-نمایشنامه عروسکی کوتاه، نمایشنامه عروسکی برای دبستان، موضوع برای نمایشنامه عروسکی، نمایشنامه طنز اخلاقی، نمایشنامه طنز خنده دار
بسم الله الرحمن الرحیم
نمایشنامه عروسکی قرآنی طنز« فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم»ْ
-ننه: عمو با کی داشتی دو ساعت تلفنی میگفتی و میخندیدی؟
عمو:ننه جون یکی از دوستای دوران مدرسه ام بود.
یعنی از بچگی تا حالا با همدیگه دوست و رفیق هستید؟-
بله ننه
- تا حالا با هم قهر نکرده اید؟
چرا ننه. ولی زودی با هم آشتی کردیم.
- ننه من چقدر بدشانسم از بچگی تا حالا یک دوست خوب نداشتم. یادم میاد، بچه بودم، پام شکسته بود. یک ماه گوشه بیمارستان غریب افتاده بودم، توی این بیمارستان به این بزرگی یک همدرد پیدا نکردم اونجا باهاش درد دل کنم.
یعنی چی؟ مگه پدر، مادر، خواهر، برادر یا دوست و آشنا به دیدن شما نیومدن؟
-اتفاقا صبح تا شب کنارم بودند، اما چه فایده ؟ اونها که همدرد من نبودند، من یک ماه اونجا دنبال یک هم درد بودم، روزهای آخر یک همدرد خیلی بد اخلاق، پیدا کرده بودم و تازه از تنهایی وغربت در آمده بودم که من رو فرستادند خونه.
ننه اون بنده خدا که همدرد شما بود کی بود؟
هم درد من بود دیگه، هممونطور که من پام شکسته بود، اونم پاش شکسته بود.
- ننه جون همدرد به دوستی میگن که شما رو درک میکنه و دلسوزی میکنه. نه اینکه مریضی اش با شما یکی باشه.
-عجب، عمو این رو زودتر میگفتی. من اینقدر برای نداشتن هم درد غصه نمیخوردم.
ننه جون من میدونم که شما هم مثل خیلی از بچه ها دوستای زیادی برای خودت گرفتی!
عمو، اتفاقا خانم معلم ما همیشه میگفت: ناتوان ترین آدم کسی هست که نتونه یه دوست خوب بگیره.عمو من ناتوانم؟
-نه ننه جون شما مادر بزرگ خوبی هستی.
-پس چرا توی مدرسه، هر چی سعی کردم نتونستم یک دوستی بگیرم.
ننه مگه میشه؟
- چرا نمیشه، دوستام همه از من تند تر میدویدن، من هیچ وقت نتونستم هیچ کدوم از دوستام رو بگیرم. وقتی هم یواشکی از پشت سر میگرفتمشون، میگفتن قبول نیست.
عجب ننه پس شما این طوری دوست میگرفتید؟
-بله عمو، فقط یک دوستی داشتم که همه اش میگرفتمش خیلی باهاش رفیق بودم هر وقت شیطون گولم میزد و به کسی دروغ میگفتم، دوستم قسم میخورد که راست میگم. انقدر دوستم داشت که سر امتحان هرسؤالی ازش می پرسیدم، کاملا جواب میداد. بعدا فهمیدم که این دوستم به من خیانت کرده.
چطور مگه؟
- آخه بعدها شنیدم کسی که مانع کارهای زشت دوست خودش نشه، به دوستش خیانت کرده. اونم که هیچ وقت نمیگفت: دروغ نگو یا تقلّب نکن. به خاطر همین کلاس چهارم ابتدایی که نتونست سر امتحان کمکم کنه، سه سال پشت سر هم رفوزه شدم. بعدش هم از مدرسه اخراج شدم.
عجب! ببینم، یعنی شما تا حالا، هیچ دوست خوبی نداشتی؟
-چرا یک دوستی داشتم، خیلی خیلی دختر خوب و با ادب و مهربونی بود، همیشه باعث می شد توی همه مسابقات فوتبال برنده بشم.
