-
شاید شما در حال گام برداشتن روی خرابههای بهجامانده از یک تمدن ازدسترفته باشید، اما مردگان در حال هشدار دادن درباره خطرات ناشی از این تکبر هستند: ارواحی که تونلهای مترو را تسخیر کردهاند، یادآور میشوند که اگر این مسیر را ادامه دهید چه اتفاقی خواهد افتاد؛ مسیر داخل این تونلهای پر پیچوخم که مثل یک باور سیاسی است، چرخهای باطل را رقم میزنند.
ازطرف دیگر، مرحلهای بازی در کاسپین قرار دارد. همان دریای خزر که البته بعد از انفجار بمب هستهای، قسمتی از آن خشک شده. سمتی از آن منطقه در ایران قرار دارد. مردم آن منطقه، افرادی مذهبی و فرقهگرا هستند و همچنین آدمخوار هستند.
مترو اکسدوس یا مترو مهاجرت، یک بازی ویدئویی در سبک تیراندازی اولشخص است که توسط (۴ ای - گیمز) ساخته شده، و بهوسیلهٔ دیپ سیلور در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۱۹ برای pc ، پلیاستیشن 4 و xbox one منتشر شد. داستان مترو اکسدوس اقتباسی از رمانهای مترو ۲۰۳۵ و مترو ۲۰۳۳ اثر (دیمیتری گلوخوفسکی) است، و رخدادهای آن پس از متروی (آخرین نور) دنبال میشود.
بررسی داستان بازی:
داستان مترو اکسدوس در مسکو پایتخت کشور روسیه دنبال میشود. جایی که دنیا بعد از انفجارهای هستهای نابود شده و کلی از موجودات جهشیافته به دلیل ارتعاشات رادیواکتیو به وجود آمدهاند. کاراکتر اصلی بازی درست مثل نسخههای قبلی به جوانی به اسم آرتیوم مربوط میشود. آرتیوم در نسخهٔ قبلی توانسته بود جلوی دستیابی نیروهای کمونیسم به انبار اسلحه D6 را بگیرد.
بعدازاین اتفاق او با یکی از سربازهایی که به او کمک میکرد و علاقهای هم بینشان ایجاد شده بود یعنی آنا ازدواج میکند.
این دو نفر در راهروهای مترو زندگی خودشان را شروع میکنند. اما آرتیوم همیشه با خودش فکر میکرد که لیاقت مردمش این نیست که توی زیرزمین و بهدوراز نور خورشید زندگی کنند برای همین همیشه دوست داشت به سطح زمین برود و آرزو میکرد روزی پیدا بشود که انسانها دوباره بتوانند روی سطح زنگی کنند. آرتیوم برخلاف میل آنا و پدرزنش (میلر) که یکی از فرماندههای ارشد دنیای مترو است به سطح زمین میرفت تا بتواند دنبال راهی بگردد تا حیات انسانها را دوباره برگرداند. یک روز همراه آنا به یکی از مناطقی که تحت کنسول گروه (هانزا) ، وارد میشوند. هانزا اسم قویترین گروهی است که در مسکو قرار دارد و گروههای کوچکتر مثل گروه آرتیوم سعی میکنند با آنها در گیر نشوند. این دو نفر از روی بلندی تلاش میکنند یک سیگنال رادیویی به سمت بقیه دنیا بفرستند تا بفهمند کسی هنوز زنده مانده یا نه. علیرغم تلاشی که میکنند هیچ پاسخی دریافت نمیکنند برای همین برمیگردند. وقتی در مسیر برگشت به خانه هستند میبینند که قطاری در سطح مسکو حرکت میکند این دو نفر خیلی تعجب میکنند و برای همین تصمیم میگیرند دنبال قطار بروند تا ببینند مقصدش کجاست. آنها سوار ماشین میشوند تا از ماجرا سر در بیاورند. در ماشین سربازهای هانزا هستند. در ضمن آنجا با دونفره دیگر هم آشنا میشوند که ادعا میکنند از اهالی مسکو نیستند این یعنی بیرون شهر هم حیات انسانها وجود دارد. سربازهای هانزا آن دو نفر غریبه را میخواهند اعدام کنند که آرتیوم برای دفاع از آنها تیر میخورد و پرت میشود پایین اما او از این حادثه جان سالم به در میبرد و بعد تصمیم میگیرد دنبال سربازها برود و آنها را نجات دهد. آرتیوم به مقر (هانزا) میرود و بعد با یک کارگر به اسم (یرماک) آشنا میشود که قبول میکند به او کمک کند. این دو نفر به مسیر ادامه میدهند.
