حدیث غدیر و پرسش‌های بی پاسخ

11:03 - 1400/06/10

- طبق مبنای اهل سنت در مورد تعیین جانشین پیامبر توسط مردم، پرسش هایی بی پاسخ مطرح خواهد شد.

انکار غدیر یعنی انکار عقلانیت

اشاره
بر اساس باورهای شیعیان، خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و‌ آله) در حجة الوداع و پیش از آن در موارد متعدد، امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را به عنوان جانشین و سرپرست امت اسلامی پس از خود معرفی کردند. مخالفت با این انتصاب از همان روز نخست آغاز شد و تا امروز ادامه دارد اما، همچنان مخالفان ولایت بلافصل امیرالمومنین در پاسخ به برخی سوالات وامانده‌اند و هیچ توجیهی برای انکار آنها وجود ندارد. انکار حقیقت عیان خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام، تنها بر اساس ادله واهی صورت گرفته، لذا سوالات و چالش های تاریخی لا ینحلی گریبان منکران این حقیقت را گرفته است که از باب نمونه به چند مورد اشاره می شود.

الف- مگر ممکن است مسلمانان از این فرمان پیروی نکنند؟
فرمایش رسول خدا قطعا معنای مهم سرپرستی و جانشینی را در برداشته، اما مردم جاهل با پیروی از منافقان دنیاپرست آن را انکار کردند. آنها در توجیه انکارشان گفته اند مگر ممکن است تنها پس از حدود هفتاد روز چنین حقیقتی فراموش و انکار شود؟! پس معلوم است اصل ماجرا چیزی نیست که شیعه ادعا می کند.
غافل از آن که آنها با چنین منطقی قرآن خدا را انکار کرده و زیر پا گذاشته اند. فراموش کردن و یا حتی مخالفت با چنین دستور مهمی، نه تنها ممکن است بلکه قرآن کریم حادثه‌ای بدتر و مهمتر از انکار جانشینی را برای مسلمانان نقل کرده است. آیه 142 سوره اعراف از سفر حضرت موسی (علیه السلام) به کوه طور و دریافت کتاب تورات خبر می‌دهد. به بنی اسرائیل گفته شد که این سفر 30 روز به طول می‌انجامد و به فرمان خدا، حضرت هارون (علیه السلام) جانشین و خلیفه برادرش شد. پس از آنکه مشخص شد سفر حضرت موسی 10 روز بیشتر طول می‌کشد، فتنه‌ای بزرگ به سرعت در میان بنی اسرائیل ایجاد شد و سامری توانست در کمتر از 10 روز بنی اسرائیل را گوساله پرست کند. مقایسه داستان بنی اسرائیل و ماجرای غدیر حقایق مهمی را روشن می کند:
- غیبت موسی 10 روز به طول انجامید اما وفات خاتم الانبیاء 70 روز پس از واقعه غدیر بود؛
- مردم پس از موسی از خداپرستی به گوساله پرستی رو آوردند، اما پس از غدیر، تنها جانشین رسول خدا را نفی کردند؛
- مهمترین معجزه‌ پیامبر معظم اسلام قرآن بود ولی بنی اسرائیل با دیدن 9 معجزه بزرگ توسط موسی، آنها فراموش کردند؛[1]
- بنی اسرائیل می‌دانست موسی زنده است و هارون را رها کردند اما پیغمبر اسلام از دنیا رفت و جانشین او را رها کردند.
پس فراموشی و انکار واقعه غدیر به معنایی که شیعه می‌گوید نه تنها امکان دارد بلکه به وقوع نیز پیوست و دنیاپرستی و تبعیت از شیطان باعث ارتداد امت پس از رسول خدا شد که باید پاسخ گوی این انحراف باشند.

