-یکی از ارکان سیاسی زندگی امام رضا(ع) سیره مبارزاتی آن حضرت است، مبارزه زیرکانه همراه با تقیه به گونهای که حکومت هارون الرشید را حساس نکند و در عین حال مقدمات شبکه وسیع وکالت را فراهم میسازد.
با بررسی حالات و کیفیت زندگی ائمه اطهار(ع) در یک سیر خطی، مستمر و جامع تحت عنوان انسان ۲۵۰ ساله متوجه میشویم، صلح، قیام، رفتار نرم یا درشت با حکام زمانه، زندان و تبعید معصومین(ع)، هرکدام به اقتضای زمانه هرکدام از ایشان بوده، اما ائمه اطهار(ع) در مجموع خطی مستقیم و نوری واحد هستند و حرکتی واحد را به وجود آورده و تکمیل میکنند که فهم و بررسی شخصیت و سیره امام رضا(ع) نیز مستلزم شناخت و نگرش عمیق به کل این حرکت است.
از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری که خلافت اسلامی به صورت آشکار با پیرایههای سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه (ع) مبارزه سیاسی خود را به شیوهای متناسب با اوضاع و شرایط، شدّت بخشیدند؛ بزرگترین هدف این مبارزه، تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود.
در تمام دوران صد و چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدی امام هشتم(ع)، جریان وابسته به اهل بیت(ع) یعنی شیعیان، همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههای خلافت به حساب میآمدند.
اهل بیت(ع) در میان طوفان سخت این حوادث، هوشمندانه و شجاعانه تشیّع را همچون جریانی کوچک امّا عمیق و تند و پایدار از لابهلای گذرگاههای دشوار و خطرناک گذراندند و خلفای اموی و عبّاسی در هیچ زمان نتوانستند با شهادت ائمه(ع)، جریان امامت را از بین ببرند.
پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) در قلمرو وسیع سلطنت عبّاسی، اختناقی کامل حکمفرما بود، اما علی بن موسی الرضا(ع) توانستند درخت تشیّع را از گزند طوفان حادثه به سلامت عبور داده و از پراکندگی و دلسردی یاران پدر بزرگوارشان جلوگیری کنند و با شیوه تقیّه آمیز و شگفتآوری جان خود را که محور و روح جمعیّت شیعیان بود را حفظ کرده و در دوران مقتدرترین خلفای بنی عبّاس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم، مبارزات عمیق امامت را ادامه دهند.
امام رضا(ع) در دوره ۱۰ ساله زندگی خویش در زمان هارون و بعد از مرگ وی در دوران پنج ساله جنگهای داخلی میان خراسان و بغداد، ادامه دهنده قیام به حق اهل بیت(ع) بودند که در همه اعصار بعد از عاشورا با همان جهتگیری و اهداف استمرار داشته است.
یکی از ارکان سیاسی زندگی امام رضا(ع) سیره مبارزاتی آن حضرت است، مبارزه زیرکانه همراه با تقیه به گونهای که بدون برانگیختن حساسیت حکومت هارون الرشید، مقدمات شبکه وسیع وکالت را فراهم میسازد.
امام رضا(ع) در این مدت با آموزش قرآن و فرهنگ اسلامی به شیعیان، مکاتبه با مراکز مهم شیعی جهان اسلام در آن زمان از جمله خراسان، مصر، یمن، کوفه، بصره و برقراری ارتباط معنوی فکری و مالی این مراکز با یکدیگر، تمام شئون امامت را انجام دادند.
دومین مدل مبارزاتی امام رضا(ع)، مبارزه علمی و تبلیغاتی ایشان است، اسلام در دوران بنی امیه و بنی عباس دچار تحریفها و انحرافهای زیادی شده بود، دستگاه خلافت، اسلام را به شکلی معرفی میکرد که حکومت عبدالملک و اولادش و بنی عباس در نزد مردم مقبول و پذیرفته شده باشد و خلفای وقت بتوانند بر مردم حکومت کنند، تدابیر امام رضا(ع) در این دوران نیز ستودنی است؛ هنگامی که امام مناظره کنندگانِ ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منکوب کردند و آوازه دانش و حجّت قاطعشان در همه جا پیچید، مأمون درصدد برآمد که هر متکلّم و اهل مجادلهای را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر در این میان بتواند امام را مجاب کند، البته تشکیل مناظرات به درخواست مأمون مصداق کامل عدو شود سبب خیر بود که قدرت علمی و در مرحله بعد حق غصب شده ثامن الحجج(ع) را آشکارتر کرد و مأمون را در چاله خودش گرفتار کرد.
