بر باد رفتن رویاهای زندگی با دروغ گویی های نامزد

در موارد متعددی شاهد این ماجرا هستیم که دختر خانم و آقا پسری با هزاران امید و آرزو و رویاهای زیبا، وارد رابطه برای ازدواج می شوند، اما با مشکلاتی مواجه می شوند که ادامه ازدواج ممکن نخواهد بود، اینجاست که آنها رویاهای زندگی خود را بر باد رفته می بینند و دچار غم و اندوه و افسردگی خواهند شد؛ مورد مشاوره ای زیر به این مساله پرداخته و راهکارهای مفیدی را ارائه می نماید.

سوال:
من دختری ۲۱ ساله هستم، در گذشته اتفاقی برایم افتاده است که باعث افسردگی من شده است، پسری که دوستش داشتم و قرار بود به خواستگاریم بیاید دروغهایی به من گفته که اصلاً نمي شود با او ازدواج کنم و خانواده ام هم به همین خاطر مخالفت کردند، آن موقع من به خاطر این موضوع غیر منتظره ای که پیش آمده بود خیلی ناراحت بودم، چون واقعاً با او آرزوی زندگی کردن زیر یک سقف و مرد رویایی ام کرده بودم، این هم بگویم وقتی که فهمیدم خیلی دروغها به من گفته، خیلی گریه کردم، طوری که کارم شده بود نشستن تنها توی اتاق و گریه کردن. الان مدتی از آن ماجرا گذشته و من آن پسر را فراموش نمی کنم، صبح که از خواب بیدار می شوم بی دلیل اولین چیزی که به ذهنم می آید آن پسر و اتفاقهایی است که آن مدت برایم افتاده بود که برایم مثل یک جهنم گذشت. به این هم فکر نکنید که شاید دروغ نگفته است چون مطمئنم گفته است. بعد از آن ماجرا حس می کنم تنهایم، هیچ دوست خوبی هم ندارم که با او درد و دل کنم، فقط احساس می کنم به یک محبت نیاز دارم، می خواهم با کسی که واقعاً من را از ته دل، بدون هیچ دروغی دوست داشته باشد ازدواج کنم. احساس می کنم افسردگی گرفته ام، به خدا از سرزنش کردن خودم و همه چیز خسته شده ام، یک راهکاری به من بدهید، خیلی مشغله ذهنی دارم، دایم با خودم حرف می زنم. ممنون می شوم به من کمک کنید و من را از این حالات روحی نجات بدهید.

پاسخ:
وقتی رویاهایی در ذهن داشته باشید و آن رویاهای زیبا توسط همان فرد رویاهایتان خراب بشود، طبیعی و البته سخت و دردناک است که حس و حال بدی برایتان ایجاد کند، بنابراین این حس و حال شما را درک می کنیم.
اولین نکته ای که مورد تایید می باشد عدم ازدواج با فردی است که دروغگویی به عنوان یک ویژگی و صفت در او ایجاد شده است. معمولاً زندگی با چنین افرادی به همراه تعارضات و ناسازگاریهای فراوانی بوده و ادامه دار نخواهد بود. بنابراین در اولین قدم جهت بهبودی حال خود باید به همین نکته مهم توجه داشته باشید و بدانید که رویاهایتان، با حضور این فرد به هیچ عنوان محقق نمی شد. برای این کار شما باید از تکنیک «جدا سازی رویاها از خواستگار اول» استفاده کنید. با این توضیح که از دست دادن خواستگار به معنای از بین رفتن رویاهایتان نیست. شما خواستگارتان را به خاطر دلیل درست کنار گذاشتید، اما باید آن رویاهایتان را در ذهنتان نگه دارید و با فرد دیگری بسازید. مثلاً اگر شما یک نقشه ساختمان زیبا داشته باشید و قرار باشد آن را بسازید، اگر زمینی که به آن اختصاص داده اید با مشکل مواجه شد، مثلا سیل آمد و زمین شما و خانه های اطراف دچار آسیب شد، آیا مشکل از نقشه هست؟ آیا با آمدن سیل و خراب شدن زمین نقشه هم خراب می شود؟ خیر! اتفاقا خدا را شکر می کنید که قبل از هزینه و پیاده کردن نقشه، این زمین و مکان عیب خودش را نشان داد و شما درصدد پیاده کردن نقشه در جایی دیگر بر می آیید. بنابراین رویاهایتان را برای زندگی آینده با مورد مناسب زنده نگه دارید.
در مورد فراموش کردن این اتفاق، کاری که شما انجام می دهید در واقع کم کردن و کمرنگ نمودن اثر آن است و الا امکان فراموشی وجود ندارد. برای کمرنگ کردن اثر این اتفاق، باید روی مسایل و تبعات منفی قضیه و رفتارهای بد و دروغگویی فرد و در واقع نامناسب بودن رفتارهای آن فرد تمرکز کنید و آن فرد را در ذهن خود متنفر کنید.

