قوی ترین حیوان جنگل

08:36 - 1400/05/10

قصه شب برای کودکان دبستانی، قصه شب کودک و نوجوان،  قصه شب کودکان جدید، قصه شب کودکانه قدیمی، قصه شب آموزنده، قصه کودکانه ۴سال، قصه کودکانه، قصه کودکانه

یه روزی توی جنگل سبزِ قصه‌ها، جایی که حیوون‌های خوشگل و زیادی داشت، حیوون‌های جنگل تصمیم گرفتن یه مسابقه تشکیل بدن تا بفهمن کدوم حیوون از بقیه‌شون قوی‌تره.

قرار شد آخر ماه، همه‌ی حیوون‌ها دور هم جمع بشن و مسابقه بدن. همه‌ی حیوون‌ها تلاش می‌کردن و خودشون رو برای یه مسابقه‌ی خیلی سخت آماده می‌کردن.

تلاش و کوشش حیوون‌ها ادامه داشت تا اینکه روز مسابقه از راه‌رسید. همه‌ی حیوون‌ها تو میدون بزرگ جنگل جمع شدن. قرار شد قبل از شروع مسابقه، از بین حیوون‌های جنگل،  یه داور برای مسابقه انتخاب بشه. همه‌ی حیوون‌ها، جغد پیر و دانا رو به عنوان داور انتخاب کردن.

مسابقه توی چند مرحله برگزار می‌شد. مرحله‌ی اول بالا رفتن از بلندترین درخت جنگل و قرار دادن پرچم سبز جنگل، بالای اون بود. همه‌ی حیوون‌ها تا جایی که می‌تونستن، تلاش کردن. اول نوبت خرگوش بود ولی تازه دو سه متری بالا رفته بود که یه دفعه سُر خورد و روی زمین افتاد. بعد نوبت خرس مهربون شد، اون هم فقط چند متر بالا رفته بود. خواست برای استراحت روی یه شاخه بشینه که یه دفعه شاخه شکست  و اون هم پایین افتاد، بعد از خرسی هر کدوم از حیوون‌های دیگه هم تلاش کردن، نتونستن بالا برن تا اینکه اونا تصمیم گرفتن به کمک همدیگه و با تلاش و کوشش، اونو بالا ببرن. اول خرگوش باهوش از درخت بالا رفت و اونو روی یه شاخه گذاشت و به آرومی از درخت پایین اومد، بعد خرسی بالا رفت و اونو بالاتر برد و روی شاخه بعدی گذاشت، بعد پلنگ خال دار و بعد اون هم میمون از درخت بالا رفتن و موفق شدن به کمک هم این کار رو انجام بِدَن و پرچم رو به بالای درخت رسوندن.

در مرحله‌ی دوم، قرار شد، سنگ بزرگی که وسط جنگل بود رو به وسط رودخونه ببرن تا حیوونای کوچکتر بتونن از رودخونه راحت عبور کنن و به اونطرف رودخونه برن. توی این مرحله همه‌ی حیوون‌ها تلاش کردن. ولی فاصله تا رودخونه زیاد بود و از طرفی مسیر شیب زیادی داشت و اگه مواظب نبودن سنگ به درختها و گُل های برخورد می‌کرد و همه اون‌ها رو لِه می کرد. و هر حیوونی فقط یه مسیر کوتاهی تونست سنگ رو ببره و زود خسته می شد. نوبت به آقا شیرِ رسید که سنگ رو هُل بده؛ اون تا خواست سنگ رو هُل بده، پاش به شاخه یکی از درخت‌ها گیر کرد. شیر شجاع محکم به سنگ خورد و سنگ با سرعت به سمت درخت‌ها و گُل ها قِل خورد. همه حیوون‌ها دنبال سنگ شروع به دویدن کردن. ولی چون راه سنگ توی سرازیری بود، سنگ هر لحظه سرعتش بیشتر می شد و حیوونای جنگل به اون نمی رسیدن تا اینکه بالاخره سنگ به درخت بزرگ و تنومندی برخورد کرد و ایستاد.همه حیوونا خسته و کوفته وسط جاده افتادن و به سختی و با کمک هم اونو به وسط رودخونه رسوندن.

مرحله‌ی آخر، مسابقه دو از جنگل تا نوک قله‌ی کوه نزدیک جنگل بود. همه‌ی حیوون‌های حاضر، شروع به دویدن کردن. ولی خیلی از اون‌ها، وسط راه کم‌آوردن و خسته شدن. حیوون‌های دیگه که می دیدن دوستاشون خسته شدن و دیگه نمی‌تونن به مسابقه ادامه بِدَن، به کمکشون می‌اومدن. فیلی، آهو رو به دوش گرفت. خرسی خرگوش کوچولو رو روی گردنش گذاشت. شیر شجاع روباه نارنجی رو کول کرد و به طرف کوه به راه افتادن ؛ تا اینکه بالاخره همه‌ی حیوون‌ها به کمک هم به بالای کوه رسیدن.

مسابقه به پایان رسیده بودو همه‌ی حیوون‌ها منتظر بودن تا قوی‌ترین حیوون مشخص بشه. جغد پیر و دانا که داور مسابقه بود، یه لبخندی زد و با صدای بلند اعلام کرد که برنده ی مسابقه ی امروز همه ی شما هستین.

همه‌ی شما قوی هستین. چون تونستین با تلاش و کوشش و از خودگذشتگی، به همدیگه کمک کنین.

همه حیوونا از این انتخاب خوشحال بودن و همدیگه رو بغل کردن و به هم تبریک گفتن.

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 0 =
*****