موشک های کاغذی

13:54 - 1400/07/10

قصه شب برای کودکان دبستانی، قصه شب کودک و نوجوان،  قصه شب کودکان جدید، قصه شب کودکانه قدیمی، قصه شب آموزنده، قصه کودکانه ۴سال، قصه کودکانه

موشک‌های کاغذی

سلام به دخترها و پسرهایی که منتظرن تا با یه قصه دیگه از جنگل زیبای قصه‌ها پیش اون ها بیاییم. سلام گل های  شاداب من، الهی که عمرتون مثل گل نباشه اما مثل گل‌های زیبا و باطراوت، همیشه خندون و با نشاط باشین.

توی جنگل بسیار زیبا و پردرخت قصه مون،  روبی مثل همیشه به همراه بقیه دوستاش توی حیاط مدرسه جمع شده بودن و داشتن با هم صحبت می کردن.

روبی همین طور  که با دوستاش بازی می کرد، ساندویچ پنیر و گوجه ای رو که مامانش درست کرده بود از جیبش درآورد و شروع کرد به خوردن.

هنوز چند لقمه ای نخورده بود که دید زبل و باهوش چند تا کلوچه از بوفه مدرسه خریدن و دارن به سمت روبی و بقیه دوستاشون میان، زبل و باهوش به هر کدوم از بچه ها یه کلوچه دادن. روبی که خیلی کلوچه دوست داشت سریع یه کلوچه رو گرفت و اون رو از بسته اش بیرون آورد و شروع کرد به خوردن. بعد از این که کلوچه تموم شد، می‌خواست بقیه ساندویچش رو بخوره که دید شکمش جا نداره. به خاطر همین ساندویچ خودش رو روی زمین کنار درخت گذاشت.

طوطو که این کار روبی رو دید به اون نگاهی کرد و گفت: چرا ساندویچت رو نیم خورده کردی و گذاشتی روی زمین؟! مگه نمی خوای بقیه اون رو بخوری؟!

روبی به طوطو نگاه کرد و گفت: مگه تو فضولی؟! دوست داشتم اصلاً دیگه نمی‌خوام! سیر شدم!

پرسیاه تا این حرف روبی رو شنید بهش گفت: خب الآن سیر شدی اما زنگ بعدی حتماً گرسنه میشی ها!

روبی یه نگاهی به پرسیاه کرد و با حالت مغرورانه ای گفت: برای زنگ بعد هم یه ساندویچ خامه و عسل توی کیفم هست، شما نگران نباش!

بعد شروع کرد به کندن برگه های دفترش و با اون ها موشک درست می کرد و به سمت دوستاش پرتشون می کرد. زبل که دید روبی برگه های سفید دفترش رو جدا می کنه، با تعجب بهش نگاه کرد: روبی می دونی این برگه ها با چه زحمتی تهیه شده؟!

روبی که اصلاً گوشش بدهکار شنیدن این حرف ها نبود گفت : برو بابا! من کلی دفتر دارم، مثل تو که نیستم اگه دفترت تموم شه باید با کلی گریه و زاری از بابات پول بگیری و دفتر و مداد بخری! بعد هم به کار خودش ادامه داد. مداد تراشش رو از داخل کیفش درآورد و شروع به تراشیدن مدادش کرد و آشغال های مداد رو روی زمین ریخت.

بچه ها که زیر درخت بودن و داشتن با هم شوخی می کردن، یه دفعه یه صدایی رو شنیدن که تا به حال اصلاً اون صدا رو نشنیده بودن.

اون ها حسابی ترسیده بودن درختی که بچه ها از سایه اش استفاده می کردن و گاهی از اون بالا می رفتن و روی شاخه هاش می نشستن داشت گریه می کرد. اون با شاخه هاش موشک ها رو از روی زمین برمی داشت و می بوسید  و می گفت:

آخ تنم چقدر درد می کنه! آخه بی رحم ها! چرا ما رو نابود کردین؟!

همه بچه ها میخکوب شده بودن. آخه تا حالا ندیده بودن که یه درخت گریه کنه.

اون ها که گریه درخت رو دیدن، رو به معلم شون کردن و از ایشون پرسیدن: آقا چرا درخت داره گریه می کنه؟!

آقا معلم بعد رو به بچه ها کرد و گفت: از خودش بپرسین!

 حیوون های ریزه میزه رو به درخت کردن و گفتن: چرا داری گریه می کنی؟! اتفاقی افتاده؟! درخت سبز زیبا جواب داد: مگه نمی بینین چقدر درخت رو قطع کردین؟! شما می دونین اگه ما درخت ها نباشیم چه اتفاقی برای شما میفته؟!

بچه ها جواب دادن: خب معلومه جنگل ها از بین میرن!

درخت یه نگاهی به همه اون ها کرد و گفت: علاوه بر اون اکسیژن و هوای خوب هم ندارین. ما درخت ها مثل ریه زمین می مونیم. اگه نباشیم یا قطع بشیم،  ریه شما حیوون ها از بین میره.

جایی که درخت داره، خیلی زیبا و قشنگه! علاوه بر این که ما درخت ها آب رو برای شما ذخیره می کنیم، تازه شما می تونین از سایه ما استفاده کنین.

هر جمله ای که درخت می گفت، مثل سوزنی بود که توی تن روبی می رفت. اون ناراحت می شد که چرا تا الآن اصلاً به این موضوع فکر نکرده، چرا الکی کاغذهای دفترش رو پاره می کرد و با مدادش روی میز چوبیش می کشید که هم مدادش بشه،  هم میزش زشت بشه.

روبی از شنیدن این حرف ها گریه اش گرفت. به سمت درخت رفت و اون رو بغل کرد و ازش بابت کار زشتش معذرت خواهی کرد. درخت که هنوز ناراحت بود، وقتی دید روبی و بقیه بچه ها متوجه اشتباه خودشون شدن، خم شد و همه اون ها رو بغل کرد. هر کدوم از بچه ها روی یکی از شاخه های درخت سبز بودن. بله گلهای من، درخت ها هم مثل ما جون دارن و دارن زندگی می کنن.  بخاطر این که ما بتونیم دفترهای خوشکل و زیبایی داشته باشیم و بتونیم خوب مشق هامون رو بنویسیم اون ها حاضرن قطع بشن. پس حواسمون باشه چجوری از وسایلمون استفاده می کنیم.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 4 =
*****