سومین الگوی مبارزاتی امام علی بن موسی الرضا(ع)، مبارزه سیاسی از نوع آگاهی بخشی و ایجاد تحلیل سیاسی در اذهان عمومی بود؛ امام در این روش مبارزاتی، مبلغانی را به اطراف و اکناف جامعه اسلامی برای بیان حقایق اسلام و روشنگری درباره اقدامات خلفای وقت، اعزام میکردند.
غاصب بودن خلیفه نسبت به حق ائمه هدی(ع) در مقام حکومت، غصب سیاسی و غصب اقتصادی خلیفه نسبت به اموال مردم از جمله آموزههای شبکه نیابت و وکالت رضوی در میان مردم بود.
چهارمین نوع از الگوی مبارزاتی امام رضا(ع) قبول ولایتعهدی است؛ امام با پذیرفتن این پیشنهاد، دست به حرکتی میزند که در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بینظیر بوده است و آن برملا کردن داعیه امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و رساندن پیام تشیّع به گوش همه مسلمانهاست.
تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام سخنانی را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیّه و به خصّیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود با صدای بلند فریاد کردند و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمیگرفت، آن را به گوش همه رساندند.
مناظرات امام در مجمع علماء و در محضر مأمون که در آن قویترین استدلالهای امامت را بیان فرمودند، نامه جوامع الشریعه که در آن همه رؤوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعه را برای فضل بن سهل نوشتند، حدیث معروف امامت که در مرو برای عبدالعزیز بن مسلم بیان کردند، قصائد فراوانی که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدی سروده شد و برخی از آنها مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربی بشمار رفته است که مجموعه این آثار نمایشگر موفقیّت عظیم امام(ع) است.
در آن سال در مدینه و یا شاید در بسیاری از آفاق اسلامی، هنگامی که خبر ولایتعهدی علی بن موسی الرضا(ع) رسید، در خطابهها، فضایل اهلبیت بر زبان رانده شد، اهلبیت پیغمبر که هفتاد سال علناً بر منبرها دشنام داده میشدند و سالهای متمادی دیگر کسی جرأت بر زبان آوردن فضایل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکی یاد میشدند، محبان اهلبیت(ع) از این حادثه روحیّه و قوّت قلب گرفتند، بیخبرها و بیتفاوتها با ولایت آشنا شدند و به تشیع گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدّثین و متذّکرین شیعه معارفی را که تا آن روز جز در خلوت نمیشد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.
اینجا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و درصدد برآمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از این همه سرمایه گذاری، سرانجام برای مقابله با اهل بیت(ع) به همان شیوهای متوسّل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسّل شده بودند؛ یعنی قتل.
بدیهی است به شهادت رساندن امام هشتم(ع) پس از چنان موفقیّت ممتازی به آسانی میسر نبود، قراین نشان میدهد که مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای شهادت امام به کارهای دیگری همچون شایعهپراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام پرداخته است؛ از این رو بدون تردید این که ناگهان در مرو شایع میشود علی بن موسی الرضا همه مردم را بردگان خود میداند جز با دست اندرکاری عمّال مأمون ممکن نبوده است.
هنگامی که ابی الصّلت این خبر را برای امام آورد، حضرت فرمودند: «بارالها! ای پدیدآورنده آسمانها و زمین! تو شاهدی که نه من و نه هیچ یک از پدرانم، هرگز چنین سخنی نگفتهایم و این یکی از همان ستمهایی است که از سوی اینان به ما میشود.» (۱)
مأمون در نهایت به ناچار به دست خود و بدون هیچ گونه واسطهای امام را مسموم کرد و در ماه صفر ۲۰۳ هجری یعنی قریب دو سال پس از تبعید آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت، بزرگترین جنایت و خسران ابدی قتل امام را مرتکب شد.
پینوشت
۱.عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۲، ص ۱۸۴