علما از قرآن، جواز تقیه را استنباط کردهاند؛ به این صورت که انسان سخنی بگوید یا کاری انجام دهد که مخالف با حق باشد، ولی به خاطر این که میخواهد خود را از ضرری که دشمنان به او یا ناموس او یا مال او میرسانند حفظ کند.
یكي از موضوعاتي كه دست مايه ايراد بر شيعه شده است و آن را يكى از عيب هاى پيروان مذهب ما شمرده اند مسئله «تقيّه» مى باشد. انسان می تواند در موردى كه جان يا مال يا ناموس او در خطر است و اظهار حق، هيچ گونه نتيجه و فايده اى ندارد، به طور موقت از اظهار آن خوددارى كرده و به وظيفه خود به طور پنهانى عمل نمايد؛ هم چنانكه قرآن نيز به اهمیت آن تصریح کرده است. به ذکر چند آیه که در این زمینه دلالت واضح تری دارند، اکتفا می کنیم و شأن نزول و آراء علمای سنی را در مورد این آیات بیان میکنیم. با بیان این نکات روشن می شود که تقیه مشروعیت دارد و حتی علمای اهل سنت نیز به آن قائل هستند؛ لکن با وجود این ادله باز دست به مخالفت با شیعه می زنند.
آیات قرآنی «تقیه» و اقوال مفسران اهل سنت
آیاتی از قرآن در مورد تقیه نازل شده است و مفسران اهل تسنن نیز به آن پرداخته اند و تقیه را مورد قبول قرار داده اند مانند:
1. «وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَإِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب؛[1] و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مى داشت گفت: آیا مى خواهید مردى را بکشید بخاطر اینکه مى گوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است. اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، بعضى از عذابهایى را که وعده مى دهد به شما خواهد رسید خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمى کند.»
این آیه از آیاتی است که بر جواز و مشروعیت تقیه صراحت دارد؛ زیرا در صدد بیان داستان مؤمن آل فرعون است که از نزدیکان حضرت موسی بود و ایمان آوردنش به آن حضرت را از فرعون و اطرافیان وی مخفی کرده بود.
قرطبی عالم سنی در تفسیر آیه میگوید:
«مکلف زمانی که در قلب خویش نیت کفر بنماید کافر است اگر چه آن را بر زبان نیاورد؛ اما اگر در باطن نیت ایمان داشته باشد مؤمن نخواهد بود تا زمانی که آن را بر زبان خویش جاری سازد؛ مگر این که این سخنان را از روی تقیه گفته باشد و به خاطر ترس بین خودش و خدایش تقیه کند که در این صورت کافر مخواهد بود.»[2]
آلوسی نیز از علمای اهل سنت در تفسیرش میگوید:
«این شخص در مورد جان خویش احتیاط کرد، تا مبادا ملعونان ازحقیقت کار وی آگاه شوند و کار او را خراب سازند؛ به همین سبب در دلیلی که (به نفع حضرت موسی) آورد با کنایه سخن گفت؛ و گفت: اگر او دروغگو باشد تنها او زیان میبیند.»[3]
2. خداوند در داستان اصحاب کهف میفرماید:
«فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکى طَعاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً. إِنهَُّمْ إِن یَظْهَرُواْ عَلَیْکمُ یَرْجُمُوکمُ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فىِ مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُواْ إِذًا أَبَدًا؛[4] اکنون یک نفر از خودتان را با این سکّه اى که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آنها غذاى پاکیزه ترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بیاورد. امّا باید دقّت کند، و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد.»
قرطبی عالم سنی در این باره می نویسد:
در این آیه نکتهای زیباست که ایشان، آن شخص را تنها به شرط تقیه وکیل نمودند تا خرید انجام دهد؛ زیرا میترسیدند که کسی از وجود ایشان آگاهی پیدا کند؛ چون بر جان خویش نگران بودند.[5]
علاوه بر این، اصحاب کهف در طول مدتی که درشهر زندگی میکردند اعتقاد باطنی خود را پنهان کرده بودند و همانند دیگران در مراسمهای مختلف بت پرستان حضور مییافتند.
3. آیه بعدی که در مورد تقیه می باشد؛ این گونه بیان می کند:
«لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصیر؛[6] افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطه اى با خدا ندارد (و پیوند او به کلّى از خدا گسسته مى شود) مگر این که از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مى دارد و بازگشت (شما) به سوى خداست.»
فخر رازی مفسر و عالم اهل تسنن در تفسیر این آیه بیان می کند:
ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که کفار غلبه کرده و مسلط و پیروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که میگوید: اگر دگرگونی بین مسلمانان همانند تغییر و دگرگونی بین مسلمانان و مشرکان باشد، تقیه برای حفظ جان لازم است.[7]
تقیه از دیدگاه روایات اهل سنت
اهل سنت در احادیث متعدد حکم مشروعیت تقیه را از زبان گهر بار پیامبر صلی الله علیه و اله بیان کرده اند. از جمله:
1. در روایتی به نقل از عایشه شخصی خواست نزد رسول خدا(ص) وارد شود. حضرت فرمود: «به او اجازه دهيد که از قوم و طایفه بدی است». اما وقتی وارد شد آن حضرت به نرمی با او صحبت کرد. من گفتم: «ای رسول خدا آن جملات را گفتيد و سپس اين گونه با او سخن می گویید» آن حضرت فرمود: «ای عایشه بدترين مردم کسی است که مردم او را به خاطر پرهيز از زبان او ترک کنند و او نيز بدزبان بود و من به همين علت با او به خوبی سخن گفتم تا به من دشنام ندهد.»[8]
2. همچنین روایتی از عایشه نقل شده است که پیامبر فرمود: «آيا نمی دانی که قوم تو وقتی کعبه را ساختند آن را از پايه هایی كه حضرت ابراهيم علیه السلام قرار داده بود کوچک تر گرفته اند. گفتم: «چرا شما آن را به حالت اول باز نمی گردانيد. ایشان فرمود: اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند چنين می کردم.»[9]
در نتیجه با بیان آیات قرآن و روایات اهل سنت به این نتیجه می رسیم که تقیه مختص شیعه نیست؛ بلکه بر گرفته از قرآن وسنت پیامبر می باشد و حتی در دوره های قبل از اسلام نیز تقیه مورد توجه بوده است و حتی مفسرین و علمای اهل سنت نیز این امر را پذیرفته اند و اذعان می کنند که این آیات در مورد تقیه نازل شده اند و روایات نیز در راستای آن می باشند.
پی نوشت
[1] سوره غافر، آیه 28.
[2] الجامع لأحکام القرآن، ج 15، ص 308.
[3] روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 24، ص 64.
[4] سوره کهف، آیه 19.
[5] الجامع لأحکام القرآن، ج 10، ص 376.
[6] سوره آل عمران، آیه 28.
[7] التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 8، ص 12.
[8] صحیح بخاری، ج4، ص118.
[9]الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج3، ص106.
هر چند که اظهار علنی دین خداوند و اجرای عملی آن اهمیت زیادی دارد و هر مسلمانی وظیفه دارد که عقائد اسلام را به تمام جهانیان معرفی نماید؛ اما اگر هدف مهم تری پیش روی شخص قرار گیرد، هر مسلمانی وظیفه دارد که آن هدف مهمتر را مقدم و تبلیغ را به فرصت مناسب تری واگذار نماید.