آنجا متوجه میشوند که هانزا از پارازیت ماهوارهای استفاده میکردند تا هیچکس نتواند با خارج از مسکو ارتباط برقرار کند. حالا متوجه میشویم کلی شهر در اقصینقاط روسیه وجود دارد که در آنها هم انسانها زندگی میکنند بالاخره آن ها آرتیوم و یرماک، میتوانند یکی از قطارهای هانزا را بدزدند و از آنجا فرار کنند. وقتی که قطار از ایستگاه خارج میشود. یک تیم به رهبری پدر آنها یعنی میلر حمله میکنند اما خیلی سریع متوجه میشوند که این سارقها خانوادهاش هستند. مشخص می شود که میلر برای هانزا کار میکرده.
آرتیوم میفهمد که قطعاً هانزا او را اعدام میکنند و برای همین متوجه میشود که بهترین کار این است که همگی از مسکو فرار کنند. در ادامه این مسیر میگوید کلی از شهرهای روسیه بمب باران شده است. جنگ تمام نشده و نیروهای ناتو به خاک روسیه آمدند تا آن را اشغال کنند.
برای اینکه کاری کنند که مسکو دیگر بمباران نشود، مسئولهای شهر یک پارازیت قوی ایجاد کردند تا کسی نتواند چه از مسکو به بیرون و چه از بیرون به مسکو پیام دهد. اینطوری همه فکر میکردند مسکو نابود شده. بعد از آن میلر میگوید دولت روسیه پناهگاه ساخته که در آن قرار شده روسیه را دوباره از نو بسازند. آرتیوم با رادیو میتواند یک سیگنال دریافت کند که محل (آرک) را نشان میدهد. آرک همان پناهگاهی است که میلر درموردش صحبت میکرد. او تصمیم میگیرد که به سمت آرک برود و به دولت بگوید که مسکو هنوز زنده است. آنها با قطار به مسیر ادامه میدهند و به جایی میرسند که راه بسته شده. آنها با آرتیوم اطراف را میگردند و میفهمند که اینجا توسط یک فرقه مذهبی اداره میشود. آنجا یک مادر و دختر را پیدا میکنند و آنها را به سمت قطار میبرند تا نجاتشان بدهند. در ادامه آرتیوم راه قطار را باز میکند و آنها توسط گاز سمی مسموم میشوند. آنها قطار را راه میاندازند و به قسمت ورودی آرک میرسند. در راه کلی ماشین است که نشان میدهد مردم از همه جای کشور به اینجا میآمدند.
میلر افرادش را به داخل آرک میبرد و بعد به سمت مقر اصلی میرود تا وضعیت مسکو را به وزیر دفاع گزارش بدهد. میلر با شوقوذوق همه چیز را به مقامات توضیح میدهد ولی مشخص میشود همه اهالی آرک به آدمخوار تبدیل شدند و این سه نفر را دستگیر کردند. یک دکتر آنها را با خودش میبرد و میگوید همه کابینه دولت آدمخوار شدهاند اما بهموقع افراد میلر میآیند و میتوانند آن و آرتیوم را نجات بدهند. آرتیوم سراغ آنا میرود و او را آزاد میکند اما دکتر میگوید وضعیت آنا به حدی وخیم است که حتی به دردخورده شدن هم نمیخورد اما همین موقع آنا، او را میکشد. بعد او پیش میلر میرود واو از دخترش معذرتخواهی میکند و میگوید این افراد بیست سال است که مردم را میخوردند.
آنها یک نقشه پیدا میکنند یک مرکز ماهوارهای را در نزدیکی دریاچه کاسپین که همان (دریاچه خزر) را نشان میدهد. آنها تصمیم میگیرند به این منطقه بروند تا با استفاده از ماهواره بتوانند بقیه بازماندهها را پیدا کنند تا بتوانند پیش آنها بروند. حالا میلر کاملاً از دولت روسیه ناامید شده و فکرمی کند همه چیز تقصیر اوست. در اینجا وضعیت آنا بدتر میشود. در راه یک ماشین آنها را میبیند و خیلی از آنها دور میشود. آرتیوم دنبال ماشین میرود و بعد از کشتن راننده سوئیچ را از او میگیرد در ادامه به یک زن کمک میکند و او میگوید دریای خزر کاملاً خشک شده و حالا فردی به نام باران اینجا حکمرانی میکند و مردم را به بردگی میگیرد چون آرتیوم به این زن کمک کرده آن هم قبول میکند که افراد میلر را به سمت مرکز ماهوارهای راهنمایی کند.
