اجازه گرفتن

14:06 - 1400/05/31

متن قرآنی کوتاه،متن قرآنی زیبا، عکس نوشته قرآنی با معنی، پروفایل قرآن و گل،عکس نوشته های زیبای قرانی،دلنوشته های قرآنی

بسمه تعالی

یکی بود، یکی نبود. غیر ازخدای مهربون و باگذشت، هیچ کس نبود. توی یک شهر بزرگ و پر سر و صدا، پسربچه ای بنام «محسن»، با خانواده‌اش توی یک خانه زیبا و نقلی زندگی می کرد.
یک روز محسن با اجازه بابا و مامانش به خانه یکی از دوستانش بنام«سینا» رفت. او به محض این که به خانه دوستش رسید، دید در خونه اون ها بازِ!
با این که می دونست دوستش توی خونه تنهاست ولی همون جا پشت در خونه دوستش ایستاد.
چند لحظه ای نگذشته بود که دوستش سینا که نگران شده بود با عجله جلوی در خونه اومد و با تعجب دید که محسن دمِ در ایستاده!
به محسن نگاهی کرد و گفت: محسن چرا اینجا ایستادی؟! چرا نیومدی داخل؟! مردِ حسابی در که باز بود میومدی داخل! مُردم از نگرانی!
محسن: آخه من اجازه نداشتم! تازه زنگ شما هم که خرابِ!
سینا که از حرف محسن تعجب کرده بود گفت: بی خیال از این حرف ها نزن!  
محسن به سینا با لبخند نگاهی کرد و گفت: سینا این حرف من نیست خدا تو قرآن میگه؟!
سینا: یعنی خدا تو قرآن میگه خونه دوستتون هم نرید؟!
محسن: نه خدا نمیگه نرید، خدا میگه بدون اجازه صاحب خونه وارد خونه نشید! وگرنه خدا خیلی توصیه به دید و بازدید داره.
بله دوستای قرآن دوست من!  خدا توی قرآن می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»
اي کسانی که ایمان آورده اید! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید، این براي شما بهتر است شایدمتذکر شوید. ( 27 / نور )

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****