مقصر اصلی ناهنجاری های اجتماعی کیست؟

23:46 - 1400/06/07

ناهنجاریهای اجتماعی همواره معلول چندین عامل اند. این عوامل گاهی اقتضایی وگاهی علّی هستند. گفتن این نکته خالی از لطف نیست که خود شخص به لحاظ فطری و عقل خدادادی، امر صواب و گناه را تشخیص می دهد و کوتاهی عوامل اجتماعی مجوز صدور گناه و معذور بودن شخص نیست.

آسیبهای اجتماعی

گاهی ناهنجاری های اجتماعی جوانان را که ملاحظه می کنیم یک علامت سوال در ذهن ما ایجاد می شود که دلیل و ریشه  این گونه مفاسد چیست؟ به طور صریح و ملموس کسی با این سوال مواجه شده است که احیاناً شمّه ای از نتایج این مفاسد را از قبیل دزدی، ابتذال از طرف اشخاص نابهنجار لمس کرده باشد. این سوال این گونه مطرح می شود که اشکال کار کجاست؟ آیا آموزش و پرورش ما ایراد دارد یا باید به دنبال عوامل دیگری بود؟

تئبیه معیار درونی
خلقت آدمی به گونه ای است که خوب و بد را در سرشت خود به طور وجدانی درک می کند؛ و این قضیه منوط به بود و نبود موسسه یا نهادی نظیر آموزش و پرورش نیست. آدمی هر چند مفاهیم ارزشی را به لحاظ تئوریک نداند اما به وضوح به مصادیق عناوین ارزشی واقف است. کسی که بی سواد است ممکن است نداند لفظ «خودمداری» به لحاظ تئوریک یعنی چه، اما متوجه می شود سرقت که یکی از مصادیق «ضد ارزشی» است، یک ناهنجاری محسوب می شود. آنچه در عمل مهم هست، همین تعیین مصادیق است نه تعاریف تئوریک، هر چند تعاریف تئوریک در مقام تعلیم و انتقال مفاهیم بسیار مهم است.

مشکل کجاست؟
با این نکته‌ی انسان شناختی، این سوال مطرح می شود که پس ایراد کار کجاست؟ وقتی خود شخص به طور نهادینه می داند که خطا و صواب چیست، پس دلیل این همه ناهنجاریهایی که گاهاً تبدیل به فرهنگ می شود چیست؟ و عوامل موجود در جامعه چه نقشی دارند؟
نقش نهادهای فرهنگی چیست؟
باید به این نکته دقت کرد که در امر تربیت، نهادهای کوچکی مثل خانواده، یا نهادهای بزرگی نظیر آموزش و پرورش،یا سایر نهادهای فرهنگی صرفاً نقش زمینه سازی برای تربیت را ایفا می کنند نه نقش صفر تا صدی تربیت. نقش یادآوری و هدایت به اموری که در نهاد شخص، حاضر و حک شده است، منتهی گرد غفلت روی آن را گرفته است. به گونه ای که نقش پیامبران و امامان هم در امور فطری و ارزشی همین بوده، چنانچه قرآن می فرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ[1] پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهنده‏ اى». «مذکّر بودن» بر خلاف «معلم بودن» در جایی معنا دارد که شخص یک پیشینه شناختی نسبت به آموزه ها داشته و صرفاً نیاز به یادآوری داشته باشد. ظرف آن آموزه های نهادینه شده فطرت است چنانچه قرآن می فرماید : «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛[2] پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد.»

با این بیان، گاهی به اشتباه دیده می شود که نهادهای تربیتی جامعه سیبل تام و کامل انتقادات واقع می شوند. و افراد جامعه بخصوص نوجوان و جوان، گاهی کوتاهی این نهادها را مجوّز ابتذال خود به حساب می آورند بدون اینکه متوجه این موضوع شوند که هیچ شخصی بالوجدان کمبودی از حیث درک امور ارزشی ندارد و هر امری که در جهت شانه خالی کردن خود از تقصیر شنیده می شود، عذر تراشی و توجیه خواهد بود. قرآن در این زمینه می فرماید: « بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ؛[3] بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است، هر چند برای خود عذرهایی بتراشد! »

مواضع اتهام در وضع موجود فرهنگی جوانان
از آنچه گفته شد می‌توان دریافت که آنچه به عنوان نقد می توان برخی نهادها را در موضع اتهام قرار داد، صرفاً در حیطه کوتاهی در «زمینه سازی برای نهادینه کردن فرهنگ و بستر تربیتی در حد وسع» است نه «عدم تشکیل جامعه‌ی مهذب». خود شخص اولین و آخرین سوژه ای است که می توان به خاطر «اصل ناهنجاریها» توبیخ کرد و این توبیخ که در وهله اول گریبان خود شخص را می گیرد، در مقابل قاضی و در فضای دادگاه، وجیه است. چرا که اولاً این گونه نبوده که در طی روزگاران متمادی، همواره حکومتهای اسلامی زمام امور را در دست گرفته باشند تا اشخاص در فقدان چنین حکومتهایی مجوز ارتکاب هر گونه ناهنجاری را داشته باشند، در ثانی در ذیل یک حکومت اسلامی، خطا و کوتاهی یک نهاد، مجوّز خطا و ناهنجاری دیگران نمی شود، و ثالثاً نهادهای فرهنگی صرفاً نقش تسهیل‌گری امر تربیت و حفظ ظواهر جامعه اسلامی را بر عهده دارند، نه علت تام و هدایت گری از مبدأ تا مقصد هدایت که حتی نتیجه را هم در برگیرد.