در راه آن زن میگوید دریا 10 سال است که خشک شده و مادرش در مرکز ماهوارهای کار میکرده در مرکز ماهوارهای آرتیوم جسد مادر آن زن را پیدا میکند که حالا تبدیل به یک اسکلت شده. سپس او میتواند یک نقشه از ماهوارهها را به دست بیاورد. حالا شما به مردم محلی کمک میکنید برایشان از مقر بارن آب میدزدید و حتی خود او را هم میکشید.
با بهدستآوردن این نقشه جدید تیم به سمت مختصات آن حرکت میکند اما در راه وضعیت آنا خیلی بدتر میشود بهطوریکه خون سرفه میکند که نشان میدهد حالش اصلاً خوب نیست. آرتیوم و یکی از دوستانش به اطراف فرستاده میشوند تا موقعیت را بررسی کنند اما در راه وسیله نقلیهشان در راه میافتد و از هم جدا میشوند. یک زن محلی آرتیوم را نجات میدهد.
آن منطقه بین دو گروه تقسیم شده. یک گروه که از راهکارهای خشن استفاده میکنند یعنی دزدهای دریایی و یک گروه که آرام هستند یعنی پیش غرا بالها. درهرحال آرتیوم میفهمد که سد در منطقه وجود دارد و هر لحظه ممکن است فروبریزد و همهجا را سیل ببرد. آرتیوم دوست خودش را پیدا میکند و درمورد ریزش سد به محلیها هشدار میدهد. بعد این دو نفر دوباره بهقطار میروند. متأسفانه وضعیت هر لحظه دارد بدتر میشود و دارویی که به آنا دادهاند فایدهای نداشته. گروه، یک جلسه برگزار میکنند و یکی میگوید که در یک شهری دارویی وجود دارد که میتواند به درمان آنا کمک کند. میلر و آرتیوم تصمیم میگیرند که تنهایی به شهر نفوذ کنند و دنبال دارو بگردند. در راه مشخص میشود که این شهر تحت بمباران شدید قرار گرفته وکسی زنده نمانده.
در اینجا این دو نفر موفق میشوند یک پسر کوچولو پیدا کنند که ازقرارمعلوم آخرین بازمانده شهر است. او میگوید پدرش نقشه داشت که مناطق امنی را که میتوان در آنها حیات دوباره به پا کرد را، نشان میداد. این نقشه در قسمتی از شهر مخفی شده. اینجا میلر تصمیمی میگیرد دنبال نقشه بگردد و آرتیوم سراغ دارو میرود. خوشبختانه آرتیوم میتواند دارو را پیدا کند اما توسط جهشیافتهها بهشدت زخمی میشود و تحت تشعشعات رادیواکتیو قرار میگیرد. بعد او همراه با میلر و کیرل به سمت قطار برمیگردند اما در راه میلر میمیرد چرا که او یک سرم ضد رادیواکتیو که قرار بود برای خودش باشد را به آرتیوم میدهد. در قطار بقیه اعضای گروه، خون به آرتیوم اهدا میکنند تا تحت عمل قرار بگیرد. سپس آنا دارو را مصرف میکند و بهبود پیدا میکند. آنها با اطلاعات نقشه به سمت دریاچه بایکال میروند که یک منطقه امن و عالی برای حیات محسوب میشود. سرنوشت نهایی آرتیوم به تصمیمهایی که در بازی گرفتید بستگی دارد. اگر در مراحل قبلی از روشهای خشن استفاده کرده باشید او میمیرد و بعد آنا و بقیه برای آرتیوم و میلر خاکسپاری برگزار میکنند. اما اگر شما از روشهای انسانهای دوستانه استفاده کرده باشید آرتیوم زنده می ماند، میلر را دفن میکنند و بعد آرتیوم تصمیم میگیرد به مسکو برگردد و واقعه در مسکو را به بقیه مردم بگوید.
یکی از نکات بازی حضور دوبارهٔ انسانها بدون ماسک اکسیژن در سطح زمین است که این یک تحول بزرگ در دنیای مترو به شمار میرود.
