دلیل منصور هاشمی خراسانی برای نیابت امام زمان (علیه السلام) نارسایی دارد.

یکی از چالش های مسائل مهدویت، رویارویی با مدعیان دروغین نیابت امام زمان (علیه السلام) است. اخیرا فردی مجهول الهویة که خود را منصور هاشمی خراسانی معرفی کرده، بر اساس روایتی ضعیف السند از کتاب سنن ابی داود، ادعای نیابت امام زمان (علیه السلام) را مطرح و لزوم یاری دیگران از خود را برداشت کرده است. در حالیکه متن این حدیث از منظر تاریخی و اصول استنباط احکام شرعی مخدوش می باشد.
اشاره
باور به منجی آخر الزمان در میان تمام ادیان ابراهيمى و زردشتى و آيينهاى هندى و چينى مشترک میباشد و همگان به ضرورت برپایی حکومت عدل جهانی در پایان دنیا بشارت دادهاند.
اما در این میان، مدعيان دروغين، واقعيّت را بر مردم مشتبه کرده و مردم را به گمراهى و ضلالت میكشانند. بیشترین بروز و ظهور این چالش در بستر باورهای شیعی صورت میپذیرد؛ زیرا آنها امام مهدی (علیه السلام) را زنده و در پس پرده غیبت میدانند و این میتواند زمینه خوبی برای سودجویی و سوء استفاده گرگان چوپاننما و مدعيان دروغزن مبنی بر ارتباط و اتصال با امام (علیه السلام) باشد.
منصور هاشمی خراسانی چه میگوید؟
در سالهای اخیر، شخصی به نام منصور هاشمی خراسانی با انتشار کتاب و جزوه در فضای حقیقی و مجازی، تلاش کرده تا خود را علمدار و زمینهساز اصلی حکومت جهانی امام مهدی (علیه السلام) معرفی کند.
وی با بیان برخی از احادیث، ادعا میکند حمایت و طرفداری همگان از او یک وظیفه و تکلیف دینی است و تا هنگامی که مردم به این وظیفه عمل نکنند، بستر و شرایط ظهور امام زمان (علیه السلام) مهیا نخواهد شد.[1]
حدیث مد نظر منصور هاشمی خراسانی
امیرالمومنین (علیه السلام) به نقل از خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) فرمودند:«يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وَرَاءِ النَّهَرِ يُقَالُ لَهُ الْحارثُ، عَلَى مُقَدِّمَتِهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ، يَوِّطِئُ وَ يُمَكِّنُ لِآلِ مُحَمَّدٍ كَمَا مَكَّنَتْ قُرَيْشٌ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، وَجَبَتْ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ نُصْرَتُهُ. أَوْ قَالَ إِعَانَتُهُ؛ مردى از سرزمین «وراء النهر» قيام خواهد كرد كه به او «حارث» گفته میشود، فرمانده سپاه و پيشرو لشكريان او مردى است كه به او «منصور» گفته میشود. او حكومت و سلطنت را براى آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) آماده و مهيا میكند و يا قدرت و سلطهاى براى ايشان فراهم میآورد، همچنانكه مؤمنين قريش براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) زمينه حكومت او را فراهم نمودند. بر هر فرد مسلمان با ايمانى واجب است وى را يارى دهد، يا اينكه فرمود: واجب است دعوت او را اجابت نمايد.»