این احساس تنهایی و غم، ناشی از سطحی از افسردگی است، که در این زمینه باید چند کار را انجام بدهید:

الف)فعال سازی رفتاری:
شما بررسی کنید ببینید قبل از اینکه این مشکل برایتان پیش بیاید، از چه فعالیتهایی لذت می بردید و چه فعالیتهایی انجام می دادید که الان حوصله انجام آنها را ندارید، پس از شناسایی، سعی کنید یواش یواش آنها را انجام بدهید. همچنین در فعالیتهای خود ببینید کدام یک از آنها حس و حال شما را بهتر می کند، تعداد آنها را بیشتر کنید.

ب)انجام فعالیتهای گروهی:
 تا آنجایی که می توانید در فعالیتهایی که مستلزم مشارکت های گروهی است شرکت کنید.(جمع دوستانه، اقوام، مجالس مذهبی، کلاسها و فعالیتهای مهارتی و هنری و ورزشی و...)

ج)شناسایی افکار ناکارآمد و منفی:
سعی کنید هنگام احساس غم وتنهایی، افکار خود را شناسایی کنید و آنها را بررسی نمایید. هنگامی که احساس غم می کنید، یک سری افکار ناکارمد و منفی به صورت اتوماتیک به ذهنتان می آید و باعث می شود حس و حال بدی پیدا کنید، شما باید آن افکار را شناسایی کنید و آنها را به چالش بکشید و اصلاح کنید؛ برای این کار هنگامی که دچار غم می شوید از خودتان سوال کنید «همین الان که احساس غم می کنم چه چیزی از ذهنم گذشت؟» مثلا ممکن است در ذهنتان بیاید که من چقدر بدبختم، هیچ وقت شانس ندارم، زندگیم سیاه شد و... برای این مساله پیشنهاد این است که به شما یک کتاب معرفی کنیم و بر اساس آن تمارین و تکالیف را انجام بدهید، اما عمل کردن به آن نیاز به اراده قوی و پیگیری مداوم و سماجت در کار دارد.  کتابی که در این زمینه برای شما پیشنهاد می کنیم، کتاب «از حال بد به حال خوب»، تالیف دیوید برنز هست که به فارسی ترجمه شده است، این کتاب به صورت درمان شناختی رفتاری می تواند به شما کمک کند .

د)تغییر نوع نگاه تان به مشکل:
برخی از افراد وقتی یک مشکل برایشان پیش می آید، آن را شکست و تهدید می بینند و درمانده شده و خود را در یک غم و مصیبت فرو می برند، اما برخی دیگر نگاهشان به مشکل نگاه فرصت است و وقتی مشکلی برایشان پیش می آید، آن را فرصتی برای موفقیت های بعدی می بینند و در واقع شعارشان این است که شکست پل پیروزی است و به دنبال حل مساله هستند. شما هم نوع نگاهتان به مشکل تغییر بدهید و شکست را پل پیروزی بدانید.

ه)استفاده از تکنیک زمان خاص:
 برای اینکه بتوانید ذهنتان را کنترل کنید، باید یک زمان مشخصی به مدت ۱۵تا۲۰ دقیقه برای خودتان انتخاب کنید، مثلاً ساعت هفت تا هفت وربع، این زمان می شود زمان مخصوص مرور افکار و نگرانی ها و رویاپردازی ها، حالا هروقت هر فکری که به ذهنتان آمد و شما را نگران یا آشفته کرد، یا به صورت کلی ذهنتان را درگیر کرد، به خود بگویید این فکر را در زمانی که مشخص شده بررسی می کنم، باید در مقابل افکاری که در غیر از زمان خاص توی ذهنتان می آید مقاومت کنید و در صورت نیاز از تکنیک پرت کردن حواس استفاده کنید، مثلا شمارش معکوس از هزار به صورت سه تا سه تا و یا مرور یک شعر از آخر به اول و... البته می توانید خلاصه افکارتان را یادداشت کنید تا در زمان مخصوص بررسی کنید. این تمرین را باید هر روز انجام بدهید.

و)توجه به معنویات و یاد خدا:
گاهی اوقات دوری از خدا و معنویات به انسان احساس غم و تنهایی دست می دهد، می توانید با برقراری ارتباط بیشتر با خدا و اهل بیت و شهدا و داشتن برنامه های معنوی نیز بر این حس غلبه کنید و حس خوبی پیدا کنید.

موفق باشید.