معجزه اراده ها در تحقق ظهور

01:14 - 1391/10/03
ماترياليسم تاريخي مارکسيست ها، نظريه اي بود که تکامل تاريخ را به جبر مادي برمي گرداند. در اين نظريه، تکامل اجتماعي انسان، ظهور تکامل ماده است که در يک فرايند جبر تاريخي اتفاق مي افتد.
محمد مهدي مير باقري

سخنراني حجت الاسلام و المسلمين محمد مهدي مير باقري
تکامل تاريخ اجتماعي بشر را با رويکردهاي مختلف تاريخي، به صورتي متفاوت تحليل کرده اند. بعضي از تحليل ها کاملاً جبري است و اين جبر هم، گاهي مادي و گاهي جبر الهي است.

الف. جبر مادي

مثلاً ماترياليسم تاريخي مارکسيست ها، نظريه اي بود که تکامل تاريخ را به جبر مادي برمي گرداند. در اين نظريه، تکامل اجتماعي انسان، ظهور تکامل ماده است که در يک فرايند جبر تاريخي اتفاق مي افتد. در اين جبر تاريخي، اراده هاي انساني، تابع تحولات تاريخي ماده هستند؛ آنها اراده هاي انساني را مي سازند. در اين نظريه، تحولات جامعه مبتني بر تحولات مادي رفتار، اراده و مطالبات انسان است. به عنوان نمونه، فرض کنيد در دوره اي که ابزار وجود ندارد و انسان ها به صورت مشترک با هم زندگي مي کنند، وقتي که ابزار توليد شود، روابط اجتماعي هم تغيير مي کند، به اين نحو که ابزار توليد، نوع ديگري از رفتار را در انسان شکل مي دهند و به تعبير شهيد مطهري انسان، بازيچه ابزار توليد مي شود و اين ابزار توليد هستند که طبقات اجتماعي را شکل مي دهند، تضاد طبقاتي را در جامعه به وجود مي آورند، تاريخ را پيش مي برند و در يک فرآيند جبري به دوره اي مي رسند که از آن به عنوان جامعه موعود يا «کمون ثانويه» ياد مي کنند. در اين نظريه، حتي کساني که نابغه هستند نيز همه ظرفيت هايشان تابع تکامل ماده و روابط اجتماعي است، يعني روابط اجتماعي است که در نوابغ و فيلسوفان و هنرمندان انعکاس پيدا مي کند.

ب. جبر الهي

يک نگاه ديگر، اين است که ما عالم ماده را ظهور و تجلي عالم غيب بدانيم و بگوييم عالمي که ما در آن زندگي مي کنيم تجلي عالم الهي است و يک نوع جبر الهي بر عالم حاکم است و ما هيچ اختياري نداريم. اين جريان اراده الهي است که بر عالم حکومت مي کند و تکامل تاريخ و نقش اراده هاي انساني در تحولات تاريخي ناديده گرفته شده است.

ج ) اراده الهي و اراده بشري، با هم

اما نگاه درست به تکامل تاريخ اجتماعي انسان - که بر اساس معارف قرآن و اهل بيت (ع) مي باشد. اين است که تکامل اجتماعي انسان در عين اين که مستند به اراده خداوند است، به گونه اي نيست که اراده هاي انساني در آن مجبور باشند و در يک مسير جبري به سمت تکامل تاريخ حرکت کنند.
به تعبير ديگر اصل آفرينش، هم از کارهاي خداي متعال است و تکامل آفرينش هم از کارهاي خداي متعال مي باشد: (ربنا الذي اعطي کل شيء خلقه ثم هدي) (1) لذا تکامل انسان و تکامل تاريخ اجتماعي انسان و هدايت انسان به سمت کمال با ربوبيت الهي واقع مي شود.

يعني اين جور نيست که يک تکاملي باشد که مستند به خود دستگاه آفرينش باشد، بلکه تکاملي است که از بيرون براي دستگاه آفرينش رقم خورده است. به تعبير ديگر، آن اراده اي که اراده محوري در تکامل عالم است، اراده حضرت حق و ربوبيت اوست و هيچ چيزي هم در برابر آن اراده نمي تواند مقاومت کند و مسير کلي عالم را تغيير بدهد. اما معناي اين حرف، اين نيست که در درون حرکت عالم به سمت کمال، براي اراده مخلوقات و به ويژه براي اراده هاي انساني، نقشي در نظر گرفته نشده باشد. سهم اراده انساني در تغيير مسير عالم، نه اراده صد درصدي مي باشد - به طوري که بتواند در مسير حرکت انسان ها انحراف اساسي ايجاد کند - و نه مجبور مطلق هستند که جبر پيش بيايد. بلکه اراده هاي انسان حضور دارند و اين اراده ها علاوه بر اين که در قالب اراده هاي فردي اعمال مي شوند، شکل اراده هاي اجتماعي هم به خودشان مي گيرند و اراده ها با هم، هم سويي پيدا مي کنند و از همراهي آنها، همدلي، هم فکري و همکاري پيدا مي شود و در نتيجه، جوامع شکل مي گيرند و اراده هاي اجتماعي تحقق پيدا مي کنند.

