عصمت پیامبران و امامان، نه تنها موافق آیات قرآن کریم است؛ بلکه در قرآن استدلالهای فراوانی بر آن شده است.
عصمت پیامبران و امامان موافق آیات قرآن
به یقین قرآن کریم از طرف خدای متعال بر رسول خود؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است. نه نوشته پیامبر بوده و نه کسی غیر از خدا توانائی چنین کار خارق العاده را دارد، در نتیجه خطابهایی هم که در قرآن کریم وجود دارد از روی حکمت و علمی است که از طرف خدا بر پیامبرش وحی شده است و چون غرض خدا هدایت انسانهاست باید پیامبرش معصوم باشد تا احتمال خطا و گمراهی مردم در او راه نداشته باشد و گر نه نقض غرض خواهد شد و این خود یکی از برهانهای عقلی بر عصمت پیامبر اکرم است.
قرآن کریم نیز در جاهای مختلف، نه تنها عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ثابت کرده است بلکه عصمت امامان شیعه و حضرت زهرا (علیهم السلام) را نیز ثابت میکند. اما در این میان به برخی از آیات قرآن کریم برخورد میکنیم که ظاهر ابتدایی آنها بر عصمت دلالت ندارد و همین باعث توهم بعضی از دینستیزان نادان شده است.
عدم تناقض عصمت پیامبر با قرآن کریم
یکی از آیاتی که شاید برای بعضی توهم معصوم نبودن پیامبر را ایجاد کند این آیه است. «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكار؛[1] پس (اى پيامبر!) صبر و شكيبايى پيشه كن كه وعده خدا حقّ است، و براى گناهت استغفار كن، و هر صبح و شام، تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور!»
نخست باید دانست که آیات قرآن از باب قضایای حقیقی است، به این معنی که ناظر به همه عصرها و نسلهاست،[2] نه از باب قضایای شخصی و خارجی که به شخص، یا اشخاص خاصی اشاره کرده باشد؛ بلکه اصل در تمام گزارههای دین، قضایای حقیقی است.
درست است که ظاهر خطاب این آیه نیز به پیامبر (صلی الله علیه و آله) است ولی چون قضیه حقیقی است در واقع خطاب به تمام نسلها در تمام ادوار است.
نکته دیگر اینکه قرآن کریم یک مجموعه به هم پیوسته است و هر آیهای را باید با آیات دیگر و در سیاق آنها، معنا کرد. آن وقت معلوم میشود که قرآن کریم در مجموع عصمت پیامبر اکرم را مسلم دانسته است و آیات بسیار زیادی بر این مطلب گواه است. در نتیجه اگر آیهای پیدا شد که به ظاهر خلاف آیات دیگر بود، قابل حل خواهد بود.
سه حکم عمومی در این آیه
اول. صبر و شکیبایی؛ زیرا کلید پیروزی در صبر و استقامت است. قرآن کریم در ضمن اینکه پیامبر را به صبر و شکیبایی دعوت میکند مواردی را که باید در مقابل آنها شکیبا باشد را نیز بیان میکند. در این آیه علت صبر پیامبر را چنین بیان میکند: «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ؛ به درستی که وعده خدا حق است.» و خدا نیز هرگز خلف وعده نخواهد کرد.
دوم. استغفار برای گناهان. از مسلمات است که پیامبر به خاطر مقام عصمتی که خدا به او داده است هرگز گناه نمیکند؛ زیرا آیات فراوانی این مطلب را ثابت میکند.[3]
سوم. تسبیح خدا گفتن در هر صبح و شام؛ این نیز دستوری عمومی است که هر انسانی باید در صبح و شام تسبیح خدا را به جای آورد، که گاهی در قالب نماز محقق میشود.[4]
چرائی خطاب این آیه به پیامبر
اگر پیامبر معصوم است و هیچ خطائی از او سر نمیزند، چرا خداوند با چنین خطاباتی با پیامبرش سخن میگوید که نشان از خطا و... باشد و برای برخی مایه سوال و توهم گردد؟!