ب- انتصاب‌های نامشروع و غیر منطقی
بزرگترین اختلاف بنیادین و مبنایی میان شیعه و غیر شیعه در مورد کیفیت انتخاب جانشین برای پیامبر معظم اسلام است. شیعه بر اساس استدلال‌های عقلی و قطعی معتقد است که این کار باید صرفا توسط خدا صورت بگیرد اما غیر شیعه معتقد است خداوند این مسئولیت را به مردم واگذار کرده و آنها خودشان برای پیامبر جانشین تعیین می‌کنند. بر همین اساس، شیعه معتقد است خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) به فرمان خداوند، امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را به عنوان رهبر و سرپرست امت اسلامی پس از خود منصوب کرده است؛ اما غیر شیعه این جایگاه را به دیگران داده و امیرالمومنین را خلیفه چهارم معرفی کرده‌اند.
حتی اگر از نقد مبنای فکری اهل سنت در انتخاب جانشین صرف نظر کنیم، در مورد خلافت هر یک از خلفای سه گانه چند پرسش مهم مطرح می‌شود:
اگر مردم باید جانشین پیامبر را انتخاب کنند، چه کسانی در انتخاب خلیفه اول شرکت جسته‌اند؟ آیا تمام مسلمانان از دورترین نقاط سرزمین اسلامی در این انتخاب مشارکت کرده‌اند یا فقط چند نفر محدود با تهدید و سرکوب مخالفان، چنین انتخابی کرده‌اند؟
جالب توجه آنکه در انتخاب خلیفه دوم این مسیر کاملا تغییر پیدا کرده است. ابوبکر با نوشتن یک وصیتنامه او را به عنوان خلیفه مسلمانان تعیین می‌کند و می‌گوید: «إنّى استَخلفتُ عليكم عمر بن الخطّاب؛[2] من عمر بن خطاب را برای شما خلیفه قرار دادم.» در اينجا اين سؤال پيش می‌آيد كه انتخاب او براساس چه معيارى صورت گرفت و طبق چه قانونى عمل شد؟ كتاب خدا يا سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)؟ اگر رهبر و خلیفه مسلمانان فقط‍‌ به بيعت بزرگان امت اسلامی ثابت مى‌شود يا اگر اجماع مسلمين شرط‍‌ است، كدام ‌يک از اين ملاك ها در اين انتخاب وجود داشت‌؟ اگر حكومت با آراء عمومى و انتخاب مردم مسلمان و مشورت با اصحاب معروف است و پيامبر نيز تعيين خليفه نكرد و به آراء مردم گذاشت، چرا ابو بكر برخلاف سيره پيامبر (صلی الله علیه و آله) خليفه تعيين كرد و عمر را منصوب كرد؟
اما سومین خلیفه با تشکیل شورای شش نفره‌ای که عمر بن خطاب تعیین کرده بود، انتخاب شد. خليفه وصيت كرد كه اين شورا موظّف است يک نفر را از ميان خودشان با اكثريت آراء به خلافت برگزيند و فرمان داد ترجيح با گروهى است كه عبد الرحمن بن عوف جزء آنان است و اگر پس از سه روز مهلت نتوانستند كسى را معين كنند گردن همه را بزنيد.[3]
اما اين سؤال مهم مطرح است كه چرا خلافت فقط‍‌ در شش نفر، آن‌ هم با تركيب ناهمسان خلاصه شود؟ اگر اينها بر اساس گفته عمر، بهترين افراد امت هستند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) از آنها خشنود بوده،[4] چرا در صورت شركت نكردن يا مخالفت، كشته شوند؟ و چرا در صورت توافق نكردن همگى كشته شوند؟ اساسا چرا عبد الرحمن حق وِتو يا حقّ مخالفت داشته باشد و سخنش حجّت باشد و طرف او خليفه گردد؟ اما امیرالمومنین على (علیه السلام) با اينكه پيامبر (صلی الله علیه و‌ آله) درباره‌‌اش فرمود: «الْحَقُّ مِنْ بَعْدِي مَعَ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ يَدُورُ الْحَقُّ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار؛[5] حق پس از من با علی است و علی همراه با حق است و حق با علی است هرجا که باشد» و خداوند او را در آيۀ تطهير[6] معصوم شمرده است، محور حق نباشد؟

