ع) نوشت و امادگی مردم کوفه را گزارش داد و ان حضرت را دعوت نمود.

حاکم کوفه، نعمان بن بشیر نسبت به سایر استانداران یزید، طمع در قتل و غارت مردم نداشت. وی که از امدن مسلم بن عقیل به کوفه خبردار شد، در مسجد اعظم کوفه مردم را از سرپیچی و اشوب گری بر حذر داشت، اما یزید با مشورت غلام پدرش سرجون او را از کار برکنار کرد و عبیدالله بن زیاد را به جای وی فرستاد.

ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه السلام به سوی انان حرکت کرده، با دیدن عبیدالله گمان کردند ان حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می رفت تا به انجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می کرد او امام حسین علیه السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیدالله به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.

مسلم می دانست دیر یا زود عبیدالله کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد امد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوان مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می اید. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم به شمار می اید. بنا به گفته مسعودی، او بزرگ قبیله مراد بود و هرگاه جنگ و نزاعی در می گرفت، چهار هزار مرد زره پوش و هشت هزار پیاده به یاری او می شتافتند و از قبایل دیگر نیز تا سی هزار نفر به یاری او می امدند. هانی در جنگ های جمل، صفین و نهروان در صف یاران امام علی علیه السلام حاضر بود. او در جنگ صفین که جنگ ایدیولوژی و عقیده بود، در کنار امام علیه السلام به پاسخگویی شبهه های گمراهان می پرداخت. بعدها نیز بر اساس تاکتیک مبارزه خود، در خانه اش را بر روی مردم گشود تا محل امن مردمی باشد که از ستم امویان به ستوه امده بودند.

پس از انکه ابن زیاد بر کارها مسلط شد و تا حدودی خیالش از ارامش کوفه اسوده گردید، به فکر افتاد تا مسلم را دستگیر کند؛ لذا غلام مخصوص خود (معقل) را طلبید و سه هزار درهم به او داد تا به بهانه کمک به مسلم، از جایگاهش اگاه شود. معقل پول را گرفت و در مسجد کوفه نزد مسلم بن عوسجه نشست. شنیده بود که مردم می گویند این مرد برای حسین علیه السلام از مردم بیعت می گیرد. نزدیک تر رفت و به او گفت: من اهل شام و از دوستداران خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم هستم. می خواهم سه هزار درهم به دست فرستاده حسین علیه السلام برسانم، ولی کسی را نیافتم تا مرا نزد او ببرد. مسلم بن عوسجه فریب حرف های زیبا و اشک های دروغین معقل را خورد و او را نزد مسلم بن عقیل برد. معقل نزد مسلم رفت و امد می کرد تا جایی که نخستین کسی که می امد و اخرین فردی که بیرون می رفت او بود.

پس از انکه ابن زیاد از مخفی گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برامد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می دانست عبیدالله قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. انان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ امده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیدالله معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیدالله با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.