در جواب باید به چند نکته اشاره کرد:
نکته یکم. بعد از اینکه خدای متعال مقام عصمت را به پیامبرش عنایت فرمود با خطابات سنگینی با پیامبرش گفتگو میکند که کوچکترین امیدی به غیر من نداشته باش؛ یا اگر کمترین اعتمادی به دیگران داشته باشی، تو را دو برابر کافران عذاب میکنم.[5]
با توجه به اینگونه خطابها و مسئوليتهاى خطیری که بر دوش پيامبر اکرم گذاشته شده است و مقام عصمت عظمای ایشان، کوچکترین کوتاهی در ساحت مقدس پیامبر، گناه به حساب میآید و از آن استغفار میکند.
نتیجه اینکه: چه بسا ممكن است عملى از نظر عقل، در محيطى جرم و گناه شمرده شود، در حالى كه همان عمل نسبت به محيط ديگر داراى چنين حالتى نباشد؛ زیرا دستورات الهى، منحصر در واجب و حرام نیست، هر چه انسان در انجام دستورات الهی دقیقتر و با شناخت بیشتری وارد شود مقام بالاتری را خواهد یافت.
پس هر چه مقام معنوی شخصی بالاتر رود حتی «ترک اولی» را نیز برای خود گناه حساب میکند،«حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِين؛[6] کارهای نیک خوبان، برای انسانهای مقرب گناه است.»
تا برسد به اشرف مخلوقات؛ پیامبر اکرم که حتی ترک اولی نیز نداشته است، پس استغفار از آنچیزی است که در ساحت قدس حضرت گناه حساب می شده است.[7]
نکته دوم. گاهی به پیامبر نسبت گناه میدادند، ایشان نیز کوچکترین خطایی را (هر چند از زبان دیگران باشد) برای خود گناه بحساب میآورد؛ زیرا گاهي جامعه با توجه به اعتقادات، اخلاق و قانون حاكم، كاری را گناه ميپندارد، مانند داستان حضرت موسي (عليه السلام)، زمانی که حضرت موسی آن شخص قبطی را [به حق ] کشت، ولی در نظر مردم گناه کار به حساب میآمد.[8]
نکته سوم. از سویی دعوت مردم به حق و قیام علیه کفر و شرک نیز باعث شد که پیامبر را نیز گناه کار محسوب کنند و آثار شوم و دردآوری را برای پیامبر رقم زدند، در نتیجه این کار حس انتقام جویی مشرکان را برانگیخته است، به همین خاطر پیامبر مامور به استغفار میشود تا آثار شوم و بلاهای احتمالی از سر حضرت دور شود.
نکته چهارم. استغفار به عنوان یک ذکر، مستحب است. بنابر این استغفار پیامبر نیز مقید به گفتن ذکر بودند، در نتیجه ذکر استغفار همیشه برای گناه نیست؛ گاهی برای دفع، یا رفع شدن آثار گناهان دیگران، گاهی برای ارتقای درجه و گاهی برای جلب رزق خدا و...
نتیجه اینکه: عصمت پیامبر علاوه بر موافقت با عقل، موافق قرآن کریم است و گناهانی که پیامبر مامور به استغفار از آنها میشود به چند شکل است.
1.استغفار برای گناهانی که به حضرت نسبت میدادند.
2. استغفار برای پیروان و امت، که اشاره به مقام شفاعت کبرای حضرت دارد.
3.استغفار برای کارهایی که در ساحت مقدس پیامبر، گناه به حساب میآمد.
4. استغفار برای جلب روزی، به عنوان ذکر و ارتقای درجه است.
پی نوشت
[1]. سوره غافر، آیه55.
[2]. سوره قلم، آیه53 و سوره مدثر، آیه56؛ المیزان، طباطبائی، ج7، ص39؛ تفسیر القرآن الکریم، مصطفی خمینی، ج1، ص4.
[3]. منشور جاوید، سبحانی، ج4، ص35.
[4]. سعد السعود، ابن طاووس، ص290.
[5]. سوره اسراء، آیه74و 75.
[6]. کشف الغمة، اربلی، ج2، ص254.
[7]. المیزان، طباطبائی، ج17، ص341.
[8]. سوره شعرا، آیه14.
باید به همه آنچه در قرآن کریم نازل شده است یک جا نظر کرد؛ زیرا آیات قرآن، مجموعه به هم پیوسته و منسجم است که هر آیه ای، آیه دیگری را تفسیر می کند، در نتیجه نمی توان به آیهای تمسک کرد و به عدم عصمت پیامبر حکم کرد؛ چون علاوه بر حکم عقل، بسیاری از آیات قرآن، عصمت پیامبر را از مسلمات دانسته است.