نمی‌خواهم تشیع خود را آشکار کنم چگونه با سنی ها تعامل کنم؟

13:09 - 1400/07/04

امام صادق فرمود: بر تو باد به تقواى خدا و ورع و کوشش و راستى گفتار و اداء امانت و حسن خلق و نیکى با همسایه. و مردم را با غیر زبان به مذهب خود دعوت کنید (یعنى رفتار شما شیعیان باید طورى باشد که مخالفینتان بگرویدن مذهب شما مایل شوند) و زینت ما باشید.

نمی‌خواهم تشیع خود را آشکار کنم چگونه با سنی ها تعامل کنم؟

پرسش: نوجوانی 14 ساله‌ام، اگر چه از جهت سن کم سن و سالم، ولی از نظر رشد فکری گمان می‌کنم بزرگ باشم. در کشور قطر زندگی می‌کنم، جمعیت شیعه در این کشور نسبت به سنی بسیار کم است. در مدارس این کشور مسائل مذهبی اهل سنت تدریس می‌شود، در مدرسه‌ای بسیار خوب درس می‌خوانم؛ چون می‌خواهم به مدارج بالای علمی برسم. مشکل من این است که چگونه با جوانان دیگر این مدرسه که سنی هستند تماس و برخورد داشته باشم، در حالی که من شیعه‌ام.

|آنها به شیعه علاقه ندارند، البته نمی‌دانند که من شیعه‌ام، اساساً آنان مذهب شیعه را نمی‌شناسند. بنده قصد دارم، شیعه و امام حسین(ع) را به آنها معرفی کنم و بگویم چرا شیعه برای امام حسین(ع) به سر و سینه می‌زند.

نگاه آنها به شیعه، نگاه خوبی نیست. آنان شیعه را دیوانه می‌دانند؛ چرا که می‌گویند شیعه بدون دلایل با آلات آهنی و فلزی خود را مجروح می‌کند، یا برای امام حسین(ع) با آهن به سر و صورت خود می‌زند و ... البته آنها نمی‌دانند امام حسین(ع) چه شخصیتی است. دوست دارم همه چیز را برایشان بیان کنم، اما آنها این مسئله را درک نمی‌کنند. می‌ترسم وقتی این مسئله را بیان کردم و گفتم که من شیعه‌ام، دیگر با من حرف نزنند! به من نگویید که با دوست دیگری حرف بزن؛ چرا که در این‌جا همه جوانان شبیه هم هستند.

به عنوان نمونه زمانی که به آنها می‌گویم: می‌شود نماز ظهر و عصر را با هم خواند به من می‌خندند و می‌گویند این حرف شیعه است. در این لحظه به من شوک دست می‌دهد و نمی‌دانم چه بگویم! آیا به آنها بگویم بلی من شیعه‌ام یا نه، یا این که ساکت بمانم مثل همیشه، در کارم حیرانم، چکار کنم؟
برای این‌که نه امکان دارد صریحاً اعلام کنم، و نه امکان دارد ساکت بمانم.

شما می‌گویید چه کار کنم. با علم به این‌که اگر به آنها بگویم من شیعه هستم، مدیر مدرسه به زودی می‌فهمد و می‌ترسم این سبب شود تا این‌که مرا از آن‌جا اخراج کنند و برای آینده من خوب نیست، به نظر شما من چکار کنم.

پاسخ:
مسئله ای که در متن سؤال به آن اشاره شد، از چند جهت قابل بحث و بررسی است:

1. به نظر می رسد تعامل و برخورد با دیگران و گفت و گو با آنها در صورتی که به ایجاد مشکل و گرفتاری و دردسرهای بی فایده منجر شود، ضروری نباشد. همچنان که ضروری نیست انسان مستقیماً و رو در رو وارد جدال و گفت و گو شود.

بسا انسان می تواند غیر مستقیم و با واسطه، در این گونه مباحث شرکت کند و مسائل اختلافی را به صورت این که گروهی نیز در این مسئله نظرشان این است، یا برخی نیز در باره این موضوع عقیده ای دیگری دارند و ... با آنها بحث و گفت و گو کرد. چنان که سیره و روش عملی پیامبران در بسیاری از موارد این گونه بوده است.

از جمله آنها حضرت ابراهیم (ع) است زمانی که برایش این امکان به وجود آمد که به صورت غیر مستقیم گفت و گو کند و معتقدات خود را به مردم القا و ابلاغ کند بدون این که با آنها به صورت مستقیم وارد گفت و گو و مجادله شود، این کار را کرد. آیات قرآن درباره این مهم چنین می فرماید: "چون شب او را فروگرفت، ستاره‏‌اى دید.

گفت: این است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم" * "آن گاه ماه را دید که طلوع می‌‏کند. گفت: این است پروردگار من. چون فروشد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننماید، از گمراهان خواهم بود" * "و چون خورشید را دید که طلوع مى‏کند، گفت: این است پروردگار من، این بزرگتر است.

