از کجا معلوم که همین امروز دهها حاج قاسم در گوشه کنار این مرز و بوم مشغول خدمت مخلصانه و صادقانه نباشند؛ مانند حاج قاسم بیادعا و فراری از نمایش و دوربین و...
اسطوره سازی و ارائه تصويری دست نیافتنی از سردار سلیمانی، تکریم ایشان نیست؛ تضعیف نظامی است که همان شهید، آن را حرم میدانست. شک نکنیم که روح بلندش راضی به بعضی گرامیداشتها نیست.
نیازی به گفتن نیست که حاج قاسم از جهات مختلف، یک شخصیت ممتاز و حتی شهادتش هم ویژه و تاریخی بود. این ویژه بودنها، از شهید سلیمانی یک الگو، و از شهادتش یک سوگ ویژه ساخته است؛ اما این خطر ما را تهدید میکند که این سوگواری و الگوبرداری به ضد فلسفه وجودی اش تبدیل شود؛ میپرسید چگونه؟
سوگواری برای چهره بینالمللی مقاومت در هر قالبی، اگر رنگ و بوی آه و حسرت از فقدان حاج قاسم داشته باشد؛ میتواند حس شکست یا سست و کمتوان شدن جبهه مقاومت را منتقل کند. سوگواری برای این پیرو راستین اباعبدالله، باید مانند عزاداری محرم و صفر، تقویت کننده راه مقاومت باشد. این مضمون در سخنان اخیر رهبری انقلاب هم در دیدار با خانواده شهید سلیمانی آمده است.[1]
در الگوبرداری از شهید سلیمانی هم، شناخت درست و واقعی، و پرهیز از تصویرسازی غلو آمیز و افسانهای از ایشان بسیار مهم است. متاسفانه تصور بعضی از دوستان انقلابی این است که انتقاد از بعضی رفتارها یا نگاه و اندیشه ایشان در بعضی زمینهها برابر است با زیر سوال رفتن مکتب سلیمانی و نفی ولایتمداری. خوشبختانه توضیحات مقام رهبری کار ما را در این نوشتار آسان کرده است: «اگر بخواهیم آن چیزی را که اسمش را میگذاریم مکتب سلیمانی، در یکی دو جمله کوتاه تبیین کنیم، باید بگوییم این مکتب عبارت است از صدق و اخلاص»[2]. ایشان صدق را با توجه به آیه 23 سوره احزاب به معنی برخورد صادقانه با هدف، عهد الاهی و آرمانها دانسته و «برخورد صادقانه» را با این عبارت تعریف میکنند: «رنج مجاهدت را در راه آرمانها بر خود هموار کردن»[3]. با این تعریف آیا صداقت و اخلاص، با اشتباه ناسازگار است؟ نمیشود هم مجاهدانه در راستای آرمانها تلاش کرد و هم در این راه دچار اشتباه شد؟ انسان مخلص و صادق دچار خطا نمیشود؟
نگاه نقادانه به بعضی سخنان و رفتارهای شهید سلیمانی با محور قرار دادن گفتمان انقلاب و امام و رهبری، نه تنها منافاتی با ولایتمداری و پایبندی به مکتب سلیمانی ندارد، که لازمه حفظ اندیشه انقلابی از انحراف است؛ و اصرار بر وصله کردن تمام حرکات و سکنات سلیمانی عزیز به انقلاب و رهبری علاوه بر این که تنگ نظری است و بسیاری را از دایره انقلاب بیرون خواهد کرد، ما را دچار تناقض خواهد کرد.
نگاه آسیبزای دیگری که بسیار دیده میشود، نگاه اسطورهای به سردار سلیمانی است. اما اشکال این نگاه کجاست؟ حاج قاسم پیش از شهادت، برای بسیاری از مردم ایران تبدیل به نقطه امید شده بود؛ چرا که او را در قامت مسئول جمهوری اسلامی، به توان مدیریتی بالا، شجاعت، تعهد و تدین، ساده زیستی و مردم داری و... شناخته بودند؛ و حالا با شهادتش آن نقطه امید را به اندازه باور به بیبدیل بودن او، از دست رفته میبینند. حاج قاسم مرد بزرگی بود، ولی این بزرگ بودن، مربوط به سالهای ناشناخته بودنش هم هست؛ پس حتی با این فرض که در میان چهرههای سرشناس کشوری و لشگری امثال او نباشند، از کجا معلوم که همین امروز دهها حاج قاسم در گوشه کنار این مرز و بوم مشغول خدمت مخلصانه و صادقانه نباشند؛ مانند حاج قاسم بی ادعا و فراری از نمایش و دوربین و...
روشن است که اسطوره سازی از سردار سلیمانی، تکریم ایشان نیست؛ تضعیف نظامی است که همان شهید، آن را حرم میدانست. شک نکنیم که روح بلندش راضی به بعضی گرامیداشتها نیست.
1. «این حرکت بابرکت، که هم زندگیِ این مرد سرتاپا برکت شد، هم شهادت او -ما در زیارت ائمّه (علیهم السّلام) عرض میکنیم: وَ قَبَضَکَ اِلَیهِ بِاختیارِه وَ اَلزَمَ اَعداءَکَ الحُجَّة؛ جان تو را خدا گرفت، قبض روح دست خدا است امّا این قبض روح موجب شد که حجّت علیه دشمنان تو و دشمنان خدا اقامه بشود؛ اینجا هم همین جور است؛ خب، جانها دست خدا است؛ همه باید از دنیا بروند و هر کسی یک جور از دنیا میرود؛ شهید هم از دنیا رفت- و کیفیّت شهادت او حجّت را تمام کرد بر دشمن و بر همه بینندگان.
2. بیانات در دیدار خانواده شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی.
3. همان