داستان قتل و تجاوز در بازی 12 دقیقه Twelve Minutes

14:01 - 1400/06/08

داستان بازی از جایی شروع می‌شود که وارد خانه‌تان می‌شوید همان لحظه همسرتان از سرویس بهداشتی بیرون می‌آید و پس از بوسیدن شما، بر روی مبل می‌نشیند. او برایتان دسری در یخچال آماده کرده و شما می‌توانید با گذاشتن آن بر روی میز با همسرتان دسر میل کنید. در خانه‌تان می‌توانید کارهای مختلفی انجام دهید. مثلاً چاقو بردارید و همسرتان را بکشید که البته لوپ 12 دقیقه‌ای دوباره تکرار می‌شود یا در قهوه همسرتان مواد خواب‌آور بریزید

تجاوز به خواهر

نقد و بررسی بازی Twelve Minutes (12 دقیقه):

بازی 12 دقیقه ساخته لوییز آنتونیو، با ایده‌ای ناب آغاز می‌شود. ایده‌ای که تا کنون در هیچ بازی وجود نداشته. بازی ما را در یک لوپ  12 دقیقه‌ای قرار می‌دهد و باید راه حلی را برای خارج‌شدن از این چرخه پیدا کنید. البته ایده کلی گیرافتادن در یک چرخه، در بازی ریترنال نیز وجود دارد. بازی معمایی است و باید با کنار هم قراردادن تکه‌های بازی، معما را حل کنید.

داستان بازی از جایی شروع می‌شود که وارد خانه‌تان می‌شوید همان لحظه همسرتان از سرویس بهداشتی بیرون می‌آید و پس از ملاقات با همسرش بر روی مبل می‌نشیند. او برایتان کیکی آماده کرده که با برداشتن آن از داخل یخچال و گذاشتن آن بر روی میز با همسرش آن را میل می‌کند در همین لحظه همسرش برایتان کادویی می‌آورد که در آن لباس پسربچه‌ای است. در اینجاست که به شما می‌گوید که او حامله است. در محیط بازی می‌توانید کارهای مختلفی انجام دهید. مثلاً چاقو بردارید و همسرتان را بکشید که البته لوپ 12 دقیقه‌ای دوباره تکرار می‌شود.
در انتها 12 دقیقه، کسی در می‌زند و خود را پلیس معرفی می‌کند. در همین لحظه همسرتان در را باز می‌کند بلافاصله مرد داخل خانه می‌شود و شمه و همسرتان را دستگیر می‌کند و می‌گوید که همسرمان پدر خودش را کشته و سپس از او می‌پرسد که ساعت پدرش را کجا قایم کرده و می‌گوید زیر کمدی که در سرویس بهداشتی است سپس ما را می‌کشد و دوباره لوپ 12 دقیقه آغاز می‌شود. داستان ازاین‌قرار است که دختر پلیس، مبتلا به بیماری سرطان است و برای درمان دخترش نیاز به پول دارد به همین دلیل ساعت همسرتان را می‌خواهد. بعد از شروع 12 دقیقه بعدی، متوجه می‌شویم که تنها خودمان هستیم که در این لوپ گیر افتادیم و همسرمان این مسئله را نمی‌داند. در اینجا باید به همسرمان بفهمانیم که در این لوپ گیر افتادیم. مثلاً به او می‌گوییم که چند لحظه دیگر کسی زنگ می‌زند و خود را پلیس معرفی می‌کند. سپس در را قفل می‌کنیم ولی بازهم آن مرد در را می‌شکند و شما را می‌کشد. با چاقو هم نمی‌توانید او را بکشید چرا که او حرفه‌ای‌تر از این حرف‌هاست!

یکی از پایان‌های بازی این است که داخل اتاقی شوید که پریزش اتصالی دارد و با یک‌بار زدن روی پریز، آن را برای برق گرفتن پلیس و بیهوش کردن آن آماده می‌کنید. بعد از اینکه او برای روشن‌کردن چراغ روی زمین می‌افتد. سپس موبایل پلیس را از لباسش درمی‌آورید و در شماره‌های گوشی او، شماره دخترش را پیدا می‌کنید. در چرخه بعدی ابتدا به دخترش زنگ بزنید. با این کار دخترش به پدرش زنگ می‌زند و آن مرد دیگر شما را نمی‌کشد بلکه بعد از ورود به خانه‌تان با شما حرف می‌زند و به او می‌فهمانید که کسی که پدر همسرش را کشته، همسرش نبوده. بلکه قاتل پدرش، یک پسر بوده که از رابطه نامشروع پدرش با پرستاری که در خانه پدرش بوده حاصل شده. سپس پلیس می‌گوید که اسم آن پرستار دالیا بوده در این هنگام می‌فهمیم ما که در این چرخه گیر افتاده بودیم در واقع ما قاتل پدر همسرمان هستیم.