ج- معنای سرپرستی و سلطنت در واژه «مولی»
یکی از نکاتی که اهل سنت در انکار خلافت امیرالمومنین گفته اند این است که ماجرای غدیر اصلا ربطی به امامت و خلافت ندارد. برخی صحابه مشکلی با حضرت داشتند و پیامبر برای تشفی دل او، آن کار را در غدیر انجام داد و با او ابراز دوستی کرد.
اما با توجّه به مقدمات و قرائن موجود در حدیث غدیر و تأكيد خداوند و پيامبر (صلی الله علیه و آله) و تعبير «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُم‏[7] آیا من نسبت به شما اولویت ندارد؟» قطعا واژه مولی بر امامت و خلافت و ولى امر بودن دلالتى صريح دارد و معنايش اولویت در تصرف و ولى امر و صاحب اختيار است؛ يعنى كسى كه پيروى و اطاعتش لازم و واجب است و اين تعبير گوياتر از امام و خليفه است. همین واژه، مصداق و تأكيدى بر معناى اولى الامر در آيه «أَطِيعُوا اللّٰهَ‌ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ‌ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‌؛[8] از خدا پیروی کنید و از رسول و صاحبان امر پیروی کنید» می باشد و نيز با آيه «اَلنَّبِيُّ‌ أَوْلىٰ‌ بِالْمُؤْمِنِينَ‌ مِنْ‌ أَنْفُسِهِمْ‌[9] پیامبر از مومنان به خودشان اولویت دارد» هماهنگ است.
حال پرسش از منکران غدیر این است که آن جمعيت حاضر در غدير خم، همگى از مولا، ولايت و رهبرى و امامت را فهميدند نه دوستى و محبت را. در غیر این صورت چه الزام و اجباری بود که به حضرت على (علیه السلام) تهنيت و تحيت بگویند؟[10] همچنین چرا پیامبر معظم اسلام به تبریک گفتن اکتفاء نکردند در همان روز از مردم برای امیرالمومنین (علیه السلام) بيعت گرفتند؟[11] در تاريخ آمده كه چهل هزار نفر با امیرالمومنین (علیه السلام) بيعت كردند.[12] آیا تبریک گفتن و بیعت کردن برای تشفی و ابراز دوستی است؟ این منطق شماست؟!

د- احتجاج به حدیث غدیر برای خلافت
سوال بی پاسخ دیگر از منکران غدیر این است که اگر حدیث غدیر مفهومی غیر از جانشینی داشت، چرا امیرالمؤمنين (علیه السلام) و یاران و هواداران او پس از جریان سقیفه در مناسبت های گوناگون، نصوص و احادیث امامت وی را به خلفا و دیگران خاطر نشان کرده و به آنها احتجاج کرده‌اند؟[13] ابن قتیبه نوشته است: «پس از جریان سقیفه، على (علیه السلام) با فاطمه زهرا به مجالس انصار می‌رفتند و از آنان یاری می‌خواستند، ولی آنان بیعت خود با ابوبکر را بهانه می‌آورند و از پذیرش درخواست او سرباز می زدند.»[14]

پی نوشت
[1]. بقره/92.
[2]. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج‏3، ص: 149.
[3]. جریر طبری، تاريخ ‏الطبري، ج‏4، ص: 229.
[4]. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج‏2، ص: 324.
[5]. عبدالحسین امینی، الغدير، ج‏9، ص: 494.
[6]. احزاب/33.
[7]. محمد حسین مظفر، تاریخ الشیعة، ص21.
[8]. نساء/59.
[9]. احزاب/4.
[10]. الغدير، ج‏1، ص: 508.
[11]. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج‏30، ص: 430، حَدِيثُ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِب‏.
[12]. تاريخ تشيع از صدر اسلام تا پايان دوره خلفای راشدين، ص50.
[13]. براهین و نصوص امامت، ص274.
[14]. الإمامة و السياسة، ج‏1، ص: 29.

شیعه معتقد است که فقط خدا می تواند برای پیامبر خلیفه تعیین کند و مفهوم حدیث غدیر، سرپرستی و ولایت امیرالمومنین بر امت اسلامی پس از خاتم الانبیاء است. اما بر مبنای اهل سنت که تعیین جانشین را وظیفه مسلمانان می دانند، پرسش های مهم و البته بی پاسخی مطرح خواهد شد.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 4 =
*****