نظریاتی پیرامون رابطه علم و دین

08:10 - 1400/08/16

در جهان اسلام مشکلات موجود در دنیای غرب در رابطه با علم و دین وجود ندارد؛ زیرا دیدگاه هایی که در غرب مطرح می شود، متناسب با دنیای مسیحیت و کتاب مقدس است.

نظریاتی پیرامون رابطه علم و دین

با بررسی شواهد تاریخی به این نتیجه می رسیم که علم و دین دو مقوله کنار هم بودند و از دیر باز در تمدن های بشری ریشه مشترک داشتند؛ زیرا سرشت انسان از لحظه خلقت با علم و الهی بودن عجین شده است؛ زمانی که خداوند اسماء را به حضرت آدم یاد دادند و از سویی نبوت را به ایشان عطا نمود.[1]

اما گذشت زمان و آلوده شدن فضای جوامع انسانی و نشستن غبار غفلت بر روح و روان انسان ها رابطه بین این دو مقوله را به گونه دیگر رقم زد، که نه تنها این دو امانت الهی کمک کار هم دیگر نشدند، بلکه با ظهور علوم و دستیابی انسان به علوم و فنون جدید بعد از قرون وسطی و با جدا نمودن مسیر این دو امر و فاصله انداختن بین علم و دین، کار به جایی رسید که در قرن هفدهم با تقابل علم و دین آتش نزاع به وسیله اصحاب کلیسا و مدافعان علم شعله ور گردید. این امر که نشات گرفته از تحریفات دین مسیحیت و رفتار کشیشان مسیحی بود؛ باعث شد که این بدبینی نسبت به همه ادیان مطرح گردد و تلقی شود که دین باید از علم جدا شود و دو مقوله جدا از هم باشند.[2]

رابطه بین علم و دین در مسیحیت
رابطه ای که برای علم و دین از سوی دانشمندان مسیحی در مواجهه با مشکلات و سوالاتی که پیش روی آن ها بود مطرح شده است به 3 دسته تقسیم می شود که هر کدام از این دسته ها نیز طرفدارانی دارند.

1. نظریه‏ ی تعارض، یعنی علم و دین هر کدام دارای گزاره هایی می باشند که با یک دیگر تعارض و ناسزگرایی دارند.

2. نظریه‏ ی تفکیک، یعنی محدوده هر کدام جداگانه است.

3. نظریه‏ ی توازی، یعنی هر دو از یک سنخ و موازی و کنار همدیگر هستند.[3]

تعارض بین علم و دین
این نظریه با بر خورد و اصطکاک بین کلیسای کاتولیک رومی و نظریات علمی به طور رسمی در سال 1616 میلادی شروع شد. شورای کلیسای کاتولیک وقتی نظریه گردش زمین به دور خورشید گالیله را محکوم کرد، کتاب کوپرنیک را باطل و جزء کتب ممنوعه قرار داد. گالیله نیز از حرف خود بر نگشت و به جرم رواج افکار باطل اعدام گشت از اینجا نظریه تعارض بین علم و دین شروع شد.

کلیسا با موضع گیری خصمانه در برابر نظریات علمی کار را به جایی رساند که وقتی عصر جدید در اروپا شکل گرفت و باعث تجدد و نوگرائی و نواندیشی شد سؤالات فراوان و شکاکیت های پی ‏درپی را ایجاد کرد، و معارف دینی مسیحیت که توان پاسخ گویی به این سوالات را نداشت، عرصه براو تنگ شده و کم کم مجبور به درگیری همراه با پذیرش شکست شد. نتیجه این کار منجر به دو امر گردید:

1. معارف مسیحیت در نهایت به حوزه‏ های فردی انسان اختصاص پیدا کرد.

