زیباترین اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

21:28 - 1400/06/09

-سخت است چگونه بنویسم محنت را * آتش زده این زهر تمام بدنت را / آن روز دوشنبه که در خانیتان سوخت * سوزاند تمام دل و باغ و چمنت را

سخت است چگونه بنویسم محنت را
آتش زده این زهر تمام بدنت را

آن روز دوشنبه که در خانیتان سوخت
سوزاند تمام دل و باغ و چمنت را

از بغض گلوی تو کسی نیست خبر دار
نشنیده از ان روز کسی هم سخنت را

از کودکیت سوختی و شکوه نکردی
حالا همه دیدند، ولی سوختنت را

هر پاره جگر تکه‌ای از غصه‌ی کوچست
مادر تو کجایی که ببینی حسنت را

تشیع تو هر تیر که از چله برون شد
میدوخت به تابوت نخی از کفنت را

این صحنه خودش گوشه‌ای از کربلا شد
صد حرمله با تیر نشان کرده تنت را

هرچند کفن پاره و گلگون شده،

اما غارت که نکردست کسی پیرهنت را

سنگین که نشد سینه ات از چکمه‌ی شمری
پر خون که نکردست سنانی دهنت را
«امیر علوی»

---------------------------

این نمکـدارترین روضه نمک گیرم کرد
پسرِ فاطمه با دستِ خودش سیرم کرد

روضه یِ کـوچه یِ غمهایِ کـریمِ طا‌ها
در همین اوجِ جوانی به خدا پیرم کرد

مادر افـتاد زمـین و پسر افتاد زمین
مـَردک پست بلافاصله تحقـیرم کرد

چادرِ عصمت و پاکی شده خاکی اِی وای
معجرِ خاکی و خونیشْ زمین گیرم کرد

آمد و زد لگد و بد زد و بد گفت و سَند…
پاره کرد و پس از آن حادثه تکفیرم کرد

پس از آن واقعه هر روز به من گفت: سلام
آن سلام عـاشقِ زَهـر و اَجَل و تیرم کرد

خواهرم داخلِ این تشت اگرخونِ دل است
روضه یِ بند و غلِ کوفه به زنجیرم کرد

ندبه خوان باش که فرزندِ حسن می‌آید
جـمـعه یِ آمدنش عـاشقِ تکـبیرم کرد

«حسین ایمانی»

---------------------------

حق از زلال چشم تو ساغر درست کرد
ازخاک پای تو دُر و گوهر درست کرد

ته مانده‌ی پیاله‌ی آب تو را گرفت
تا سلسبیل و چشمه کوثر درست کرد

از گرد و خاک رزم تو کولاک آفرید
از شیوه‌ی نبرد تو محشر درست کرد

باید برای وقت سکوتت ذبیح داد
باید هزارتا علی اکبر درست کرد

دل روی دل برای تو باید ضریح ساخت
باید حرم برای تو دلبر درست کرد

باید بجای شمع مزار تو آب شد
باید شبیه مضجع پاکت خراب شد

عاشق شدن به گوشه نگاهت عجب نداشت
هرکس که دید روی تو را روز و شب نداشت‌

ای قبله مدینه و درمان درد‌ها
جز خانه تو، شهر مدینه مطب نداشت

با روی باز بر همگان لطف میکنی
حتی به سائلی که رسید و ادب نداشت

سهمش قبول توبه نشد هر که در قنوت
یا محسن و بحق حسن روی لب نداشت

بین صحابه تو کسی خوش مثل نشد
حیف! از زمانه‌ی تو که آقا! وَهَب نداشت

اینجا نواده‌های تو صاحب حرم شدند
یعنی ارادت عجمی را عرب نداشت؟

در شهر ری مزار تو را یاد میکنم
با یاحسن وجود خود آباد میکنم

«محسن حنیفی»

---------------------------

چشم‌های نجیب یعنی تو
غرق در عطر سیب یعنی تو

السلام‌ای کریم آل الله
به غمِ دل طبیب یعنی تو

و لسان شکور یعنی تو
و نگاه منیب یعنی تو‌

ای فدای مزار ویرانت
در مدینه غریب یعنی تو

نیمه شب چشم‌های بارانی
کودک غم نصیب یعنی تو

و زمان گذشتن از کوچه
گریه‌های عجیب یعنی تو

بانی روضه‌ها سلام آقا
شور ابن شبیب یعنی تو

خون دل بر محاسنت جاریست
شاه شیب الخضیب یعنی تو

روضه خوان غریب عاشورا
معنی آیه‌های اعطینا

تو نگار مدینه‌ای آقا
سفره دار مدینه‌ای آقا

وجناتت محمدی، نبوی
سکنات تو فاطمی، علوی

ضرب شمشیر تو شبیه علی
یکه تازی، تو فاتح جملی

وقت دیدار با خدا حالت‌
می‌شود باز تا خدا بالت

یوسف اهل بیت پیغمبر‌
ای امام و امیر بی یاور‌

ای غریب مدینه، بر تو حسن
تهمت کفر می‌زند دشمن

خون دل خوردی از زمانه زیاد‌
می‌کنی یاد تازیانه زیاد

یاد آن روز‌های کودکی ات
روز‌های عزای کودکی ات

کوچه‌ای تنگ و کوچه‌ای باریک
سینه‌ای سنگ و سینه‌ای تاریک

صحنه هایش هنوز یادت هست
راه را بی حیایِ بی دین بست

کوچه را بست، ماجرا بد شد
دست نامرد از سرت رد شد

مادر افتاد، گوشوار افتاد
مادری با دو چشم تار افتاد

جای پایی روی پرش مانده
رد خون روی معجرش مانده

لاله مویت طفی خزانی شد
بین آن کوچه قد کمانی شد

گرد ماتم نشست بر رویت
در جوانی سپید شد مویت

«وحید محمدی»

