-احترام به پدر و مادر در نهج البلاغه،داستان در مورد احترام به پدر و مادر،شعر در مورد احترام به پدر و مادر.
باز قصه همیشگی!! باز شروع شد!! این کار انجام بده، اون کار انجام نده. ناسلامتی ما هم برای خودمون کسی هستیم. خوب من چیکار کنم فوتبال مورد علاقه ام رو دیر وقت نشون میدن؟
مگه من مقصرم که دوتا آدم بیشتر توی محل نیست که من باهاشون رفاقت کنم؟ خُب چقدر درس بخونم؟ بابا کامپیوتر هم که باشی یکی دو ساعت باید بری حالت استند بای!
اما این هم بگم که دیوونشونم به خدا، میمیرم برای جفتشون، حاضر نیستم یه تار مو ازشون کم بشه.
ولی خُب بعضی وقتها داستان دارم باهاشون. آقاجون که داستان من با مامان و بابا رو هر روز میدید و میخندید بهم گفت: اگر یک میوه رسیده وشیرین و آبدار باشه، نیازی نیست کسی بگه این میوه رو بخور چون خود شیرینی آدم وسوسه میکنه برای خوردن. اگر هم یه میوه تلخ باشه، نیاز نیست کسی بگه نخور چون خود تلخی کسی دوست نداره. ولی وقتی دکتر میخواد مریضش خوب بشه، میگه این داروُ با اینکه تلخ هست باید بخوری. یا میگه وقتی سرما خوردی خربزه با اینکه شیرین هست نباید بخوری. حالا پدر و مادر مگه از دکتر دلسوزیشون کمتره؟
پدر و مادرها فقط نگران هستن، همین.