و چون فروشد، گفت: اى قوم من، من از آنچه شریک خدایش مى‏دانید بیزارم" * "من از روى اخلاص روى به سوى کسى آوردم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من از مشرکان نیستم".[1]

همچنین در روایات آمده که ائمه (ع) در برخی از مواقع به صورت مستقیم وارد مناقشه و گفت و گو نمی شدند، بلکه گاهی سکوت اختیار می کردند تا زمینه مهیا شود و زمینه فتنه و درگیری از بین برود، آن گاه نظر خود را در مورد آن مسئله بیان می کردند.

بهترین شاهد این مطلب، عملکرد حضرت امام رضا (ع) درباره خلق قرآن است که در زمان آن حضرت به وجود آمد. حضرت هنگامی که دید این مسئله، یک مسئله سیاسی شده، نه علمی، سکوت را بر بیان ترجیح داد؛ چرا که دید وارد شدن در بحثی علمی که در فضای درگیری زور و قتل است، فایده ای ندارد.[2]

باید توجه داشت که این روش و عملکرد حضرت ابراهیم (ع) با مشرکان و بت پرستان بوده است. در حالی که اهل سنت برادرانی دینی ما هستند، ما با آنها و آنها با ما در مهم ترین اعتقادات دینی و اصول عقاید؛ مانند توحید، نبوت و معاد مشترک هستیم، این اولاً.

ثانیاً: اهل بیت و امامان معصوم (ع) ما همواره ما را به فضایل اخلاقی و علمی سفارش کرده اند که سزاوار است ما به آنها ملتزم باشیم. خواست آنها این بود که ما در علم، اخلاق، پرهیزکاری، تقوا و ... الگو باشیم تا این که با اعمال خود، (نه با زبان) مردم را دعوت به حق و خوبی ها کرده باشیم.

مرحوم کلینی در این باره روایات فراوانی را نقل کرده است که ما در این جا به عنوان نمونه به دو مورد اشاره می کنیم:

1. اسامه می گوید از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: "بر تو باد به تقواى خدا و ورع و کوشش و راستى گفتار و اداء امانت و حسن خلق و نیکى با همسایه. و مردم را با غیر زبان به مذهب خود دعوت کنید (یعنى رفتار شما شیعیان باید طورى باشد که مخالفینتان بگرویدن مذهب شما مایل شوند) و زینت ما باشید و ننگ ما نباشید. و بر شما باد به طول دادن رکوع و سجود؛ زیرا چون یکى از شما رکوع و سجود را طول دهد، شیطان از پشت سرش بانگ زند و بگوید: اى واى، که این اطاعت کرد و من نافرمانى و این سجده کرد و من سرپیچى (هنگامى که بسجده در برابر آدم مأمور گشتم".[3]

2. از على بن ابى زید از پدرش، گفت: من نزد امام صادق (ع) بودم که عیسى بن عبد الله قمى نزد او آمد و به او خوش آمد گفت: و او را نزد خود نشانید و سپس فرمود: "اى عیسى بن عبد الله، از ما نیست کسى که در شهرى باشد که 100 هزار و اندى در آن هستند و یکى در آن شهر از او پارساتر باشد؛یعنى از مخالفان مذهب شیعه؛ زیرا خود شیعه شاید که بر هم برترى داشته باشند".[4]

اگر ما چنین باشیم، چهره زیبایی از اسلام و از مکتب اهل بیت (ع) به مردم دنیا نشان داده ایم. لذا انتظار می رود ما خود را در تمام زمینه های اخلاقی، علمی، عقیدتی، فرهنگی و ... با خواسته ها و سفارش های ائمه (ع) هماهنگ کنیم.

ثالثاً: ما نیازمند شناخت حقیقی و واقعی تشیع هستیم. در واقع شناخت تشیع همان شناخت اسلام طبق مکتب اهل بیت (ع) است. وقتی این چنین شد و ما تشیع را این گونه شناختیم، راه هدایت و طریق حق به صورت صحیح فرا روی ما ترسیم می شود، در این هنگام نسبت به دین از زوایای مختلف شناخت پیدا کرده ایم.

این (روش) در واقع مستند به حدیث ثقلین است که پیامبر اکرم (ص) در آن راه امت را پس از خود ترسیم نموده، تا مردم بعد از رحلت آن حضرت گرفتار انحراف و گمراهی نشوند. پیامبر (ص) در این باره فرمود: "مانا من شما را ترک می کنم در حالی که در میان شما دو گوهر گرانبها به امانت گذاشته ام، هنگامی که به آنها تمسک جویید هرگز بعد از من دچار گمراهی نخواهید شد.

یکی از دیگری با عظمت تر و با ارزش تر است. کتاب خدا (قرآن) ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین کشیده شده است و عترت و اهل بیتم، این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا این که در حوض کوثر بر من عرضه شوند، بنگرید چگونه این دو را گرامی می دارید.[5]

رابعاً: یکی از مسائل ضروری شناخت نقاط اشتراک بین مذاهب، همچنین شناخت نسبت به چیزهایی است که باعث تفرقه و جدایی می شود. اعم از این که این علل و اسباب سیاسی، یا تعصب های مذهبی و یا اجتهادات علمی باشد. بنابراین، اگر اسباب و عوامل اختلافات را شناختیم، توان علاج و راه کارهای آن را به صورت دقیق خواهیم یافت.

