طبق ادعای فیلم ساز امیرحسین سجادی، وی قصد داشته است که از زندگی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده برداشتی آزاد انجام بدهد، اما در هیچ کجای این فیلم نمیتوان تصویری از یک شهید پیدا کرد که مخاطب با آن ارتباط برقرار کند. این فیلم شهیدی را نشان میدهد که فقط در حال لات بازی است. به نظر میآید مقصود سازندگان این اثر فقط نشان دادن آموختن لهجه افغانستانی توسط مصطفی بوده اما از انگیزه وی برای این عمل هیچ صحبتی به میان نیامده است. تصویرسازی ها از اجرای قانون در ارگان های مختلف مانند مرزداری،بنیاد شهید و بسیج بصورتی است که مخاطب ناخودآگاه خود را در مقابل قانون مسلم کشور میبیند. به عبارتی دیگر، هرکس که مجری قانون است نقش ضد قهرمان را به خود گرفته است. مگر میشود یک تبعه خارجی بدون پاسپورت وارد یک کشور دیگر شود؟ به نظر میآید کارگردان هنوز جایگاه خود را در شیوه فیلم سازی و کارگردانی پیدا نکرده است. گاهی جایگاه او میشود محمدحسین مهدویان در ماجرای نیمروز، و گاهی میشود نرگس آبیار در شبی که ماه کامل شد. در ادعای اینکه این فیلم یک اثر در حمایت از افغانستانیها میباشد یا خیر همین کافی است که در مراسم اکران دیپورت در جشنواره عمار، یک شخصیت افغانستانی درمورد فیلم چنین سخن گفت: بهتر بود هنگام ساخت اثر درمورد افغانستان یک کارشناس افغانستانی به عنوان مشاور دعوت میکردید.
طبق ادعای فیلم ساز امیرحسین سجادی، وی قصد داشته است که از زندگی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده برداشتی آزاد انجام بدهد، اما در هیچ کجای این فیلم نمیتوان تصویری از یک شهید پیدا کرد که مخاطب با آن ارتباط برقرار کند.