---------------------------

گر چه در مظلومیت احساس غربت می‌کنیم‌
می‌رسد از راه، روزی که قیامت می‌کنیم

می‌رسد روزی که می‌سازیم، صحنت را حسن؟!
بعد از آن درباره‌اش هر روز، صحبت می‌کنیم

از مزارت گَردِ غم یک روز، جارو می‌شود
خاک‌های روی آن را مُهر تربت می‌کنیم

ما حصارِ ظلم را از دورِ قبرت می‌کَنیم
زائرانت را از این دیوار، راحت می‌کنیم

عاقبت یک روز، از درگاهِ “باب القاسمت”
پرچمِ گنبدْ طلایت را زیارت می‌کنیم

عاقبت یک روز، رو به گنبدت می‌ایستیم
دست بر سینه به تو عرض ارادت می‌کنیم

لذتِ بوسیدنِ دستِ ضریحت را حسن …
با تمام ساکنان عرش، قسمت می‌کنیم

ما برای روضه خوانی بین جمع زائران …
در حرم هر روز، یک مداح دعوت می‌کنیم

در حیاطِ صحنِ تو آنقدر، سینه می‌زنیم
بعد از آن در سایه سارت استراحت می‌کنیم

در میانِ کوچه‌ی بغضِ تو هیئت می‌زنیم
در عزای مادرت ذکر مصیبت می‌کنیم

بغض کردن از غریبی مزارت کافی است‌
می‌رسد روزی که آخر ترک عادت می‌کنیم

می‌رسد روزی که ما در سرزمین مادری
از ظهورِ حضرت مهدی حمایت می‌کنیم

«رضا قاسمی»

---------------------------

روضه خوان خسته نباشی مادر
روضه خواندی ز شه بی کفنم
شصت روز است حسین می‌گویی
امشبی روضه بخوان از حسنم

روضه خوان روضه غربت سخت است
هیچکس با حسنم یار نبود
خانه هم امن نبوده بر او
همسرش یار وفادار نبود

جعده زهری به حسن خورانده
که از آن فتنه و شر می‌ریزد
روی تشتی که برایش بردند
لخته خون، پاره جگر می‌ریزد

روضه خوان روضه بخوان از حسنم
جگرش گرچه به زهر آغشته
پسرم غیرتی و مادری است
داغ کوچه حسنم را کشته

صورت من که از آن کوچه تنگ
تا دم مرگ فقط نیلی ماند
توی ذهن حسن مظلومم
تا ابد خاطره سیلی ماند

حسنم هیچ نرفت از یادش
آتش و دود چه غوغا می‌کرد
در که افتاد روی پهلوی ام
محسنم داشت تقلّا می‌کرد

«امیر عظیمی»

---------------------------

صحبت از خوان کریم است و تهی دستی ما
دست‌ها گرم قنوتند، زحاجت لبریز

گوش این طایفه آوای گدا نشنیده است
قبل گفتن شده کاسه ز اجابت لبریز

دستهایم دم صبحی به ضریحش نرسید
مثل شمعی به تمنای حرم آب شدم

بیشتر حرف حسن بود میان سخنم
اربعین نزد حسینش که شرفیاب شدم

خاک گر نام حسن داشت به لب، دُر میشد
نام او را به روی سنگ یمن بنویسند

بی کفن بود حسین، ورنه وصیت می‌کرد
تا به روی کفنش نام حسن بنویسند

گرچه لایوم کیومک به روی لب دارد
گرچه او در غم غارت شدن خلخال است

تن غارت زده شاه شهادت بدهد
روز هجر حسنش سخت‌تر از گودال است

طشت تنها شده از خون دل او آگاه
آه که محرم غم‌های حسن چاه نبود

آی کوفی که حسن را به مذلت خواندی
نقش انگشتر او عزتُ لله نبود؟

جگر سنگ شود آب اگر گریه کند
شرح وقتی بدهد او جگر سوخته را

روضه اش کوچه تنگی است نمیداند که
میخ را گریه کند یا که در سوخته را

بیت الاحزان نگاهش شده راوی غم
قصه رد شدن آینه و کینه‌ی سنگ

با کنایه بنویسید که آیینه شکست
دست سنگین و فدکنامه و یک کوچه تنگ

«محسن حنیفی‌»

---------------------------

ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار‌
ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار

اسلام در مصیبت تو می‌شود یتیم
دین در فراق روی تو بی تاب، بیقرار

ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر
تا روی گنبدت بنشینیم، چون غبار

هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی‌رود
چشمی که شد ز. ماتم تو ابر نوبهار

رفتی و از مدینه‌ی تو رفت دلخوشی
کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار

سر زد پس از تو‌ای به همه خلق مهربان
از امت تو آنچه نمی‌رفت انتظار

هرچند از تو غیر محبت ندیده بود.
اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار

گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در
یاسی که مانده بود ز. باغ تو یادگار

گر می‌گرفت آتش کینه به خانه و‌
می‌رفت سمت پهلوی گل دست‌های خار

آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد
انداخت دور گردن مولا طناب دار

در بین کوچه باز همان دست آمد و
دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار

«محمد علی بیابانی»

سخت است چگونه بنویسم محنت را * آتش زده این زهر تمام بدنت را / آن روز دوشنبه که در خانیتان سوخت * سوزاند تمام دل و باغ و چمنت را

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****