عوامل "زمینه ساز" ناهنجاریها
1- گاهی معلم یا استاد در مدرسه و دانشگاه، و حتی متولیان فرهنگی جامعه به لحاظ رفتاری به گونه ای عمل می کنند که با قول و توصیه های اخلاقی خود، تناسبی ندارند. با این توصیف، اثر اعتماد و تأثیرگذاری از جانب مربی یا معلم و متولیان فرهنگی کاسته خواهد شد.

2- محیطهای اجتماعی، بخصوص فضای کوچک خانواده اگر اهل رعایت مسائل اخلاقی نباشند یا اینکه پدر و مادر اهمیت چندانی برای تربیت فرزندان به خصوص از سنین کودکی، قائل نباشند و بالاتر اینکه با فراهم آوردن اسباب ابتذال (نظیر ماهواره) با توجهیات گوناگون، نه تنها زمینه را برای پرورش و اخلاقیات فرزندان فراهم نیاورده، بلکه مقدمات ابتذال و تباهی دین و ایمان و گرایش به حس پوچی آنها را فراهم آورند، معلوم است که فرزندان، عضو بهنجاری در جامعه نخواهند بود مگر اینکه شخص بطور فعال و به دور از هر گونه انفعال، در صدد رشد و تعالی خود برآید.

3- شرایط و وضعیت اقتصادی ممکن است شخص را در مضیقه ای قرار دهد که با انتخاب غلط خود، دچار ناهنجاریهای اجتماعی شود. از همین خاطر، شرایط اقتصادی به عنوان یکی از زمینه های انحراف (و نه علت انحراف) شناخته شده است. رسول خدا (صلى ‌اللَّه ‌عليه ‌و آله) فرمود: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً؛[4] فقر، انسان را در آستانه كفر قرار مى‌دهد». این در حالی است که خیلی از متعهدین و دینداران، در همین شرایط یکسان بلکه سخت تر، طبق باورهای خود بهرحال خود مداری خود را حفظ نموده اند.

سبب و علت اصلی انحراف
زمینه های مذکور صرفاً مقتضی انحراف اند و نه علت و سبب انحراف. ممکن است هم معلم و استاد، مجرب و متعهد باشد و هم پدر و مادر در امر تربیت کوتاهی نکرده باشند و هم اینکه شخص از رفاه نسبی برخوردار باشد، اما خود شخص ، با تبعیت از هوا و هوس، که ناشی از ضعف در نگرشها و باورهاست، اهل تقوا و دین داری نباشد. این خود شخص است که با ترجیح شیرینی نقد گناه، بر کُلفت تکالیف و پاداش مأجّل آن، گمراهی خود را امضاء می کند. کسی که با شبهات دینی مواجه می شود بجای اینکه با روحیه تحقیق، در صدد رفع آنها برآید، و با کمال بی تفاوتی، شبهاتی که نتیجه اش تقویت نفس و هوای نفسانی است را با جان و دل می پذیرد، سهل انگاری این شخص را نمی شود پای مربی یا والدین یا شرایط موجود گذاشت. دانش آموزی که بالوجدان می داند عکس های مبتذل و رفتارهای شهوانی، قبیح است و با این حال، خود مدار نیست و با اشتیاق تام به این جور مسائل رو می آورد چه کسی جز خودش را باید سرزنش کرد؟

خلاصه: ناهنجاریهای اجتماعی همواره معلول چندین عامل اند. این عوامل گاهی اقتضایی وگاهی علّی هستند. گفتن این نکته هم خالی از لطف نیست که خود شخص به لحاظ فطری و عقل خدادادی، امر صواب و گناه را تشخیص می دهد و کوتاهی عوامل اجتماعی مجوز صدور گناه و معذور بودن شخص نیست. عوامل اجتماعیِ تربیت، طبق مسئولیت خود صرفاً امر تربیت اشخاص را زمینه سازی و تسهیل می کنند، و هیچگاه مکلَّف به نتیجه نیستند. در این دنیا هیچگاه راه خوشبختی و سعادت بن بست نبوده و اگر شخص واقعاً «خواهان» باشد می توان به سعادت برسد و شقاوت او جای تعجب دارد. به امام زين العابدين عليه السلام عرض شد حسن بصرى مى گويد: از اين كه كسى هلاك شود جاى تعجّب نيست، بلكه از نجات يافته تعجّب است كه چگونه نجات يافته است. در مقابل امام علیه السلام فرمود: «اما من مى گويم: از اين كه كسى نجات يافته تعجّب نيست، بلكه تعجّب از هلاك شده است كه چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند هلاك گشته است؟!» [5]

پی‌نوشت:
1.سوره غاشیه، آیه 21
2.سوره شمس، آیه 8
3.سوره قیامت، آیه 14و15
4. الكافي ‏، ج ‏۲، ص ۳۰۷
5. ميزان الحكمه ج4 ص388 .

از اين كه كسى نجات يافته تعجّب نيست، بلكه تعجّب از کسی است که هلاك شده است كه چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند هلاك گشته است؟!

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 0 =
*****