آفرین ننه مگه شما هم فوتبال بازی میکردید؟
- فوتبال بازی میکردیم، حرفه ای هم بازی میکردیم؟
میشه حدس بزنم کجا بازی میکردید؟
باشه ننه حدس بزن
- ببینم تو زمین چمن؟
نه ننه، اون موقع انقدر امکانات زیاد نبود -
عجب پس توی سالن فوتسال بازی می کردید؟
- نه ننه
آهان حالا فهمیدم، زمین خاکی بازی میکردید؟
نه ننه-
توی کوچه بازی می کردید؟
نه ننه-
توی حیاط خونه بازی میکردید؟
- نه ننه؟
حالا فهمیدم توی اتاق خونتون فوتبال می کردید؟
نه ننه-
فوتبال دستی بازی می کردید
-نه ننه
همه اش که شد نه ننه، پس کجا فوتبال بازی میکردید؟
- وقتی کتابامون رو با پلاستیک جلد میکردیم با خودکار، یک زمین فوتبال با دوتا دروازه کوچک روی جلد پلاستیکی میکشیدیم، یه تکه کوچک از پاک کن رو زیر جلد پلاستیکی قرار می دادیم ونوبتی با انگشتمون به پاک کن به سمت دروازه حریف ضربه میزدیم تا وارد دروازه حریف بشه.
ننه جون این بازی که بازی دو نفره است دوستتون چطور باعث پیروزی و برنده شدن شما می شده؟
-چون همیشه به من میباخت، من برنده میشدم. امّا چه فایده، آخرش از دست من ناراحت شد و با من قهر کرد، مدتی نگذشت که خونه شون رو بردن شهرستان و از شهر ما رفتن، از اون موقع به بعد هرچی گشتم دیگه دوست به اون خوبی پیدا نشد که نشد.
ننه چند ساله دیگه هیچ خبری ازش ندارید؟
دوساعت و بیست و دو دقیقه و سی ثانیه، ننه
- دوساعت و خورده ای؟
بله امروز صبح داشت میرفت نونوایی شاطر حسین، نون بخره؟-
ببینم ننه دوست قدیمیتون برگشته؟ دوباره نزدیک شما زندگی میکنه؟
-آره ننه جون یک هفته است، سر کوچه مون خونه خریدن.
ننه پس چرا پیشش نرفتی؟
-میترسم هنوز من رو نبخشیده باشه وبا من آشتی نکنه.
ننه جون من مطمئن هستم اونم خیلی دوست داره شما رو ببینه و باهاتون آشتی کنه، اصلا خودم آشتی تون میدم، خدا میگه: انسان های مؤمن مثل برادر و خواهر های هم هستند پس اگر قهر کردن، بین آنها دوستی و آشتی برقرار کنید 1.
اینطوری ننه شما هم از تنهایی درمیآیید و صاحب یک دوست صمیمی و خوب میشید.
ننه واقعا ما رو آشتی میدی؟ ننه دارم از خوشحالی بال در می آورم. فقط به یک شرط حاضرم آشتی کنم؟-
چه شرطی؟
باید مثل من پا درد داشته باشه، تا بتونیم با هم همدردی کنیم؟هه هه هه شوخی کردم ننه-
بچه های گلم شما هم میتونید بین دوستانتون آشتی برقرار کنید یا حتّی بین مامان و بابا.
-عمو من یک دعا بکنم؟
بفرمایید:
-خدایا چون شما آشتی رو دوست داری. کمک کن یک روزهمه دعواها تموم بشه و ما بتونیم، جشن بزرگ دوستی و آشتی را بین همه مردم دنیا برگزار کنیم.الهی آمین.
ننه جون وقتی امام زمان (عجل الله فرجه) بیان این جشن رو برپا می کنند.
-پس دعا میکنیم، امام زمان(عج) هرچه زودتر بیاد. الهی آمین.
خوب بچه های گلم وقت خدا حافظیه.خدا نگهدارتون
-به امید دیدارتون.
........................
.سوره حجرات آیه 40