2. انسان عصر جدید، فلسفه حس گرائی را پایه و اساس قرار داد و اصالت تجربه را پایه ریزی کرد و هر چیزی که امکان اثبات آن به وسیله تجربه وجـود نـداشت، علامت غیر علمی زد.[4]

نظریه تفکیک بین علم
نظریه‏ ی تمایز بین علم و دین در قرن بیستم اهمیت یافت و از دید گاه های متفاوتی همانند: نواورتودوکسی، اگزیستناسیالیسم، پوزیتیویسم و فلسفه‏ ی تحلیل زبانی، مورد قبول واقع شد. هر کدام از این ها نیز راه کارهایی را برای این نظریه به کار برده اند. مانند: تفکیک زبان علم و دین، تفکیک گوهر از صدف دین، تفکیک قلمرو علم از قلمرو دین و...[5]

توازی بین علم و دین
این نظریه معتقد می باشد که براي شناخت هستي، از پدید آورنده عالم تا طبيعت و انسان، بین علم و دین همکاری وجود دارد و هرچند در بسياری از حوزه ها از هم جدا هستند، ولي هر کدام به قسمت و جنبه ای از معرفت می پردازند. البته با ملاک ها و روش های یکسان؛ علم به تجربه حسي و دين به تجربه ديني ما مي پردازد. از اين رو توازی های روش شناختی بين علم و دين متافيزيک جامعی را بر ما حاصل می کند  كه در آن علم و دین هر دو نقش دارند.[6]

نظریه اسلام در رابطه بین علم و دین
رابطه عقل و دین در نظراندیشمندان مسلمان این گونه می باشد که  بین عقل و دین تقابلی وجود ندارد و عقل منبع دین است. عقل مانند نقل یکی از منابع دین است. عقل که خود جزئی از دین است، اقسامی دارد؛ عقل عرفانی، عقل فلسفی، عقل ریاضی، عقل تجربی.

پس همان طور که با استناد به آیه ای می توان گفت: قال الله کذاو کذا... همچنین آنچه که از طریق علم و تجربه به دست آورده ایم نیز کلامی الهی است. کلام الهی گاهی در کتاب تکوین بیان شده است و گاهی هم از کتاب تکوین به دست می آید. پس بین فقیه و یک دانشمند  تجربی از این جهت فرقی نیست که هر دو در حال تفسیر کتاب خدا از منابع متعدد هستند.

پس علم جزئی از دین است و در نتیجه علم فقط دینی است هر چند ممکن است که عالم، دینی نباشد.
این دیدگاه به طور کلی هیچ جایی برای تعارض باقی نمی گذارد و آنچه مهم است این است که در تحقیقات علمی باید بسیار دقت کرد. پس اگر تعارضی وجود داشت تعارض علم و دین نیست بلکه تعارض دین و جهل مرکب است.

آنچه در این دیدگاه باید مورد توجه قرار داد این است که در مقام ثبوت بین علم و دین تعارض وجود ندارد اما در مقام اثبات تعارضاتی وجود دارد و برای رفع این تعارضات همان قواعد باب تعارض مطرح می شود و باید دلیل قوی تر را مقدم بکنیم.

پی نوشت
[1] سوره بقره، آیه 31.
[2] مذهب و سیاست در جهان، ص 230.
[3] علم و دین، ص84.
[4] علم و دین، ص46.
[5] تاملاتی در باب رابطه‏ ی علم و دین در مغرب زمین، ص22.
[6] علم و دین، ص199.
[7] نظریه علم دینی در آثار ایت الله جوادی آملی، ص76.

آنچه در مسأله علم و دین مورد توجه قرار می گیرد بحث معرفت دینی است. پس اگر تعارضی واقع شود این تعارض ناشی از دو امر است؛ یا اینکه مطلب دینی به درستی درک نشده است و یا اینکه آن مطلب علمی مطلب دقیقی نیست؛ زیرا در طول تاریخ نظریات متعدد علمی مطرح شده که بعد از مدتی نادرستی آن روشن شده است مانند: هیئت بطلمیوس و...

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 1 =
*****