مسلم که از اوضاع هانی بی اطلاع بود، یکی از یاران خود را به دار الاماره فرستاد. همین که دانست وی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زندانی شده است، به منادی خود گفت، شعار یا منصور امت (ای کسی که مردم به یاری او می شتابند) در میان مردم سر دهد، و این شعاری بود که در مواقع جنگی به کار برده می شد. دیری نپایید که چهار هزار نفر در اطراف خانه هانی فراهم امدند. مسعودی در کتاب مروج الذهب اورده است که ساعتی نگذشت که هیجده هزار مرد گرد او جمع شدند. مسلم به طرف قصر ابن زیاد حرکت کرد. عبید الله که از مسجد بازمی گشت مامورین به وی اطلاع دادند که مسلم قیام کرده است. ابن زیاد بلافاصله خود را به داخل قصر رسانید و درها را بست و خود را در گوشه ای پنهان داشت، مسلم قبل از هر چیز در جمع اوری مردم کوشید و انان را همانند سپاهی منظم دراورد، و به اراستن انان از چپ و راست پرداخت. و خود در میان انان جای گرفت. او همچنان به سوی قصر به راه افتاده بود و از مردم می خواست که به یاری او بشتابند. دیری نپایید که انبوه مردم در بازار و مسجد فراهم امدند . کار بر ابن زیاد تنگ شد. پس ناگزیر کسی را فرستاد تا بزرگان مردم کوفه را فراخوانند. اما تعداد افرادی که نزد او امدند بیش از پنجاه نفر نشد. سی نفر محافظین او و بیست نفر مردمان سرشناس کوفه و نزدیکان او بودند... پس ابن زیاد کثیر بن شهاب را فراخواند و به او دستور داد به همراه ان دسته از قبیله مذحج که فرمانبردار او هستند بیرون رود و مردم را از یاری مسلم بن عقیل باز دارد و انان را از جنگ بترساند.محمد بن اشعث را نیز مامور ساخت با ان دسته از قبیله کنده و حضرموت که فرمان او را پیروی می کردند به میان مردم بروند و انان را از گرد مسلم پراکنده سازند، و پرچم امان برای پناهندگان ترتیب دهد، و برای عده ای از اشرار مانند همین دستور را صادر کرد.و بقیه سران و مردم کوفه را نزد خود نگه داشت.زیرا که شماره مردمی که با او در قصر بودند اندک بود.بدین جهت به شدت در هراس بود، مردم که در اطراف مسلم بودند و هر ان بر تعدادشان افزوده می شد تا شامگاه درنگ کردند، و هر چه می گذشت کار بر انان سخت تر می شد.عبید الله به عده ای از اشراف که با وی بودند گفت که به میان مردم بروند و به انان وعده امتیازات و بخشش بسیاری را بدهند، و انها را که از فرمان وی سرپیچی کنند از محرومیت و عقوبت بترسانند.کثیر بن شهاب در این باره بسیار سخن گفت، و انان را از خطر ورود لشگر از شام بیم داد.مردم نیز همین که این سخنان را شنیدند به تدریج پراکنده شدند و راه خانه های خود را پیش گرفتند.

تهدیدها و تطمیعها و دسیسه های ابن زیاد باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابن زیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا می داد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن زیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابن زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت می دهد، در میان مردان بی وفایی که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها می گذارند و از یاد می برند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدار نماینده امام خویش را در خانه پناه می دهد و این زن رشید مومن (طوعه) است.

نکته قابل توجه اینکه (طوعه) سالیان متمادی کنیز اشعث بن قیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در ان خانه زندگی می کند از یاران ابن زیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تاثیری نمی کند و او در ان شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه می پذیرد و مخفی می کند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت می کند و محل اختفای مسلم(ع) را به مامورین نشان می دهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمی خیزد. وقتی مامورین را می بیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر می کند و هنگامی که او را تشنه می بیند به او اب می رساند و سیرابش می کند. (زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)؛ پیام زن اردیبهشت 1377؛ شماره 74)

با انکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیدالله از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی امد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در انجا مخفی شده باشد. انان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمین شدند که مسلم و یارانش انجا نیستند. سپس عبیدالله وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: (هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه اش پول خواهد گرفت). تهدید و تطمیع عبیدالله کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی گاه مسلم را لو داد. عبیدالله با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.

مسلم در درگیری با سربازان عبیدالله ، حدود 45 نفر از انان را از پای دراورد تا انکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. انان بر پشت بام ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته های نی را اتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر انها یورش می برد. وقتی ابن اشعث به اسانی نمی تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می دهی؟ ما به تو امان می دهیم و ابن زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخم هایی که برداشته و ضعفی که در اثر انها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی اورده مسلم را دست بسته بر ان سوار کردند و نزد عبیدالله بردند.

مسلم بن عقیل، پیشاهنگ نهضت عاشورا، در کوفه دستگیر شد. این قهرمان را دست بسته نزد ابن زیاد اوردند. ماموران او را احاطه کرده بودند و مجلس پر از جمعیت بود. مسلم به مردم سلام داد، اما اعتنایی به ابن زیاد نکرد و به او سلام نگفت.