منابع حدیث
ریشه و اساس این حدیث را باید در کتب حدیثی اهل تسنن جست و جو کرد. ابیداود صاحب یکی از معتبرترین کتابهای حدیثی اهل تسنن، این روایت را در سُنن خود نقل کرده است.[2] دیگر حدیثنگاران شیعه و غیر شیعه، این حدیث را به نقل از کتاب سنن ابی داود بازگو کردهاند.[3]
دلایل سستی استدلال به حدیث
بهرهمندی از این حدیث به هدف بیان وجوب یاری رساندن شخصی به نام «منصور هاشمی خراسانی» از چند جهت مخدوش و سست است که برخی از آنها اشاره میشود:
اشکال نخست: ضعف سند
از میان اهل تسنن، تمام کسانی که این حدیث را توضیح و شرح دادهاند، نسبت به سند آن اشکال وارد کرده و آن را ضعیف دانستهاند.[4]
اشکال دوم: تقطیع متن
تحریف واژگان احادیث یکی از روشهای ناجوانمردانه برای ایجاد شبهه در ذهن مخاطب میباشد. منصور هاشمی خراسانی نیز برای هدف شوم خود این مسیر را طی کرده است؛ او نه تنها از یک حدیث ضعیف السند بهره گرفته، بلکه تمام آن را نیز نقل نکرده و از میانه روایت آن را بازگو میکند:«يُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ، يَوِّطِئُ وَ يُمَكِّنُ لِآلِ مُحَمَّدٍ ...».
در حالیکه این روایت بیانگر وجود شخصی به نام حارث به عنوان فرمانده است که منصور سپهسالار و خدمتگزار او میباشد و هر دو در مسیر کمک رسانی به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) قدم برمیدارند. پس این حدیث گویای توصیف از دو نفر به نام حارث و منصور است نه فقط منصور.
اشکال سوم: نارسایی در متن
در بخشی از این روایت بیان شده که حارث و منصور برای کمک به آل محمد (علیهم السلام) زمینهسازی میکنند همانگونه که قریش در راستای اهداف خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) ایشان را یاری رساندند.
اما این مقایسه و تنظیر با واقعیتهای تاریخی هماهنگ نیست؛ زیرا به گواه تاریخ، در ابتدای ظهور اسلام در مکه، قریش که شامل چندین قبیله میشد، همکاری مناسبی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نداشتند و پس از گذشت چند سال، برخی قبائل قریش با اسلام عهد و پیمان یاری بستند و به تدریج دیگر قبیلهها به اسلام پیوستند.
بنابراین توصیف کلی و بی قید این حدیث از قریش و تجلیل از آنها قابل پذیرش نخواهد بود، در غیر این صورت، اگر قرار به پذیرش چنین اوصاف مثبتی از قریش باشد، در برخی احادیث، قریش مورد لعن و نفرین نیز قرار گرفته و آنها را افرادی کارشکن و پیمانگریز معرفی کردهاند.[5]
اشکال چهارم: استنباط نادرست تکلیف
مدعی نیابت امام زمان (علیه السلام) برای اثبات لزوم پیروی دیگران از وی، به واژه «وَجَبَت» استناد کرده و مفهوم آن را لزوم و وجوب گرفته است.
اما چنین استفاده و برداشتی صحیح نیست؛ زیرا اولا این واژه در زبان عربی به معنای ثابت بودن است و نمیتوان از آن الزام و تکلیف شرعی را برداشت کرد، ثانیا این حدیث در حال بیان وجوب یک رفتار خاص از سوی مومنان برای دیگر مومنان است و بر اساس میعارهای فقهی، اینگونه جملهها در احادیث به معنای وجود یک حق میباشد نه تکلیف الزامآور.[6]
بنابراین منصور هاشمی با توجه به این روایت، نمیتواند دیگران را به یاری رساندن خویش الزام کند.
نتیجهگیری
منصور هاشمی خراسانی خود را نائب امام مهدی (علیه السلام) معرفی کرده و کمک دیگران به خویش را یک تکلیف شرعی قلمداد کرده است. دلیل او برداشت تقطیع شده از روایتی ضعیف السند است که متن آن دارای اشکالهای تاریخی و مفهومی میباشد.
پی نوشت
[1]. هاشمی خراسانی، هندسه عدالت، ص: 79.
[2]. ابی داود، سنن أبي داود، ج4، ص: 1834، کتاب المهدی.
[3]. معجم الأحاديث الإمام المهدي(عليه السلام)، ج2، ص: 220-222.
[4]. ادریسی، المهدي المنتظر عليه السلام، ص: 70.
[5]. نهج البلاغة، ص: 246، خطبه 171.
[6]. امام خمینی، المكاسب المحرمة، ج1، ص: 439.