اراده هاي انساني وقتي هم سو و هم جهت شوند، رفتار اجتماعي را شکل مي دهند و جامعه را ايجاد مي کنند و در حرکت تاريخ نقش بازي مي کنند به همين خاطر است که اراده هاي انساني مي توانند صورت حق يا باطل پيدا کنند. يعني جوامعي را شکل بدهند که مسيرشان مسير حق يا باطل باشد به عبارت ديگر، اراده هاي انساني مي توانند در مسير پرستش و بندگي قرار بگيرد و يا در مسير پرستش و بندگي انحراف ايجاد کنند. و جريان استکبار را به يک جريان تاريخي و اجتماعي تبديل کنند. و اين معناي نقش اراده انسان در حرکت تاريخ است. اما اين اراده هاي انساني که ما براي آنها در تاريخ نقش قائل مي شويم، اراده هاي هم سطح و هم عرض نيستند، بلکه اراده ها داراي سطوحي متفاوت هستند و به واسطه نقشي که بر عهده دارند در جبهه حق يا در جبهه باطل، نظام خاصي را ايجاد مي کنند.

نکته ديگري که بايد در اينجا به آن اشاره کرد، اين است که در عالم، اراده هايي وجود دارد که در تحولات تاريخي نقش محوري دارند. مثلاً برخي اراده ها از جمله اراده هاي معصومين (ع) در جبهه حق، محور پرستش و توحيد است: «بنا عبد الله بنا عرف الله، لولانا ما عبدالله؛ (2) به واسطه ما خداوند پرستش مي شود، به واسطه ما خداوند شناخته مي شود، اگر ما نباشيم خداوند پرستش نمي شود.» اراده اولياي الهي بر محور اراده نبي اکرم (ص) و اهل بيت (ع) محور اصلي اراده هاي انساني است و اراده هاي انساني را در مسير پرستش خداوند مديريت و رهبري مي کند. همان طور که در دستگاه باطل نيز اراده هايي که خوي استکباري دارند، با هم، هم جهت مي شوند و جامعه تاريخي باطل را مديريت مي کنند.
بنابراين بر اساس معارف اهل بيت (ع) اراده هاي انساني در تاريخ نقش بازي مي کنند و جريان تاريخي حق و باطل را شکل مي دهند و سرانجام طبق وعده حتمي خداوند، اراده هاي اجتماعي جبهه حق با امداد الهي بر جبهه باطل غلبه پيدا مي کند و بعد از اين پيروزي، عصر ظهور و رجعت و قيامت و پس از آن مراحل بعدي عالم اتفاق مي افتد. پس نقش اراده هاي انساني در عالم، يک نقش قطعي است.
طبق اين نظريه، اين طور نيست که يک جبر الهي بر عالم حاکم باشد؛ بلکه اراده الهي، محور اصلي حرکت عالم هست و بعد از آن، اراده انساني در حرکت عالم دخالت دارند.

البته اين اراده ها همگي نسبت به سرپرستي خداوند نقش طبعي دارند ولي نسبت به حوزه اي که حوزه تصرف خودشان هست، واقعاً مي تواند دخالت کنند. مثلاً وجود مقدس نبي اکرم (ص) در درجه بالايي از مقام بندگي هستند، و در اين مقام از روي اختيار عمل مي کنند نه از روي جبر.
بر اساس اين نگاه، ما بايد ببينيم اين اراده ها چه سطحي از مأموريت را بر عهده دارند. در اين جا بايد دقت کنيم تا به انحرافي که برخي افراد به آن دچار شده اند گرفتار نشويم، چون برخي مدعي هستند که جريان عصر ظهور، جريان تکامل اراده هاي انساني است. يعني بشريت با تجربيات و رشد عقلانيت خودش کم کم به کمال مي رسد و آنچه به عنوان دوره ظهور و وجود مقدس امام زمان (عج) از آن ياد مي شود، نماد دوره کمال اختيارات انساني است؛ نقطه اوج انحراف اين افراد اين است که براي اراده ولي خدا در اين زمينه هيچ نقشي قائل نيستند. همان طور که نظريه پردازان جامعه شناسي در فرايند اصلاحات و ايجاد توسعه مادي گفته اند که برنامه ريزي ها بايد در لايه هاي عميق اجتماعي اتفاق بيفتد، عصر ظهور هم همين طور است. يعني اصلاحات از لايه هاي عميق اجتماعي اتفاق بيفتد، عصر ظهور هم همين طور است. يعني اصلاحات از لايه هاي عميق اراده هاي انساني شروع مي شود و همه اراده ها به نقطه عدل - که اراده ولي خداست. روي مي کنند و همه کرامت هاي انساني حول محور بندگي و توحيد شکل مي گيرد.

پس اگر ما عصر ظهور را عصري بدانيم که تحولات حقيقت توحيد در عالم محقق مي شود. اين حقيقت از عالم بالا اتفاق مي افتد و اين ظهور که از عالم بالا اتفاق مي افتد ناشي از نزديک شدن اراده هاي انساني با عالم الهي به واسطه وجود مقدس امام زمان (عج) مي باشد.
بنابراين نکته اي که قابل تأمل است اين است که اگر گفته مي شود اراده هاي انساني در ظهور نقش دارند به اين معنا نيست که اراده هاي ما محور ظهور باشند، بلکه نظام اراده هاي ما محوريت امام زمان (عج) بستر ظهور را فراهم مي کنند. به عبارت ديگر، درخواست و طلب دسته جمعي و دعاي دسته جمعي اراده ها با محوريت درخواست امام زمان (عج) مبدأ تکامل اجتماعي است و دعاي امام زمان (عج) تکميل کننده بقيه دعاها مي باشد، پس طلب جمعي مبدأ تحقق ظهور است.

پي‌نوشت‌ها:

1. سوره طه / 50.
2. شيخ صدوق، التوحيد، ص 152.

منبع: نشريه امان، شماره 36
راسخون

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 2 =
*****