حامد محمدی سازنده فرشتهها باهم میآیند، بهعنوان نویسنده طلا و مس، آنچنان به زندگی و روحیات شخصیت اصلیاش نزدیک میشود و چنان جزئیات ظریفی را در رابطه عاشقانه او به تصویر درمیآورد که این فیلم، بهجای آنکه جنجالی باشد به اثری مهم و تأثیرگذار تبدیل میشود
ساخت فیلم با موضوع روحانیت در سینمای ایران چندان متداول نیست. حامد محمدی سازنده فرشتهها باهم میآیند که نویسندگی طلا و مس را در کارنامه خود دارد، آنچنان به زندگی و روحیات شخصیت اصلیاش نزدیک میشود و چنان جزئیات ظریفی را در رابطه عاشقانه او به تصویر درمیآورد که این فیلم، بهجای آنکه جنجالی باشد به اثری مهم و تأثیرگذار تبدیل میشود. اثری که در پس قصه زندگی ساده یک طلبه، بنیانهای اخلاقی و دینی یک جامعه را به چالش میکشد.
فرشتهها باهم میآیند داستان زندگی طلبهای جوان به نام احمد با بازی جواد عزتی است که زندگی ساده و محقری را با همسرش لیلا که باردار است (با بازی نازنین بیاتی) میگذراند. احمد به جز تحصیل در حوزه، برقکاری ساختمان هم انجام میدهد تا چرخ زندگیاش را بچرخاند. لیلا و احمد با وجود فقر و تنهایی در تهران، زندگی عاشقانهای دارند و در انتظار به دنیا آمدن اولین فرزندشان هستند تا اینکه مشخص میشود که لیلا سهقلو باردار است. همین موضوع مشکلات مالی زندگی آنها را بیشتر میکند و احمد را وادار میکند تا علیرغم میلش، پیشنهاد بازی در یک فیلم را بپذیرد.
نیمه ابتدایی فیلم ترسیم جزئیات زندگی احمد و لیلا است. خانه کوچک اما خوش آب و رنگ آنها و تلاش خالصانه احمد برای مهیاکردن زندگی بهتر برای همسرش با ورود به زندگی خصوصی او به تصویر درمیآید.
رابطه احمد با صاحبخانه و دخترش، رابطه این قشر را با جامعهای بزرگتر به تصویر میکشد. صاحبخانه هر بار به احمد برمیخورد از او میخواهد برایش کاری در یکی از ادارات دولتی انجام دهد و یا استخاره اورژانسی می خواهد، دختر صاحبخانه هم که درگیر طلاق است نفرتی آشکار نسبت به احمد را از خود نشان میدهد. چنین تقابلی توهم عامه مردم در مورد زندگی یک طلبه را تغییر میدهد.
مشکل اصلی این فیلم عدم توانایی در بسط درست و کامل به داستانهای فرعی است. در داستان هنرپیشهگی احمد و هم بازی شدنش با یک خانم ترسیم درستی نداشته و در رسم کلی به داستان اصلی گره نمیخورد، یا داستان مریضی یکی از سه قلوها، و همین طور عدم ارتباط این دو با خانوادههای خود و یا عدم ارتباط احمد با دیگر طلاب از نقاط ضعف این فیلم است.
نویسنده و کارگردان سعی در نشان دادن زندگی پر از مشکل یک طلبه جوان دارد و همه تلاش این گروه فیلم سازی نیز برای رسیدن به چنین مسئلهای است و در قصهگویی این اثر پیشرفتی حاصل نمی شود.
داستان این فیلم شروع جذاب و متفاوتی دارد ولکن در نقطهی پایانی همان میشود که در طلا و مس بود. در سکانس پایانی طلبه به جای حضور در کلاس درس به اخلاق عملی می پردازد و این نشان از خلوص و قربت طلبه دارد که هم ساده و هم پیش پا افتاده است. باید معترف بود که مفهوم اصلی سکانس پایانی هر دو فیلم یکی میباشد ولی پایان بندی فرشتهها با هم میآیند عاشقانهتر و شاعرانهتر میباشد.
همچنین همبازی شدن جواد عزتی با نازنین بیاتی به عنوان یک زوج، بسیار دلچسب و جذاب از کار درآمده و نبوغ و خلاقیت عزتی به علاوه سادگی و شیطنت بیاتی و تعلق خاطر هر دوی ایشان به کاراکترها، فضایی زیبا، آرام و دوست داشتنی را خلق می کند.
صبر و استقامت در برابر مشکلات از سوی طلبه و خانواده او نیز در این فیلم به زیبایی در قاب تصویر در آمده است.
نگاهی که این فیلم به مسئله فرزندآوری دارد برخلاف نظر عموم منفی است و این نکته در صحنه حضور احمد و لیلا برای سونوگرافی به صورت کامل مشهود است، فیلمساز این مسئله را برای خانواده طلبه جایز میداند ولی برای بقیه مردم خیر.
ساخت فیلم با موضوع روحانیت در سینمای ایران چندان متداول نیست.