حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا

10:59 - 1400/11/23

-حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا

حضرت زینب در کربلا

یه جمله ای هست که توی زیارت امامان میخونیم میگیم بابی انت و امی و اهلی و مالی پدر و مادرم و خانواده و مالم فدای شما. آیا فقط به ما اینجور یاد دادن یا خود اهلبیت هم نسبت به خودشون همین حال را داشتند؟

روز عاشورا وقتی دشمنها با امام حسین علیه السلام جنگیدن و یکی یکی یارانشونو شهید کردن

حضرت زینب که دیدن امام و برادر عزیزشون یعنی امام حسین علیه السلام بی یار و یاور و بدون سرباز شدن

با دست خودشون زره و لباسِ جنگ به دوتا پسرشون پوشوندن و بهشون گفتن که برن پیش امام حسین و ازشون اجازه بگیرن که به میدان جنگ برن و اگر هم قبول نکردن اینقدر با ادب اصرار کنن تا امام حسین قبول کنن پسر ها رفتن و از دایی بزرگوارشون یعنی امام حسین علیه السلام اجازه گرفتند و راهی میدان جنگ شدند این دو پسر جوان و شجاع با اون لشکر بزرگ جنگیدند و یکی بعد از دیگری شهید شدن حضرت زینب هر کدام از برادرها و پسران برادرانشون که شهید می شدند از چادرشان بیرون میومدن و عزاداری می‌کردند ولی وقتی خبر شهید شدن فرزندهاشون را شنیدن از خیمه بیرون نیامدن که مبادا برادرشون امام حسین از دیدن خواهرشون ناراحت یا شرمنده بشن

حضرت زینب قهرمان عاشورا با خودشون عهد کرده بودند که توی مصیبت‌ها نشکنه 

این خانوم اصلاً بچه هاشون بزرگ کرده بودند که به وقت نیاز ، کمک امامشان باشند و جانشون را فدای امام شون کنن بالاخره همه خانواده امام حسین شهید شدند و امام تنها شدن توی فرزندان امام حسین پسری بود به نام امام سجاد علیه السلام 

اون زمان ایشان مرد جوانی بودند که تو این روزها خیلی مریض بودم و اصلا نمی تونستن از جاشون بلند بشن اما وقتی دید پدر داره به میدان جنگ میره با سختی از جاشون بلند شدن و شمشیرش رو برداشت و گفت من اینجا باشم و پدرم، امامم به جنگ بره امام حسین سریع خواهرشان را صدا کردند و گفتند زینب جان از پسرم مراقبت کن که اگر سجاد در جنگ کشته بشه دیگه بعد از من هیچ امامی نیست که مردم رو راهنمایی و رهبری کنه و عمه مهربان هم سعی کرد امام سجاد را راضی کنه و ایشون رو برگردونه به بستر بیماری

امام حسین به سمت میدان جنگ راه افتادند حضرت زینب از دور برادرش رو نگاه می کرد انگار قلبش داشت از سینه در می آمد امام حسین قبل از رفتن به ایشان گفته بودند که کنار چادرها بمونه و مواظب بقیه زنها و بچه ها باشه برا همین برگشتن کنار اونها امام حسین به جنگ رفتن و وقتی که اون دشمن سنگدل داشت امام رو شهید میکرد حضرت زینب از بالای تپه کوچکی، نزدیک چادرها داشتن همه چی رو می دیدن فریاد زدند 

وای بر شما بین شما هیچ مسلمانی نیست 

دیدن سربازهای دشمن به سمت چادرهای خانواده ها میان اون لحظه فهمیدن حتی فرصتی برای گریه کردن برای برادرشان را هم ندارند و سریع به سمت چادرها برگشتن تا از بچه ها و زن ها و مخصوصا امام سجاد محافظت کنند....
 

حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 11 =
*****