سوباسا

14:17 - 1400/05/03

قصه شب برای کودکان دبستانی، قصه شب کودک و نوجوان،  قصه شب کودکان جدید، قصه شب کودکانه قدیمی، قصه شب آموزنده، قصه کودکانه ۴سال، قصه کودکانه، قصه کودکانه

بسمه‌تعالی

سلام سلام گلای من، سنبلای با صفای من

حالتون چطوره؟ می‌بینم منتظرین که یه قصه دیگه براتون تعریف کنم، خب منم شما رو منتظر نمیذارم و قصه امشب رو براتون تعریف می کنم:

روزی روزگاری توی یه روستای دور، توی یه خونه بزرگ و پُر دار و درخت، یه پسربچه خوب و باادب بنام علی با خونواده‌اش زندگی می‌کردن.

بابای علی یه کشاورز زحمت‌کش و مهربون بود. مامانِ علی هم‌، تو خونه بچه‌ها رو نگه می‌داشت و غذا درست می‌کرد. علی از مدرسه که میومد، سریع پیش باباش می‌رفت و به اون کمک می‌کرد. اگر اون کاری نداشت به خونه میومد و تو کارهای خونه ‌به مامانش کمک می‌کرد؛ بچه ها رو نگه می‌داشت،نان می‌خرید و خلاصه تا جایی که می‌تونست به مامان و باباش کمک می‌کرد.

یه روز که علی از نانوایی میومد، دید بچه‌ها دور صدراجمع‌شدن و اون داره به بچه‌ها میگه:«اینو بابام دیروز برام خریده ، ببینین چقدر باکلاسه! » علی که کنجکاو شده بود، جلو رفت و از بچه‌ها پرسید:«چیه؟! چه خبر شده؟! چرا اینجا جمع شدین؟!»

احسان که از دوستای علی بود، رو کرد به علی و گفت:«‌‌ باز این بچه یه توپ خریده و داره پُز میده »

علی که موضوع رو فهمید، بدون این که چیزی بگه، به سمت خونه‌شون رفت. اون همش توی راه به فکر توپ جدید صدرا بود و با خودش می‌گفت:«کاش توپ من هم مثل توپ اون باکلاس بود». به خونه که‌رسید، نون‌ها‌ رو داخل سفره ‌گذاشت‌ و توپی رو که باباش تازه پارسال(سال قبل)براش خریده بود رو یه نگاهی‌انداخت، و بعدش کنار اتاق نشست.اون با خودش می‏‌گفت: «امشب به بابا میگم ‌یه توپ مثل توپ ‌صدرا بخره، تا بتونم ‌با اون بازی کنم.»

علی چشماشو بسته بود و سرشو به دیوار تکیه داده بود و به خریدن توپ جدید فکر می‌کرد. با صدای مامانش چشماشو باز کرد:«علی‌جان!پسرم،چی شده؟چرا توی فکری؟!» علی به مامانش که کنارش ایستاده بود نگاهی کرد و بعد به آرومی، تموم ماجرا رو تعریف کرد.

مامان علی که در حالی که نسرین(خواهرکوچولوی علی) توی بغلش بود ،کنارش نشست و نسرین رو روی زمین گذاشت و به علی گفت:«پسرگلم، تو که توپ به این خوشگلی داری! همینوخیلی از دوستات ندارن! بعدشم تو باید یاد بگیری چجوری از توپ بتونی استفاده کنی.اگه یکی بهترین توپ دنیا رو از بهترین بازیکن دنیا هدیه بگیره ولی ندونه چجوری با اون بازی کنه یا لباس ورزشی بهترین بازیکن دنیا رو داشته باشه ولی فقط اونو به دیوار اتاقش نصب کنه فوتبالیست خوبی نمیشه.

پسرم وقتی توپ و موبایل و بقیه وسایل خوبن که بتونی بهترین استفاده رو از اونا ببری! وگرنه داشتن فلان وسیله با فلان آرم نه کسی رو فوتبالیست کرده و نه مشهور.»

وقتی حرف‌های مامان تموم شد، علی که حسابی از مثال‌ها و حرف های مامانش خوشش اومده بود، به فکر فرو رفت و با خودش گفت:«مامانم داره راست میگه، من تازه یه توپ خریدم و هنوز یاد ندارم با اون خوب بازی کنم حالا یه توپ دیگه بخرم که چی؟!»

اون بعد به یاد حرف‌های مربی فوتبال شون افتاد که می‌گفت: «توپ برای شما بازی نمی‌کنه، این شما هستین که با توپ بازی می‌کنین، خوب ببینین یه فوتبالیست خوب با هر توپی و داخل هر زمینی به راحتی بازی می‌کنه.»

علی که این حرفها رو توی ذهنش مرور می‌کرد از جاش بلند شد و توپشو برداشت. اون توی حیاط خونه‌شون شروع به بازی کرد.

 

 

 

 

 

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 0 =
*****