در کشاکش دهر بغضها و کینهها، باعث انحراف در دین میشود و برخی کینهها، نیز در طول تاریخ باعث ترور شخصیت بزرگانی هم چون امیر المومنین علیه السلام میشود.
در لابلای کتاب ها گاهی به برخی از نقل ها، برخورد می کنیم که در قالب تعریف کردن از شخصیتی مانند امیر المومنین علیه السلام، به ایشان تهمت زده و او را از عدالت ساقط میدانند.
یکی از آنها، شکایت خالد بن ولید از امیر المومنین علیه السلام است که در لشکری که پیامبر به یمن فرستادند، امیر المومنین علیه السلام، از غنائم جنگی، کنیزی را برای خود برداشت و این باعث شد که خالد فرستادهای نزد پیامبر صلی الله علیه و آله، بفرستد و پیامبر نیز در ضمن دفاع از امیر المومنین فرمودند: حق علی علیه السلام بالاتر از این است و او پس از من مولای همه شماست.[1]
چند نکته در این داستان
نکته اول. این داستان به این شکل-برداشتن کنیز- تنها در برخی کتابهای اهل تسنن از جمله، صحیح بخاری و مسند احمد بن حنبل آمده است و دیگران نیز از صحیح بخاری نقل کردهاند.
هر چند این دو کتاب، برای اهل تسنن از معتبرترین کتابها بعد از قرآن کریم است ولی برای شیعه اعتباری ندارد؛ زیرا تمام تلاش این قوم کمرنگ کردن ولایت امیرالمومنین علیه السلام است و از سویی پررنگ جلوه دادن افرادی مانند خالد بن ولید است که سرتاپای او را خیانت به اسلام فرا گرفته است.
جالب اینجاست که برخی نقلهای اهل تسنن، بعد از نقل داستان، از کنیز اسمی به میان نیامده است و به کسانی که اشکال کردهاند جواب داده است.[2]
نکته دوم. شواهد بسیاری بر نادرستی داستان کنیز، وجود دارد.
1.دشمنی و کدورت خالد بن ولید با امیر المومنین علیه السلام، انگیزهای است که میتواند باعث ساخته شدن چنین قضیهای شود.
2. روش امیر المومنین علیه السلام در همین سفر، بر این بوده است که پیش از تحویل غنائم به پیامبر صلی الله علیه و آله، آنچنان شدّت عمل به خرج میداد که موجب نگرانی مسلمانان میشد. مانند حلّهها و جامههایى که از مردم نجران گرفته بود، جانشین امیر المومنین علیه السلام، در غیاب حضرت، غنائم (حوله ها و جامه ها) را بین لشکر تقسیم کرد.
وقتی که حضرت برگشتند، با شدت با آنها برخورد کرده و در ضمن اینکه لباسها را از آنها پس گرفتند فرمودند: واى بر تو! چه چیز تو را وادار کرد که این جامهها را پیش از آنکه به رسول خدا بدهیم میان ایشان پخش کنى؟[3]
کسی که برای پوشیدن یک جامه، چنین برخورد شدیدی دارد، چطور ممکن است برای خودش چنین استثنایی قائل شود!؟ آیا نباید همان لشکریان اعتراض میکردند و عدالت او را زیر سوال میبردند!؟
3. در همان جنگ پیامبر به او فرمود: اى على به چه نیتى احرام بستى؟ عرض کرد: اى رسول خدا شما براى من ننوشته بودى که خود به چه نحو احرام خواهى بست و از راه دیگر نیز نمى دانستم؛ از این رو من هنگام تلبیه و احرام نیّتم را به نیّت شما پیوند کرده و گفتم: بار خدایا احرام مىبندم مانند احرامى که پیامبرت بسته است. این نشان از شدت پای بندی امیر المومنین به دستورات پیامبر بوده است و در جایی که دستوری ندیده احتیاط میکرده است.[4]
4. در صورت درست بودن داستان کنیز، و تملیک او برای خود، جا داشت مسلمانان با پس گرفتن حُلهها وجامهها به امیر المومنین علیه السلام، این قضیه را یادآوری میکردند و میگفتند: خودت که از غنایم تملک نمودی، چگونه ما را از عاریه گرفتن حلهها منع میکنی؟ با اینکه لشکر گفته بودند ما حولهها را میپوشیم و بعد بر میگردانیم.
5.برفرض صحت چنین قضیه ای، هیچ اشکالی ندارد؛ زیرا به آیات قرآن کریم، امیر المومنین علیه السلام را نفس پیامبر معرفی کرده است،«فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ؛[5] به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود...»
شیعه و اهل تسنن همه نوشته اند که مراد از «انفسنا» در این آیه، امیر المومنین علیه السلام است.[6]
همچنین روایات فراوانی از جمله همین روایتی که بخاری و احمد بن حنبل نقل می کند دلالت می کند که کاری که امیر المومنین علیه السلام انجام دادند، مورد تائید پیامبر است.
بنابر این اگر کسی اعتراض کند به پیامبر اعتراض کرده است و اعتراض به پیامبر مساوی با کفر خواهد بود؛ زیرا خداوند پیامبرش را چنین ستود: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى؛[7] و هرگز [پیامبر] از روى هواى نفس سخن نمىگويد!»
نکته پایانی اینکه: انسانی که از غرض و دشمنی خودش را مبرا میداند هرگز به یک روایت، یا به یک نقل تاریخی برای حکم کردن، اکتفا نمیکند. برای اینکه در مورد کسی یا چیزی بخواهیم حکم کنیم به یقین باید تمام گزارهها، به خصوص گزارههای موافق با محکمات قرآن کریم، را ابتدا در نظر گرفت، سپس اگر جایی با آنها معارض بود دنبال جواب باشد و گرنه انسان مغرض همیشه دنبال خس و خاشاکی است که به دین و دین باوران خرده گیری کند.
پس با اینکه قضيه برداشتن کنیز، ميتواند ساخته معاندان و بني اميه بوده باشد كه خواستهاند از وجهه امام علي عليه السلام بكاهند اما به هر حال اصل شكايت و جواب پيامبر از آن شكايت، مسلم و قطعي است.
پی نوشت
[1]. صحیح بخاری، ج5، ص163؛ مسند احمد بن حنبل، ج38، ص133.
[2]. سبل الهدی و الرشاد، ج6، ص236.
[3]. بحار الانوار، ج21، ص384.
[4]. همان.
[5]. سوره آل عمران، آیه61.
[6]. تفسیر کبیر، فخر رازی، ج8، ص248.
[7]. سوره نجم، آیه3.
گاهی برخی برای خرده گرفتن به دین و دین باوران، از لابلای تاریخ، روایاتی را پیدا می کنند که بتوانند با آن به اهداف شوم خود برسند، مانند داستان شکایت خالد از امیر المومنین علیه السلام به خاطر اینکه حضرت کنیزی را از غنائم برای خود برداشت. در حالیکه باید گفت: این روایت در کتاب های اهل تسنن است و از نظر شیعه اعتبار ندارد، دوم اینکه شواهد بسیاری است که این گونه موارد ساختگی است.