مرحوم علامه محمد رضا حکیمی (ره) مردی که آرام بود ولی غرق در آمال عدالتخواهی بود، در میان خلق رفت و آمدی همانند آنان داشت ولی خلقتی از آثار اجتماعی و میراث ارزشی داشت، از سر زبان افتادن با گفتن هر مطلبی فرار داشت ولی با قلمش برای طراحی نمونه حکومت اسلامی قرار داشت، از حضور در همایشها و معرکههای سخنرانی گریزان بود و بر درد مردم اشکی ریزان داشت، از آوازهگری در سرای سخن سخت هراس داشت و از چاپیدن شخصیتش ترس فراوان، رخسار او سری به زیر داشت اما گفتههایش عجب زلزلهای بر جان، او اهل خمودگی نبود از جام بیتفاوتی ننوشیده بود و آثارش سلسله جنبان دردکشیدگان انقلاب بود، مکتوبات او تابوت تحجر، انزوا و گوشهنشینی بود و معارف نظاممند او حیاتی بر دل مرگان از حیرت و سردرگمی...اگر تئوری حکومتی او بر بنا تأکید نداشت افکار او سراسر مبنای یک حکومت دینی بود از همین روی اقتصاد، عدالت و فرهنگ میدان قلم او در سپیدی ماندگار اوراق بود...
جناب آقای نصیری بگذارید حکیمی آنگونه که خود خواست باشد و نه آنچه به کام و میل شماست...اجازه دهید آنچه را که علامه پروا داشت و با آن ملاحظه میکرد باملاحظه بماند شاید این ملاحظه برآمده از باوری در او بود که در فهماندش به همانند شما درنگ داشت...بر زندگی و حیات علامه حکیمی خورشید سرخی پرتو انداخته بود که حاشا قلم سیاه شما تفسیر آن آفتاب باشد...فریاد از این روزها...(«فریاد روزها» «الحیات»، «خورشید مغرب»، «عقل سرخ»، «عاشورا: مظلومیتی مضاعف»، «شیخ آقا بزرگ تهرانی»، «تفسیر آفتاب» نوشته هایی مرحوم علامه حکیمی)
جناب نصیری که تاکنون نتوانسته است در چرخش فکری جدید خود، از میان بزرگان و صاحبان راستین اندیشههای دینی، اندک گفتهای برای حیرت خودساخته خویش تائید بگیرد این بار چنگ بر پیمانه مردی زده که عمری اجازه نداد دیگران سرشت حقیقی و مجاهدانه او را مصادره کنند.