نقد بازی:
داستانهای پسا - آخرالزمانی آمریکایی - بهخصوص در بازیهای ویدئویی - عمدتاً بازیگوشانه و گاه خوشبینانه هستند. دراینبین اما پسا - آخرالزمان روسی (گلوخوفسکی) به شکل بیرحمانهای هولناک است. سری مترو ضمناً از دست گذاشتن روی موضوعات دشوار هراسی ندارد.
در بازی مترو میتوانید شأن انسانی را از آدمیزادها گرفته و آنها را به قتل برسانید.
در هرجایی که زامبیها محبوبیت دارند، محبوبیتشان به این خاطر است که مردم از قوانین خسته شدهاند. زامبیها یک دروغ شگفتانگیز هستند که به شما اجازه میدهند مغز همسایهتان را به شکلی مشروع، له کنید؛ زیرشان انسانی از آنها گرفته شده. این یک آزادی کامل از محدودیتهای قانونی است که موجودات فانی باید به آنها احترام بگذارند.
از طرفی بازی مترو تفسیری از علت پشت خوشحالی روسیه از الحاق کریمه و جنگی که روسیه علیه اکراین راه میاندازد است.
«بازی مترو بهنوعی یک تلاش برای کشف آن بود که چطور و چرا ما پذیرش دروغهای آسان را بهمواجهه با حقایق سخت ترجیح میدهیم؟».
نکته اصلی بازی مترو اکسدوس این است که چرا - و این استعاره اصلی کتاب مترو هم است - ما ترجیح میدهیم در یک پناهگاه لعنتی زندگی کنیم؟ چرا نمیخواهیم بیرون برویم و چشمانمان را باز کنیم و ببینیم که آن بیرون زندگی جریان دارد؟ داستان مترو دقیقاً در این باره است. در بازی این کشف صورت میگیرد که زندگی آن بیرون جریان دارد و آنها باید همین حالا کشفش کنند.
سازنده بازی مترو اکسدوس از فرصتش برای طرح بیانیههای سیاسی در سری بازی مترو استفاده کرده است. پیامی که بازی میخواهد برساند این است که تمام رژیمهای تمامیتخواه مثل هم هستند و میخواهد کاری کند که گیمرها - و همچنین خوانندگان کتاب مترو - هنگامی که یک پروپاگاندای رسمی به دنبال تأثیرگذاری بر آنها است، حساستر باشند. کاری که میخواهد انجام دهد اجبار مردم به تفکر و زیر سؤال بردن حقایق آسان است.
شاید شما در حال گام برداشتن روی خرابههای بهجامانده از یک تمدن ازدسترفته باشید، اما مردگان در حال هشدار دادن درباره خطرات ناشی از این تکبر هستند: ارواحی که تونلهای مترو را تسخیر کردهاند، یادآور میشوند که اگر این مسیر را ادامه دهید چه اتفاقی خواهد افتاد؛ مسیر داخل این تونلهای پر پیچوخم که مثل یک باور سیاسی است، چرخهای باطل را رقم میزنند.
ازطرف دیگر، مرحلهای از بازی در دریای کاسپین و منطقه ای از ایران قرار دارد. همان دریای خزر که البته بعد از انفجار بمب هستهای، قسمتی از آن خشک شده.
مردم آن منطقه، افرادی مذهبی و فرقهگرا و آدمخوار هستند.
نکته قابلتوجه این است، وقتی با قطارتان به آن منطقه میرسید، شخصی سوار بر ماشین وقتی میفهمد که خارجی هستید، با به فرار میگذارد و حتی تلاشی هم نمیکند که بفهمد ما انسانهای خوبی هستیم یا نه. در واقع بازی، ایرانیها را در این صحنه، مردمی منزوی نشان میدهد که از هرگونه صحبت و مذاکره با افراد خارجی دوری میکنند. همچنین رئیس آن منطقه، زنی با پوششی بر روی سر که روی دستانش علامات مذهبی و فرقه گرایانه ای اوجود دارد و او مردم آن منطقه (ایران) را به بردگی میگیرد!
داستان مترو اکسدوس در مسکو پایتخت کشور روسیه دنبال میشود. جایی که دنیا بعد از انفجارهای هستهای نابود شده و کلی از موجودات جهشیافته به دلیل ارتعاشات رادیواکتیو به وجود آمدهاند. کاراکتر اصلی بازی درست مثل نسخههای قبلی به جوانی به اسم آرتیوم مربوط میشود. آرتیوم در نسخهٔ قبلی توانسته بود جلوی دستیابی نیروهای کمونیسم به انبار اسلحه D6 را بگیرد.