بازی 3 پایان دارد و از همین 3 پایان بازی متوجه می‌شویم که در واقع ما یک بیمار روانی هستیم که به خواهر خود تجاوز کردیم! 3 پایان اصلی بازی ازاین‌قرار است که یا انتخاب می‌کنیم که بی‌خیال خواهرمان شویم و از او جدا شویم. یا اینکه پافشاری می‌کنیم که با خواهرمان باشیم که در این صورت با دکتر روان‌شناس در گیر می‌شود که البته این درگیری در ذهن خودش است و یا اینکه به روان‌شناس می‌گوید که شما را هیپنوتیزم کند تا گذشته (تجاوز) را فراموش کنید و زندگی جدیدی را شروع کنید!

برای رخ‌دادن پایان اصلی و آخر بازی، باید به جایی برسید که خانه‌تان خالی از هرگونه وسیله است و تنها همان ساعت جیبی وجود دارد. حال اگر عقربه ساعت را بچرخانید و بیاورید روی دو دقیقه قبل از 12 که ما را برمی‌گرداند به 8 سال پیش. در اینجا به پایانی می‌رسیم که به تمام سؤالاتتان پاسخ می‌دهد. اینجا همان اتاق و همان لوکیشنی است که با پدرتان حرف می‌زدید. کسی که با شما حرف می‌زند فردی است که کچل است با صدای پدرتان و صدای پلیس، یکی است. در اینجا یک کتاب قرمزرنگ در قفسه پایین تصویر وجود دارد. در این جا نباید هیچ گزینه‌ای را بزنید و باید صبر کنید صحبت‌ها تمام شود. حالا اگر روی کتاب بزنید، در جواب شما در مورد این کتاب حرف می‌زنید و طرف می‌گوید خوب الان می‌خواهی که هیپنوتیزمت کنم و تو فراموش کنی که کسی که عاشق هستی خواهرت است. در اینجا می‌فهمیم که این بازی در مورد یک سفر زمان نیست بلکه این بازی در مورد سفر ذهن است. تمام اتفاقات بازی در مورد 8 سال پیش است و 8 سال بعد تماماً در ذهنتان اتفاق می‌افتد و در واقع پدر می‌خواسته نشان بدهد با هیپنوتیزم که آینده‌ات به چه شکل پیش می‌رود و پایان نهایی در صورتی است که بعد از زدن روی کتاب، روی ساعت هم بزنید. در این صورت در هیپنوتیزم خواهرتان از ذهنتان پاک می‌شود.

در قسمتی از بازی وقتی در حال مکالمه با دکتر روان‌شناس هستید اگر بر روی کتابی که در یکی از قفسه‌هاست کلیک کنید دکتر می‌گوید این کتاب را خوانده‌ای؟ بعد جمله‌ای از آن کتاب می‌خواند این است که (کلید اینکه در حال زندگی کنیم این است که گذشته را فراموش کنیم) در همین‌جاست که می‌فهمیم آن مرد روان‌شناسمان است.

بااینکه بازی ابتدا شروعی طوفانی و جذاب دارد ولی در نهایت پایانی ناخوشایند را به شما تحویل می‌دهد گویا نویسنده پایانی برای بازی پیدا نکرده بود، چرا که می‌توانست بازی در همان چرخه به صورتی جذاب پایان یابد نه اینکه آن را به یک مسئله منشوری و تجاوز برادر به خواهر نمایش دهد.

داستان بازی هم نکته زیبایی دارد و آن هم این است که، کلید اینکه در حال، زندگی کنیم به این ختم می شود که گذشته را فراموش کنیم که این نکته در کتابی قرمز رنگ نوشته شده که در دست همسر شماست ولی القا این معنی به مخاطب با چه دیدگاهی؟ چرا که بازی برای نشان دادن این مطلب روان‌شناسی به مخاطب از داستان مردی که به خواهر خود تجاوز می‌کند و او را حامله می‌کند استفاده کرده که این مطلب در جامعه غرب نیز تا به این زمان هنوز کار شایسته ای به حساب نیامده و در واقع قبح عمل را با این المان از بین می برند.

نکات قابل‌توجه لوپ 12 دقیقه:

شاید بتوان گفت استفاده از لوپ 12 دقیقه‌ای اشاره به 12 امام باشد که همه مردم در این چرخه گیر کرده‌ایم و وقتی به امام زمان رسیده دوباره چرخه تکرار می‌شود و تمام این چرخه هم ساخته ذهن بیمار روانی است که ناخودآگاه می فهماند که خداوند دارای فکر و عقل سالم نیست و همه ما دراین چرخه گیرافتادیم.
می‌توان این نکته را یادآور شد که عدد12، نشانه افراد صبور است چنانچه این بازی نیز به صبر و تحمل بسیار زیادی دارد تا بتوانید آن را تمام کنید.

بازی 12 دقیقه ساخته( لوییز آنتونیو)، با ایده‌ای ناب آغاز می‌شود. ایده‌ای که تا کنون  در هیچ بازی وجود نداشته.
بازی ما را در یک لوپ (حلقه) 12 دقیقه‌ای قرار می‌دهد و باید راه حلی را برای خارج شدن از این چرخه پیدا کنید. البته ایده کلی گیرافتادن دریک چرخه، در بازی ریترنال نیز وجود دارد.
بازی معمایی بوده و باید با کنار هم قراردادن تکه‌های بازی، معما را حل کنید.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 10 =
*****