جوابهای پیامبر به سوالاتی که مشرکان از یهودیان یاد گرفته بودند، یکی از نشانههای صدق ادعای نبوت حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) است.
جواب پیامبر به سوالات مشرکان
در شأن نزول سوره کهف آمده است که عدهای از اهل قریش برای راستیآزمایی سخنان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) سه نفر به نامهای النضر بن الحارث بن کلدة، عقبة بن ابی معیط و العاص بن واسل السهمی را به سوی یهودیان مدینه فرستادند تا از آنها درباره چگونگی امتحان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مطالبی را یاد بگیرند.
علمای یهود سه سوال را مطرح کردهاند:
سوال اول: ماجرا و داستان جوانانی که در گذشتههای دور به غاری پناه بردند چیست؟
سوال دوم: ماجرای مردی که شرق و غرب زمین را طی کرد چه بود؟
سوال سوم: روح چیست؟
دانشمندان یهودی گفتند اگر آن شخص(پیامبر) دو سوال اول را پاسخ گفت ولی نسبت به سوال سوم به شما خبر مختصری داد، بدانید او پیامبر و در ادعایش صادق است.[۱]
اما پاسخ پیامبر به این سه سوال چه بود:
سوال اول: داستان اصحاب کهف
آیات ۹ تا ۲۶ سوره کهف به ماجرای اصحاب کهف پرداخته است. چکیده داستان از این قرار است که تعدادی از مردمان یکتاپرست برای فرار از دست حاکمان مشرک و بتپرست شهرشان به غاری پناه بردند. در آنجا به خواب عمیقی فرو میروند و سرنوشت چنان رقم میخورد که هر کس به داخل آن غار رفته وحشت کرده و فرار میکند. بعد از گذشت ۳۰۹ سال این افراد برمیخیزند و هنگامی که برای پیدا کردن غذا به شهر میروند متوجه حقیقت و خواب سیصد سال خود میشوند.[۲]
سیاق آیاتی که داستان اصحاب کهف با آن شروع میشود به گونهای است که گویی این قصه، در میان مردم معروف بوده است اما مشرکان به دنبال شرح بیشتر قصه و مشخص شدن نقاط مبهم و مورد اختلاف آن بودند.[۳] به همین خاطر خداوند میفرماید: ما این قصه را مطابق حق و آنچه رخ داده است برای تو بازگو میکنیم: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَق...؛[۴] ما خبرشان را به راستى براى تو حكايت مىكنيم.»
تعداد اصحاب کهف
یکی از موارد اختلافی در داستان اصحاب کهف، تعداد مومنی است که به غار پناه میبرند. قرآن در این باره میفرماید:
«سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَليلٌ فَلا تُمارِ فيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدا؛[۵] خواهند گفت: سه تن بودند و چهارميشان سگشان بود و مىگويند: پنج تن بودند و ششميشان سگشان بود- تير به تاريكى مىافكنند- و مىگويند: هفت تن بودند و هشتمينشان سگشان بود. بگو: پروردگار من به عدد آنها داناتر است و شمار ايشان را جز اندك كسان نمىدانند. و تو در باره آنها جز به ظاهر مجادله مكن و از كسی نظر مخواه.»
قرآن در ابتدا به دو نظر اشتباه در این باره اشاره میکند: سه نفر و پنج نفر که همراه با سگشان میشوند چهار و شش تن. اما هر دوی این اقوال را اشتباه و خطا میداند و این نظرات را همانند تیرهایی میداند که در تاریکی زده میشود (رجما بالغیب).
بعد از آن که نظرات نادرست در این باره مشخص شد. طبق نظر برخی مفسران خداوند قول صحیح را آشکار میکند. تعداد اصحاب کهف هفت نفر بوده که هشتمین آنها سگشان بوده است.[۶]
بنابراین خداوند پاسخ سوال اول مشرکان و مهمترین نقطهی اختلاف داستان اصحاب کهف را برای پیامبر خود بازگو میکند.
سوال دوم: ماجرای ذوالقرنین
آیات ۸۳ تا ۹۹ سوره کهف به داستان ذوالقرنین پرداخته است. ابتدا خداوند به سوال مشرکان از پیامبر اشاره میکند: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرا؛[۷] و از تو در باره ذو القرنين مىپرسند، بگو: براى شما از او چيزى مىخوانم.»
چکیده داستان ذوالقرنین بر اساس آیات قرآن به این قرار است که او مردی، نیکوکار، صالح و قوی بوده است که خداوند به او قدرت و سلطنت بزرگی بخشیده بود. او در سه سفر مهم به مغرب، مشرق و شمال حرکت میکند. در سفری که به شمال میرود با مردمانی رو به رو میشود که از ستم قومی به نام یأجوج و مأجوج در عذاب هستند. ذوالقرنین برای آنها در مقابل قوم یأجوج و مأجوج سدی از آهن و مس درست میکند و این قوم برای همیشه پشت آن باقی میمانند.[۸]
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) از پاسخ دوم نیز سربلند بیرون میآید و به خوبی جواب مشرکان و دانشمندان یهودی را میدهد.
پاسخ سوال سوم: روح چیست؟
همانطور که گفتیم این آیه برای پاسخ به سوالاتی مطرح شد که مشرکان قریش از دانشمندان یهودی گرفته بودند و میخواستند پیامبر را با این سوالات امتحان کنند و به آنها گفته شد اگر محمد(صلیاللهعلیهوآله) اطلاعات فراوانی درباره روح برای شما بیان کرد، بدانید که او پیامبر نیست.
اما جواب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بسیار کوتاه و پرمغز بود:
«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً؛[۹] و از تو درباره «روح» سؤال مىكنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است!»
نتیجه
یکی از نشانههای پیامبری حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) دانش و علم فراوان ایشان نسبت به حوادث گذشته است. در تاریخ هیچ شاهدی مبنی بر این که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نزد کسی، چیزی آموخته باشد وجود ندارد.
با این وجود هر گاه بزرگان عرب و دانشمندان یهودی که سالها مشغول مطالعه و بررسی سرگذشت گذشتگان بودند از حضرت سوالی میکردند، پاسخهای حضرت چنان درست و دقیق بود که همه را به شگفتی وامیداشت.
اینها همه نمونههایی از صدق ادعای نبوت حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) است.
پینوشت
[۱] مجمعالبیان،ج۶، ص۶۹۷ و ۶۷۵.
[۲] تفسیر نمونه،ج۱۲،ص۳۵۴ تا ۴۱۲.
[۳] ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ۳۴۰.
[۴] سوره کهف، آیه۱۳.
[۵] سوره کهف؛ آیه۲۲.
[۶] ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳،ص۳۷۲؛ تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۳۸۳.
[۷] سوره کهف، آیه ۸۳.
[۸] تفسیر نمونه،ج۱۲، ص۵۲۵ تا ۵۵۲.
[۹] سوره اسراء، آیه۸۵.
یکی از نشانههای پیامبری حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) دانش و آگاهی بسیار ایشان بود. به گونهای که هرگاه بزرگان و دانشمندان عرب از ایشان سوالی میپرسیدند، پاسخ دقیق و صحیح پیامبر همه را به شگفتی وامیداشت.