به عنوان نمونه، می پردازیم به مثالی که در متن سؤال (جمع بین دو نماز) به آن اشاره کردید:

آنچه که از متن سؤال ظاهر می شود، این است که شما دیدگاه اهل سنت را در این مسئله نمی دانید. شما اگر نظر برادران اهل سنت و روایات وارده از طریق آنان را در این مسئله می دانستید! آن وقت به هم کلاسی هایت می گفتی که این مسئله (جمع بین صلاتین) فقط نظر شیعه نیست، بلکه در این موضوع ده ها روایت در منابع معتبر اهل سنت آمده است که تأیید می کند که رسول خدا (ص) بدون هیچ عذری در وقت فراغ بین دو نماز جمع کرده است.

در این جا به ذکر یک روایت اکتفا می کنیم: از ابن عباس نقل شده است که رسول خدا (ص) نماز ظهر و عصر، همچنین مغرب و عشا را در غیر خوف و سفر، جمعاً خوانده است.[6]

ابن عباس در علت این کار می گوید: علت این که پیامبر (ص) این کار را انجام داد، این است که کسی از پیروانش دچار حرج و مشکل نشود.[7] همچنین وقتی به تفسیر آیه:- "از هنگام زوال خورشید تا آنگاه که تاریکی شب فرا میرسد نماز را برپای دار و نیز نماز صبح گاه را، و نماز صبح گاه را همگان حاضر شوند".[8]-

نگاه می کنیم می بینیم که یکی از بزرگان اهل سنت، ذیل تفسیر آیه می گوید: این آیه وقت های نماز را به سه وقت تقسیم کرده نه پنج وقت.[9]

این گونه است مسئله نهضت امام حسین (ع). پس زمانی که ما ارزش قیام عاشورا را شناختیم و نقش اصلاحی نهضت حسینی را در تحول جامعه اسلامی و در مقابله با انحرافات اموی دریافتیم، و اگر دانستیم که چگونه قیام عاشورا را معرفی و درست از آن دفاع کنیم، در این هنگام معلوم می شود که مسئله امام حسین (ع) مسئله سر و سینه زدن نیست؛ چرا که در حقیقت این هدف قیام امام حسین (ع) نبود.

بلکه سینه زدن و عزاداری برای امام حسین (ع) یک ابزار و وسیله برای زنده نگه داشتن قیام و نهضت حسینی است. البته احیای قیام عاشورا در نزد شیعه منحصر در سینه زدن و عزاداری نیست، بلکه برای زنده نگه داشتن قیام حسینی ده ها و صدها راه و وسیله وجود دارد. اما در نهایت تأسف باید گفت دست هایی - با سوء نیت - علیه شیعه در کار است تا شیعه را این گونه معرفی کند که قطعاً این روش و کار درستی نیست.

اگر می دانستید که شیعه در راستای مکتب و نهضت حسینی بیش از سه هزار جلد کتاب، مقاله، رساله و... مؤسسات علمی فراوانی در راستای احیای قیام امام حسین (ع) تأسیس کرده است، از پاسخ گویی به شبهات و اشکالات این چنین بر می آمدید.[10]

اما این که گفتید: آنها این مسئله را درک نمی کنند، البته این امر طبیعی است؛ چرا که این به جهت فضای سانسور و دوری و فاصله گرفتن از مکتب اهل بیت (ع) است.

ما از شما انتظار نداریم که در دوستان و همکلاسی هایت تحول ایجاد کنی، بلکه در صورت امکان دوستانت را بیشتر کن و شیعه بودنت را اعلام نکن. این مسئله را واگذار کن به اتمام درس هایت تا با کمال آرامش و فراغت بال و دوری از جنجال ها و مشاجرات بتوانی از شیعه و اعتقادات خویش دفاع نمایی.

پی نوشت:

[1] انعام، 79-76.

[2] در این باره رجوع شود به کتاب هایی که درباره "خلق قرآن" نوشته یا متعرض آن شده اند.

[3] کافی، ج 2، ص 78، ح 9.

[4] همان، ح 10.

[5] این حدیث را مسلم دو صحیح، ترمذی، در سنن، احمد حنبل در مسند نقل کرده اند. همچنین در ده ها منبع معتبر اهل سنت آمده است.

[6] صحیح مسلم، ج 2، ص 151، کتاب الطلاق، باب جمیع بین دو نماز در حضر.

[7] همان.

[8] اسراء، 78.

[9] نک: تفسیر فخر رازی، ذیل آیه 78.

[10] نک: معجم ما کتب عن الرسول (ص)، واهل بیته، ج 7 و 8، الرفاعی، عبدالجبار.

بر گرفته از اسلام کوئست

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 0 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.