یکی از ماموران گفت: چرا بر امیر سلام نمی دهی؟

- ساکت شو، بی مادر! تو را چه که حرف بزنی!؟ او که امیر نیست تا به او سلام بدهم! (ابن زیاد)، خشمگین فریاد کشید: باشد، سلام نگو، بالاخره کشته خواهی شد.

-اگر مرا بکشی، مساله ای نیست. کسی بدتر از تو، فردی بهتر از مرا کشته است!

-وای بر تو! تفرقه افکن و شورشی هستی، بر پیشوای زمان خویش خروج کرده ای و در پی فتنه جویی دودستگی ایجاد کرده ای! مسلم در پاسخ او گفت: معاویه را امت به خلافت برنگزیده بودند; بلکه با نیرنگ بر وصی پیامبر(ص) غلبه یافت و خلافت را غصب کرد. پسرش یزید نیز همچنین. و اما فتنه گری را تو و پدرت بارور ساختید.

من از خداوند امیدوارم که شهادتم را به دست بدترین خلق قرار دهد، در حالی که در طاعت حسین بن علی(ع) باشم که به خلافت سزاوارتر از معاویه و پسرش و ال زیاد است. ابن زیاد که درمانده و عصبانی بود، گفت: ای فاسق! مگر تو نبودی که در مدینه شراب می خوردی؟

مسلم پاسخ داد: کسی به شرابخواری سزاوار است که بیگناهان را می کشد و به لهو و لعب می پردازد.

-خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم!

-تو همواره در پی کشتار بوده ای و همیشه بددل و خبیث بوده ای.

به خدا قسم اگر ده نفر مورد اطمینان در اختیارم بود و امکان نوشیدن اب داشتم، می دیدی که طولی نمی کشید که مرا در همین قصر می دیدی. ولی...حالا که می خواهی مرا بکشی، کسی از قریش برایم برگزین که وصیتهایم را به او بگویم. (جلوه هایی از عاشورا؛ فرهنگ کوثر اردیبهشت 1378، شماره 26)

 

کشتن مسلم را به (بکربن حمران احمری ) سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام (دارالاماره ) ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.

 

مسلم را به بالای دارالاماره می بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!

جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و... پیکر خونین این شهید ازاده و شجاع را از ان بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.

یکی از عواملی که می تواند ما را با تربیت عرفانی اشنا سازد و مبانی، معانی، مولفه ها، عناصر، ویژگی ها و شاخصه های تربیت عرفانی را در اختیارمان بگذارد تا منطق عرفان قرانی- اهل بیتی (ع) را شناخته و با ان منطق، عرفان های انحرافی اعم از صوفیانه و سکولار را نقد و تحلیل نماییم، شناخت ما از ابعاد وجودی و شخصیت یاران امام حسین (ع) و تربیت یافتگان مکتب حسینی است. یکی از این یاران و شاگردان مکتب حسین (ع) مسلم بن عقیل است. مسلم پسرعموی امام حسین (ع) است و پیش زمینه های تربیتی عالی داشته است.

مسلم در تنهایی و غربت خویش از مکتب امام حسین (ع) دفاع کرد و توانست ماموریتش را به خوبی در کوفه انجام دهد. مسلم اگاه، شجاع، مخلص و باوفا بود و در اخرین لحظات قبل از شهادت نیز به مولایش سلام فرستاد تا رابطه وجودی و نسبت ماهوی خویش را کاملا روشن سازد. مسلم نشان داد که در راه خدا و مکتب الهی باید سر از پا نشناخته، گوش به فرمان امام و انسان کامل الهی بود و هر چه او خواست را انجام داد. باید نماینده امین، مجاهد و بصیری برای امام و مراد خویش بود و همه این فضایل و حقایق در او جمع شده بود.

بر گرفته از حوزه نت

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 4 =
*****