برف آخر فیلمی به کارگردانی امیر حسین عسگری، نویسندگی امیر حسین عسگری، میرمحمد عبدی و سید حسن حسینی و تهیهکنندگی حسن مصطفوی است. این فیلم در چهلمین دوره جشنواره فجر کاندید دوازده جایزه بود که در نهایت چهار سیمرغ بهترین فیلم برداری، چهره پردازی، بهترین بازیگر نقش اول مرد و جایزه ویژه هیئت داوران شد.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است : داستان فیلم نگاهی متفاوت به روزمرگیهای یک دامپزشک دارد که در شرایط سردسیر منطقهٔ کیاسر ساری شبها به شکار گرگ می رود.
برف آخر فیلمی پر زحمت است که به دلیل کم بود مایه های فیلم نامه ای – که اصلی ترین مشکل سینمای ایران است- نتوانسته به اثری شاخص مبدل شود. ریتم بیش از اندازه کند فیلم مخاطب را آزار میدهد، البته این ریتم کند و صحنه های زیاد و بیخود درون فیلم قرار است پوششی باشد بر ضعف های فیلم نامه اثر.
برف آخر ابدا فیلمی ایرانی نیست و فیلمساز به عمد سعی کرده فضایی به دور از موقعیت مکانی خاصی بسازد و حرفش را مسئله ای جهان شمول معرفی کند. برای همین است که در طول فیلم ما اصلا موقعیت مکانی این فیلم خبر دار نمی شویم.
داستان این فیلم در مورد دامپزشکی به نام یوسف (با بازی امین حیایی) است که دچار سوختگی شده است، همسرش او را ترک کرده است و از گرگ ها کینه دارد برای همین فیلم با نمای شکار گرگ ها شروع میشود.
یوسف هر چقدر که از گزگ ها تنفر دارد عاشق گاوها و گوسفند هاست و این مسئله را با پلان های متعدد و خسته کننده زیادی در فیلم می بینیم. در ادامه راه با آشنا شده با زنی طرفدار محیط زیست دچار تحول شده و در انتها توسط گرگ ها نجات می یابد.
از مشکلات اساسی فیلم این است که رابطه امین حیایی و لادن مستوفی در نمی آید و اساسا تحول شخصیت یوسف زیر سوال میرود، و مخاطب اصلا گرم گرفتن های این دو را باور نمیکند. سکانس های مشترک این دو پر است از حرف های شعاری که ابدا در نمی آید و بیننده این اطمینان یوسف به دخترک را باور نمیکند.
اما فیلمساز با این تحول چه چیزی را میخواهد به مخاطب بفهماند؟ انکار خیر و شر؟ فیلم ساز می خواهد مفهوم خیر و شر را زیر سوال ببرد و به ما بفهماند که هیچ چیزی در این جهان خیر مطلق و هیچ چیزی شر مظلق نیست. همین مسئله را در داستان های فرعی ماجرا نیز می بینیم از جمله داستان گم شده دخترک.
یوسف ابتدا با گاوها- به عنوان نماد خیر و اهلیت- شروع میکند و با پیروی از گرگ ها- به عنوان نماد شر و وحشی گری- تمام میکند. او که از گرگ ها زخم خورده است در انتهای فیلم توسط همین گرگ نجات می یابد.
شروع فیلم با شکار گرگ پایان فیلم با نجات یافتن توسط گرگ نفی مفهوم شر است. فیلمساز میخواهد حرف گنده ای بزند که آن را نمی فهمد و همین نفهمیدن باعث شده به گاو و گوسفند و رابطه ای مبتذل بیشتر از حرفش بپردازد.
بازی امین حیایی خوب است اما نه در اندازه های سیمرغ، آن هم در جشنواره ای که با بازی های درخشان حجازی فر،سهیلی و پژمان جمشیدی مواجهه شدیم. مجید صالحی نیز بد نیست اما ضعف در شخصیت پردازی اجازه درخشش را به او نمیدهد. مستوفی نیز همان همیشگی است.
به طور کلی برف آخر فیلمی است که یک بار مصرف که به دلیل ضعف های عمده در قصه گویی و عدم استحکام فیلم نامه در قشر آثار متوسط جشنواره قرار می گیرد.
به طور کلی برف آخر فیلمی است که یک بار مصرف که به دلیل ضعف های عمده در قصه گویی و عدم استحکام فیلم نامه در قشر آثار متوسط جشنواره قرار می گیرد.