نمایشنامه طنز قرآنی حل مشکل دیگران

09:39 - 1400/08/29

-نمایشنامه عروسکی کوتاه، نمایشنامه عروسکی برای دبستان، موضوع برای نمایشنامه عروسکی، نمایشنامه طنز اخلاقی، نمایشنامه طنز خنده دار
 

(عمومیگه:) *سلام ننه جون. (ننه با ناراحتی میگه:) -من که ننه جون نیستم
*پس چی چی جون هستید؟
-چی چی جون که بازیگر چینی هست.ننه من آجیلم.
*آهان شما رو از حالا به بعد ننه آجیلی صدا کنیم؟ این اسم، چه قدر بهتون میاد!
-ننه من آجیل مشکل گشا هستم، من حلّال مشکلاتم. من غمخوار دوست و آشنا هستم، هر کسی هر مشکلی، غصّه ای، غمی، داره پیش من میاره، من حلش کنم، ننه پس من کی از جوونیم لذت ببرم؟
*راست میگی ننه. زندگی ها سخت شده. مردم خیلی مشکل دارن. ولی ننه، درستش اینه که مشکل دیگران مشکل ما هم هست و توی زندگی ما اثر می‌گذاره. ننه جون میخواهی قصه موش و کشاورز رو  برات بگم؟
-بله عمو بگو، شما که می‌دونید من چه قدر قصه ها رو دوست دارم!
*به چشم،  بسم الله الرحمن الرحیم، مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خودش آورده بود، زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود .
موش که از شکاف دیوار نگاه می‌کرد، لب هاشو  لیسید و با خودش گفت : کاش یه غذای حسابی باشه
-ننه اتفاقا من هم یه نوه دارم که همه چیز رو غذا میبینه. حالا چه غذایی بوده؟ ننه همین که کشاورز و همسرش بسته را باز کردن ، از ترس تمام بدن موش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یه تله موش خریده بود.
-ننه غذا که نبوده هیچ، بلکه بلا بوده.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید رو به همه ی حیوانات مزرعه بده . اون به هرکسی که می رسید ، می گفت : توی مزرعه یک تله موش آوردن ، صاحب مزرعه یک تله موش خریده  ...
*مرغ با شنیدن این خبر بال هاشو تکون داد و گفت : آقا موشه ، برات متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال تله موش به من ربطی نداره  این مشکل خودته، خودتم باید حلّش کنی
-ننه مرغه می‌تونست هرجا تله رو دید، جای تله رو به موشه نشون بده تا اون بیشتر مواظبت کنه و به دام نیفته.
*موش پیش بز رفت و خبر تله موش رو به اون داد، بز، صدای بلندی سرداد و گفت : آقای موش. تله موش به من ربطی نداره  این مشکل خودته، خودتم باید حلّش کنی.
-ننه اینها چه قدر سنگدل هستن.
*موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت، به سراغ گاو رفت . اما گاو هم با شنیدن خبر، سری تکون داد و گفت: تله موش به من ربطی نداره. این مشکل خودته، خودتم باید حلّش کنی.
سرانجام، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت، اما از ناراحتی خوابش نمی‌برد. نیمه های همون شب ، صدای شدید به هم خوردن چیزی توی خونه پیچید .
-ننه من بودم می‌رفتم ببینم شوهرم به تله نیفتاده باشه. هه هه هه ننه شوخی کردم
*بله، زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سمت انباری رفت تا موش رو که توی تله افتاده بود ، ببینه. زن توی تاریکی متوجه نشد که چیزی که تو تله موش افتاده ، موش نبوده
-ننه بگم چی بوده؟ ننه هوا سرد بوده آقا گاوه رفته توی انباری روی تله خوابیده.
*ننه دُم یه مار خطرناک به تله گیر کرده بوده . همین که زن به تله موش نزدیک شد، مار پاشو نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد.
-آخ آخ آخ، گفتی ننه، من یه بار نیش خوردم، تا صبح جیغ کشیدم و ناله کردم، این بابا حاجی حتی یک چشمش رو هم باز نکرد ببینه من زنده هستم یا مردم!
*ننه خدا رو شکر که زنده موندید، شما رو چی نیش زد؟
-پشه بود ننه از اون پشه ها، ننه چرا به افق خیره شدی؟ ادامه قصه رو بگو.
*بله؟ بله! داشتم می‌گفتم، صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت. وقتی زنشو در این حال دید، اونو فوراً به بیمارستان رسوند . بعد از چند روز ، حال زن بهتر شد و به خونه برگشت، امّا هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار اومده بود، گفت : برای تقویت بیمار و قطع شدن تب اون هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست
-ننه حتما مرد مزرعه دار که عاشق زنش بوده، فوراً به سراغ مرغ  میره و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ توی خونه پیچید
*آفرین ننه درست حدس زدی. اما هرچه صبر کردن ، تب بیمار قطع نشد . بستگانش شب و روز به خونه اونا رفت و آمد می کردن تا جویای سلامتی زن بشن . برای همین مرد مزرعه دار مجبورشد، بز رو هم قربانی کنه تا با گوشتش برای میهمانان عزیزش غذا بپزه.
-ننه فکر کنم آبگوشت بز باش پخته
*خلاصه، روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز صبح ، در حالی که از درد به خود می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مرگ اون خیلی زود توی روستا پیچید .
-آخی، خدا بیامرزدش زن مهربون و زحمت‌کشی بود.
*ننه مگه شما می‌شناختیدش؟
-عمو از شما بعیده، آدم باید برای همه اموات از خدا آمرزش طلب کنه، چه آشنا باشه چه نباشه.
*چشم ننه، افراد زیادی تو مراسم خاک سپاریِ اون مرحومِ مغفورِ شاد روانِ خدا بیامرز  شرکت کردن . بنابراین، مرد مزرعه دار مجبور شد، از گاوش هم بگذره و با گوشت گاو غذای مفصلی
برای مهمونهای دور و نزدیک بپزه.
حالا، موش به تنهایی توی مزرعه نزدیک تله موش نشسته بود و به حیوانات زبون بسته ای فکر می کرد که می‌گفتن: تله موش به من ربطی نداره  این مشکل خودته، خودتم باید حلّش کنی.
-ننه قدیمی‌ها هم می‌گفتن:
بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار
فکر کنم یعنی: سختی ومشکل دیگران مشکل ما هم هست.
*آفرین ننه، خدا جون هم این کار را خیلی دوست دارن، چون در قرآن می‌فرمایند:( هرکس کار خوبی انجام دهد، ده برابر پاداش می‌گیرد)«1». و حل مشکل دیگران یکی از بهترین کارهاست. برای
همین پیامبر اکرم و معصومین(علیهمالسلام) برای حل مشکلات مردم این قدر تلاش می‌کردن و حتی استراحت و عبادت مستحب رو به خاطرش رها می‌کردن و دنبال حل مشکلات مردم می‌رفتند.
خوب دیگه ننه جون وقت خدا حافظیه
-بچه های گلم خدا نگهدارتون.
*به امید دیدارتون.

.......................................

1.سوره انعام، آیه 160

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 5 =
*****